نسبیت زبانی ساپیر و ورف
همچنین بخوانید : فرضیه نسبیت زبانی
ساپیر :ادورد ساپیر در۲۶ ژانویه ۱۸۸۴ درلنینبرگ آلمان چشم به جهان گشود و پنج ساله بود که به همراه والدینش به ایلات متحده مهاجرت کرد.در سال ۱۹۰۵ موفق به دریافت درجه کارشناسی ارشد در رشته فقه لالغه زبان آلمانی گردید ، اما تحت تاثیر فرانس بواز به سمت زبانشناسی عمومی ومردم شناسی متمایل شد.در سال ۱۹۰۹موفق به کسب درجه دکتری در رشته مردمشناسی نائل آمد سهم ساپیر ازفرضیه نسبیت زبانی (بحث او در باره سهم معنی در فرم دستوری و رابطه اینها با کاربرد زبان در انتقال افکار)بود.
ورف:بنجامین.لی.ورف در ۲۴اوریل سال ۱۸۸۷ در وینتراپ متولد شد.پدر او هری ورف نویسنده،هنرمند وعکاس بود.علایق اولیه ورف ستاره شناسی،تاریح،زبان شناسی و عکاسی بود.در سال ۱۹۳۱ موفق به دریافت درجه کارشناسی ارشد در رشته مهندس شیمی از موسسه تکنولوژی ماساچوست گدرید،ورف در طول عمرش در عنوان مهندس شیمی، و انسان شناس و زبان شناس شناخته شده بود اودر سال ۱۹۳۱در دانشگاه ییل شروع به تحصیل در رشته ربانشناسی کرد .ورف به زبان سرخپوستان آمریکای علاقه داشت وتحت نطارت استادش ادوارد ساپیر شروع به مطالعه زبان هوپی در دانشگاه ییل کرد ودر آنجا به عنوان بهترین دانشجو انتخاب شد. در طی سالهای ۱۹۳۷-۳۸ در دانشگاه ییل تدریس نمود،ورف برای دست یابی به چگونگی کاربرد زبانها بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه زبان شناسی کرد ،او در حوزه های مردمشناسی،روان شناسی زبان،لغت نامه زبانهای سرخپوست فعالیت نمود.
پشینه تاریخی رابطه میان زبان وتفکر و فرضیه نسبیت زبانی ساپیرو ورف
در مورد زبان وتفکر بسیاری از فلاسفه زبان فلاسفه زبان سعی بر این داشته اند که دیدی کلی از رابطه ی میان زبان و ذهن انسان را مطرح ساخته است و ماهیت عملکرد انرا باز شناسند.این موضوع در روزگاران باستان در عالم فلسفه مطرح بوده است
افلاطون معتقد بود که در هنگام تفکر روح انسان با خودش حرف میزند . واتسون از پیشگامان رفتارگرای در روان شناسی این مطلب را به نحو دیگری بیان می کند ، او معتقد است تفکر چیزی نیست مگر سخن گفتن که به صورت حرکات خفیف که دراندامهای صوتی درآمده است. به عبارت دیگر تفکر همان سخن گفتن است که وارد شده و به صورت حرکات یا انقباض های خفیف دراندامهای صوتی ظاهر می شود.
فرضیه نسبیت زبانی ازجدی ترین موضوعات مورد بحث در اواخر قرن ۱۸و۱۹ آلمان محسوب می شود، این مطلب خصوصا در کارهای یوهان جورج هامان،یوهان گوتفرید هردر و ویل هلم فون هومبولت مشهود بود.
بنا به گفته هردر،زبان و اندیشه ازیکدیگرجدای ناپذیر هستند و زبان هم ابزار اندیشه ادمی است وهم محطوای آن و هم صورت ان.هردر بنای نظر خود را بر این فرض نهاده بود که زبان و اندیشه هر دو منشائی مشترک دارند و به موازات هم پیشرفت کرده اند و با هم از مراحل مختلف و متوالی رشد و کمال گذاشته اند. او بر ان بود که چون زبان و اندیشه متکی بر یکدیگرند،ناگذیر انگاره های فکری ملتهای مختلف و ادبیات مطلوب هر یک از انها را نمی توان به درستی خواند و متهم کرد ،مگر انکه این کار در چهارچوب زبانهای خود ان ملت صورت پذیرد.
