معضلاتِ ترجمه شناسی
متیو گیدر[۲]
مترجم : مهدیه آزادسرشت دانشجوی کارشناسی ارشد مترجمی دانشگاه علامه طباطبایی
منبع: sarvtc.ir
ترجمه شناسان همواره مسائل متعددی را در باب ترجمه مطرح می کنند. این امر از تعدد مطالعات انتقادی در مورد این مسائل و نقطه نظرات گوناگون در مورد آنها قابل مشاهده است. در این مجال به بررسی سطحی برخی از این سوألات در حوزه تفکر ترجمه شناسی خواهیم پرداخت. هدف این بررسی تلفیق دست آورد های نظری و عملی است. مسائل مورد بررسی به اصولی باز می گردند که عامل ایجاد اختلاف نظر میان ترجمه شناسان هستند، زیرا این چالش ها نه تنها از نقطه نظر مفهوم، بلکه در مورد روش کار نیز به طرح پرسش می پردازند. این مشکلات پرشمارند. آنها به جریان ها و رویکرد های رایج در هر برهه زمانی وابسته اند. از میان بحث برانگیزترین موارد به بیان دو مورد می پردازیم.
” معنی “[۳]
موضوع معنی در ترجمه شناسی مسأله ای اساسی است. گارنیه[۴] بر اهمیت این مطلب تأکید می کند: « اکثر نویسندگان بر اولویت مسأله در فرآیند ترجمه توافق دارند.»
وینی و در بلنه[۵] حتی معنی را پایه عمل ترجمه می دانند:« تکرار می کنیم که مترجم از معنی شروع می کند و تمام اقدامات خود در راستای انتقال مفهوم را در حوزه معنا شناسی صورت می دهد.»
نایدا[۶] نیز چنین نقطه نظری دارد: « معنی باید بر سبک ارجحیت داشته باشد.» وی در کتاب خود ” به سوی علم ترجمه “[۷] توجه خاصی نسبت به مسأله معنی نشان می دهد، تا جایی که سه بخش از کتاب را به این موضوع اختصاص می دهد. نایدا پس از آنکه اشاره می کند « معنی از دیدگاه زبانی به عنوان رمز ایجاد ارتباط شناخته می شود »، انواع معنی را به سه دسته تقسیم می کند:
١) ” معنای ارجاعی” که در آن معنای ” موقعیتی ” و ” رفتاری ” را از یکدیگر متمایز می کند.
٢) ” معنای زبان شناختی” که در آن ” زبان شناختی ” و ” فرا زبان شناختی ” را مقابل هم قرا می دهد.
٣) ” معنای احساسی” که آن را به معنای ” کالبدی ” و ” فراکالبدی ” تقسیم می کند.
نایدا در مجموع سه سطح برای مطالعه معنی در نظر می گیرد: معنی شناختی، نحوی و عملی. این تقسیم بندی توسط گارنیه دقیق تر شده و به پنج بخش تقسیم شده است: ارجاعی، ارتباطی، بافتی، موقعیتی و احساسی.
از نظر کتفورد[۸] « روشن است که هر نظریه ترجمه باید به یک نظریه معنی متکی باشد ». اما وی معتقد است « نقطه نظری که بر اساس آن معنی انتقال پیدا می کند یا متن مبدأ و متن مقصد هر دو یک معنی دارند قابل پذیرش نیست.[…] هر معنی تنها متعلق به همان زبان خاص است.»
به این ترتیب کتفورد از جمله نظریه پردازانی است که تصور می کنند « هر متن در زبان مبدأ دارای معنایی است که از زبان مبدأ جدا شدنی نیست و همین طور هر متن در زبان مقصد یک معنی لاینفک در زبان مقصد دارد.» در این دیدگاه وی کسانی که به حفظ معنی به هر قیمت اعتقاد دارند را مورد انتقاد قرار داده و موضع خود را این گونه شرح می دهد: « اگر همان گونه که من معتقدم، بپذیریم که معنی یکی از متعلقات یک زبان است، آن گاه دیگر نمی توانیم از انتقال آن از زبانی به زبان دیگر سخن به میان آوریم. یک متن به زبان روسی معنای خود را در آن زبان دارد و برگردان انگلیسی آن نیز متنی است با معنای خاص خود در زبان انگلیسی».