همبولت به این نتیجه رسید که نیروی زایده زبان از نیروی زایده تفکر تفکیک ناپذیر است،ته بیان دیگر زبان و تفکر دو روی یک سکه هستند .
مبدا فرضیه زبانی به عنوان برسی جدی تر از این مفهوم فرهنگی به ارای فرانس بواس بنیانگذار مردم شناسی در ایلات متحده بر می گردد. در آمریکا بواس با زبانهای بومی بسیاری از خانواده های زبانی متفاوت اشنا شد که همه انها با زبانهای هند و اروپای و سامی کاملا متفاوت بودند.بواز متوجه شد چگونه طریق دستوری وقواعد دستوری میتواند از محلی به محل دیگر منتنوع باشد .در نتیجه او اعتقاد پیدا کرد که فرهنگ و طرز زندگی مردم بازتابی است از زبانی که سخن می گویند .
ساپیر نیز یکی از شا گردان برجسته بواز بود و در کنار بواز،لئوناردو بلومفیلد از پیشگامان ساختار گرای آمریکای به شمار می رفت. او با ذکر این مطلب که زبان ها دارای ساختار نظا مند و کاملی هستند به یافته های به یافته های بواز اهمیت بیشتری بخشید. او معتقد اشت نتنها یک کلمه که طرز تفکر یا رفتار خاصی را بیان می کند بلکه طبیعت منسجم و نظامند زبان است که در سطح گسترده تری با فکر و رفتار پیوند می خورد.ساپیر به زبان به عنوان توانش تکمیل شده در ذهن نمی نگریست بلکه انرا به عنوان پدیده ای فرهنگی_تاریخی مورد برسی قرار میداد و بدون زبان نمی توان تفکر نمود و یا به توهم پرداخت .او معتقد بود زبان جنبه بیرونی تفکر وپتانسیل محطوای زبان است از این جمله می توام نتجه گرفت سایر واحدهای اندیشه را متناظر با واحدهای زبانی می داند .
کار ورف در اصل نسبیت زبانی به دیدگاه خانه زندان معروف است که در ان یک فرد تفکر مکند و رفتار کاملا توسط فرد شکل می گیرد . ورف معتقد است واسطه فکر و رفتار،زبان و اجتماع است.در میان تئوریهای زبانی از حیث رابطه میان زبان و تفکر، دو تئوری از اهمیت ویژه ای برخوردار است،الف)تئوریهای ادغامی ب)تئوریهای حوزه ای
در تئوری های ادغامی،زبان الگوی است که بر حسب آن لایه های تفکر شکل میگیرد .ودر تئوریهای حوزه ای ،زبان وزه ای است که با خصوصیات فکری مرسوم گویندگان آن مطابق است.
شاید از همان آغاز که انسان با زبان های مختلف آشنا شد ،به این نکته پی برده باشد که زبانها به شکل واحد برای ارجاع به زبان خارج به کار نمیرود و به هنگام ترجمه یک متن مشکلات عمده ای برای معادل یابی واژه ها پیش روی مترجم است،در ایران کلاه را بر سر می گذارند اما در انگلستان کلاه را می پوشند. در ایران من پسر خاله ،پسر عمو…دارم در مالی ه در زبان انگلیسی برای همه این ها cousin به کار میرو د.وجود نمونهای بیشماری از این دست سبب شده تا بواز و ساپیر به شکل افراطی تر بر این نکته تکید کنند که جهان تا حدی ساخته وپرداخته ربان ماست.
در سال۱۹۲۹ساپیر اینچنین بیان کرد:
بشر نه در یک دنیای عینی تنها زندگی میکند و نه در دنیای فعالیت های اجتماعی عادتا پذیرفته می شود،بلکه بسیار زیاد در اختیار زبان بخصوص است که واسطه بیان احساست آن جامعه است . این خطاست یک فرد بدون استفاده از زبان با حقیقت آشنا میشود و ان زبان صرفا یکم وسیله تصادفی برای حل مشکلات بخصوص ارتباطی است.حقیقت موضوع این است که جهان واقعی به صورت ناخوداگاه بر حسب عادات زبانی یک گروه سانخته شده است .هیچ دو زبانی آنقدر شبه هم نیستند که نمایان گر یک حقیقت اجتماعی همسان باشند .جهانهای که جوامع مختلف در انها زندگی می کنند جهانهای مجزای هستند،نه صرفا یک جهان به برچسپ های مختلف…ما می بینیم ،می شنویم و تجربه می کنیم چون عادات زبانی جامعه ما زمینه را برای انتخاب های مخصوص ما از تعابیر فراهم می کند.