از نظر کتفورد معنی مجموعه ای از ارتباطات ظاهری و بافتی درونی یک زبان است: « ما معنی را به عنوان شبکه کلی ارتباط معرفی می کنیم که به واسطه هر شکلی از زبان شناسی ایجاد می شود.» وی با اظهار مخالفت با نظریه انتقال معنی ثابت می کند که پدیده انتقال نتیجه انتقال واژگانی است و نه ثمره ترجمه به معنای واقعی کلمه.
اما مونن[۹] خاطر نشان می کند که معنی بدون موضوع وجود خارجی ندارد و نیز درک افراد ازیک موضوع می تواند متفاوت باشد. از نظر وی مهم ترین چیز در ترجمه ،” معنی ” (متن) نیست بلکه ” درک ” (مطلب) است. بنا بر این وی پیشنهاد می کند که نه تنها انواع معنی بلکه انواع گوناگون درک مطلب نیز طبقه بندی شوند: « درک کلی (شامل ویژگی های جدا نشدنی متن)، درک گزینشی ( شامل برخی ویژگی های متن که برای متمایز ساختن متن بدون ابهام کفایت می کنند)، درک ضمنی ( شامل ویژگی هایی که می توانیم از طریق آنها به مفاهیم صریح دست یابیم) و در انتها نیز درک ذهنی (یعنی مجموع تمامی ویژگی هایی که یک عبارت در ذهن یک شخص یا در ذهن بیشتر نفرات یک گروه مشخص ایجاد می کند.)»
” واحد های ترجمه “[۱۰]
واحد های ترجمه به عناصری از متن اطلاق می شود که مترجم آنها را به عنوان نقطه شروع کار خود بر می گزیند. این واحد ها می توانند شامل کلمات آسان متن، گروهی از کلمات، عبارت ها و یا جملات کامل باشند. حتی برخی از نظریه پردازان کل متن اصلی را به عنوان تنها واحد ممکن برای ترجمه در نظر می گیرند.
انتخاب واحد ترجمه به ماهیت ترجمه و نیز توانایی مترجم بستگی دارد. خواه در مورد برداشت، خواه ترجمه، بسیاری از بررسی ها نشان می دهند زمانی که مترجم تواناتر باشد واحد های ترجمه نیز وسیع تر و فرا گیر تر بوده و حوزه معنایی بزرگ تری را در بر می گیرند. برعکس مترجم های تازه کار و دانشجویان کم تجربه تمایل به تکیه بر کلمات آسان تر و ساختار های دستوری اولیه دارند.
برخی دیگر از مطالعات در سدد آن هستند تا نه ارتباط میان توانایی مترجم و انتخاب واحد ترجمه بلکه رابطه بین ساختارهای دو زبان را آشکار سازند که می تواند نوع واحد انتخابی توسط مترجم به عنوان نقطه شروع ترجمه را توضیح دهد. به این ترتیب به نظر می رسد در این دیدگاه، هر چه زبان ها از یکدیگر دورتر باشند، در سطح واحد های بنیادی ترجمه نیز متفاوت تر خواهند بود. از همین روست که مثلا کتفورد ترجمه ” ساختار به ساختار ” را توصیه می کند.
بسنت[۱۱] تقابل میان ” واحدهای ساختاری ” و ” واحدهای معنایی ” را به خوبی خلاصه می کند. در حقیقت، این عبارت است از تجدید نظری اساسی در مورد درگیری دیرینه ترجمه تحت اللفظی و ترجمه آزاد: عده ای برای تعیین واحد ترجمه به صورت وابسته اند، عده ای دیگر برای این کار روی معنی تمرکز دارند. نام گذاری های متعددی وجود دارند: ” واحد زبان شناختی ” یا ” واحد واژگانی ” در مقابل ” واحد معنی ” یا ” واحد فکر “. مبحث معادل یابی نیز به آن ها اضافه می شود.
به طور خلاصه از پس این بحث اصطلاحات، مفاهیم مختلفی چون فرآیند ترجمه و محصول ترجمه سربر می آورند. در واقع مشکل از اینجا نشأت می گیرد که ترجمه کل یک متن تنها با یک حرکت، سخت به نظر می رسد، همان طور که مقایسه دو متن تنها در یک نگاه تا حدود زیادی غیر ممکن است؛ بنا براین باید سطح واحد های سازنده متن را تنزل داد.