به اعتقاد ورف ما درست به مانند کسی که تا در استانه خفگی قرار نگیرد ،کمبود هوا را احساس نمی کند نسبت به ویژگی ها ساختی زبان خود ناآگاهیم و اگر به سایر زبانها توجه کنیم ،در میابیم زبان تنها وسیله ای برای بیان عقاید نیست بلکه شکل دهنده عقاید است و بدین ترتیب ما جهان را انچنان می بینیم که زبان برای ما ترسیم می کند.
ورف برای اثبات فرضیه خود در مقاله ای زبان هوپی را مثال می زند / تقریبا همه ما تصوری از زمان داریم که در یک خط راست است ،شبه یک جاده گذشته پشت سرمان آینده پیش رویمان و حال زیر پایمان،با دست پشت سرمان را نشان می دهیم و مگویم قبلا یا پیش از ان یا گذشته و به روبهرو به ان دورها اشاره میکنیم می گوییم آینده .
بنا به استد لال ورف از زبان هوپی نشان می دهد که زبان در ذهن افراد این قبیله مفهومی ندارد تنها تمایزی که انان در زبان میان عینیتها وذهنیت ها است که در ان ذهنیت ها شامل آینده وتمام پدیده های ذهنی میباشد ،از این گذشته در زبان هوپی و در نتیجه برای گویندگان آن هیچ تمایزی میان بعد زمانی و مکانی وجود ندارد
اسدلال دیگر ورف جهت اسبات فرضیه اش متون ترجمه شده است ، اگر حتی برای یک بار سعی کرده باشید متمی را از یک زبان به زبا ن دیگر ترجمه کرده باشید فهمیده اید که ترجمه اصلا کار ساده ای نیست .یکی از دلایل دشواری ترجمه این است که واژه ها در زبانهای مختلف با یکدیگر تناظر یک به یک ندارند،به عنوان نمونه زبان انگلیسی تمایز روشنی بین معنای app وmonkey می گذارد در حالی که در زبان فرانسه برای این دو موجود فقط یک واژه دارد singe.نوع خاص تر این تفاوت ان است که زبانها مختلف یک گستره معنای واحد را به قطعات کاملا متفاوت ودارای همپوشانی تقسیم میکند،به عنوان نمونه در انگلیسی سه واژهstreet riad . way تقریبا همان حوزه از معنا را پشش مدهند که پنج واژه در فرانسه ان را پوشش می دهند اما هیچ یک از این سه واژه انگلیسی دقیقا همتای یی از پنج واژه فرانسه نیستند
بنا بر این ورف این گونه نتجه گیری میکند ه ترجمه بین یک زبان و دیگری مشکل ساز وغلبا غیر ممکن است.
نتیجه گیری:
چون تقسیمات زبان بر تقسیمات جهان خارج از منطق نیست و چون ما در قالب مقولات زبانی فکر می کنیم پس ما جهان را آنچنان درک می کنیم که زبان برای ما ترسیم میکند .از طرف دیگر چون زبانهای مختلف تصویرهای متفاوت از جهان به دست می دهند پس هر زبانی متافیزیک مخفی و خاص خود را دارد که سخن گویان ناشی از ان در قالب مقولات نسبی ان جهان ادراک می کنند ،به عبارت دیگر سخن گویان زبانهای مختلف،جهان بینی های متفاوتی دارند.
منابع:
باطنی،محمد رضا،۱۳۸۱زبان و تفکر،تهران ،آبانگاه
پالمیر فرانک،۱۳۸۰،نگاهی تازه به ،معنا شناسی
ژاندراکزارعی،زهره مهری،مقاله،۱۳۸۷
نسبیت زبانی ساپیر و ورف