اما تعیین نوع و سطح این واحد ها می تواند بر اساس معیارهای زبان شناختی یا عملی تغییر می کند. زیرا واضح است که واحد ترجمه نمی تواند به تنهایی و جدا از بافت متن در نظر گرفته شود و مترجم نیز نمی تواند معادل آن را بدون توجه به متن انتخاب کند.
برای گذر از این مبحث اصطلاحات، لاروس[۱۲] عنوانی عام را برای واحدهای ترجمه پیشنهاد می کند. او واژه “traductèmes ” را پیشنهاد می کند که در واقع به معنای واحدهای معنایی بوده و در ترجمه ارزش کاربردی دارند. در نتیجه مترجم می بایست در پی تشخیص و نظم بخشیدن به آنها و سپس بررسی نحوه تلفیق آنها در هر زبان باشد.
تجزیه و تحلیل متون نشانه های متمایز کننده واحدهای ترجمه (traductèmes) را آشکارتر می سازد. مثلا وجه تمایز عبارت ” بیان صریح و محکم ” ماهیت عملی آن است. اینجاست که مسأله تشخیص ماهیت و انتخاب وجه تمایز مطرح می شود. تعداد و ماهیت نشانه های متمایز کننده واحدهای ترجمه می توانند بر اساس معیارهای مختلف، به خصوص معیارهای نظری تغییر کنند. به این ترتیب می توان رویکرد عملی، فرهنگی یا حتی گویشی را به عنوان رویکرد اصلی خود در بررسی این واحدهای ترجمه برگزید.
گزینش واحدهای ترجمه باید منجر به ایجاد یک سیستم معادل یابی میان دو یا چند زبان شود، یعنی سیستمی که در آن ترجمه واحدهای مختلف در ارتباط با یکدیگر تعریف و سازماندهی می شود. برای ایجاد این سیستم به دو اصل وابستگی و انطباق نیاز داریم. در این سیستم، وابستگی تمام واحدهای یکسان را گرد هم می آورد و وجه تمایز مشترک آنها را نمایان می سازد. انطباق نتیجه این وابستگی است که باعث می شود برخی واحدها به برخی معادل ها مرتبط شوند.
به طور قطع یک مورد هم سانی می تواند تک و جدا از بقیه باشد، همان طور که یک واحد ترجمه می تواند جزو چندین مورد همسانی باشد که انطباق های مشابهی را شکل می دهند. در این صورت، موارد همسان در قالب مجموعه ای از تطابق ها به یکدیگر پیوند می خورند که در آن ها تطابق نه تنها میان دو هم سان دیده می شود، بلکه می تواند میان چند هم سان و یک واحد ترجمه وجود داشته باشد.
کار شناسایی و سازمان دهی همسان ها موجب ایجاد یک سیستم ترجمه شناسی می شود. اما در تمام موارد باید بعد کاربردی همسان ها را در نظر گرفت. این بعد از تعداد مواردی که همسان برای آنها واقعا کاربرد دارد قابل سنجش است. در واقع ممکن است گاهی چندین همسان فقط و فقط با یک واحد ترجمه تطابق داشته باشند: این پدیده ی گوناگونی ترجمه ای است. این به تنوع همسان های متفاوت یک واحد ترجمه در یک متن اشاره دارد، همانندهایی که یک مترجم می تواند بکار گیرد بی آن که با این کار معنی و در یافت پیام متن را به خطر اندازد.
منبع: کتاب مقدمه ای بر ترجمه شناسی
Source: Mathieu Guidère, Introduction à la traductologie, Bruxelles, Edition de Boek, 2008.
Traduit par Mahdiyé Azadsérécht
پا نوشت ها:
[۱] QUESTIONS ET PROBLÉMATIQUES DE LA TRADUCTOLOGIE
[۲] Mathieu Guidère
[۳] Le sens
[۴] Garnier
[۵] Vinay et Darbelnet
[۶] Nida
[۷] Toward a Science of Translating
[۸] Catford
[۹] Mounin
[۱۰] Les unités de traduction
[۱۱] Bassnett
[۱۲] Larose