موضوع و درون مایه در داستان نویسی
«موضوع هر داستان» مفهومی است که داستان درباره آن نوشته می شود» به سخن دیگر به مجموعه ای از حادثه ها پدیده ها که داستان را می آفرینند, موضوع گفته می شود موضوع داستان را «قلمرو خلاقیت داستان» نیز نامیده اند و این نامگذاری از آن روست که موضوع به مثابه قلمرویی است که در آن خلاقیت ذهنی نویسنده, خود را به نمایش می گذارد
«موضوع هر داستان» مفهومی است که داستان درباره آن نوشته میشود». (مستور، ۲۸:۱۳۸۴) به سخن دیگر به مجموعهای از حادثهها/ پدیدهها که داستان را میآفرینند، موضوع گفته میشود (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۳۰۰) موضوع داستان را «قلمرو خلاقیت داستان» نیز نامیدهاند و این نامگذاری از آن روست که موضوع به مثابه قلمرویی است که در آن خلاقیت ذهنی نویسنده، خود را به نمایش میگذارد (در اینباره پیشین، همان صفحه).
البته موضوع را نباید با درونمایه (Theme) اشتباه گرفت، زیرا این دو با هم تفاوت دارند (در اینباره بخش «درونمایه» از نوشتههای حاضر) اما نکته جالب درباره این عنصر آن است که به دلیل سادگی بحث از «موضوع» (به لحاظ نظری) از یکسو و اهمیت بیشتر «درونمایه» از سوی دیگر بسیاری از کتابهای مربوط به داستاننویسی و عناصر داستانها، به بحث از «درونمایه» (یا به تعبیر بعضی از مترجمان: «مضمون») پرداختهاند و صفحات جداگانهای را به بحث از «موضوع» داستان اختصاص ندادهاند. (برای مثال اسکولز، ۱۳۸۳؛ پرین، ۱۳۷۸؛ روزبه، ۱۳۸۱). بیان مساله تحقیق در بررسی و تحلیل «موضوع» داستان مفهومی که بهعنوان موضوع داستان قلمداد میشود، اغلب در پاسخ به این پرسش که داستان درباره چه بود؟ درونمایه(Theme) درونمایه (که گاه آن را با عنوان «مضمون» نیز به فارسی برگرداندهاند)، در نوشتههای نزدیک به تمام نویسندگان کتابهای عناصر داستان و ادبیات داستانی با تعابیری چون این موارد ایضاح و تبیین شده است: «چیزی که از موضوع به دست میآید و تفسیر یا بینشی است از موضوع…» (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۳۰۰)، پیام، «فکر و محتوای اصلی و مسلط در هر اثر… (و) نشانگر جهتگیری روحی و فکری نویسنده اثر… (و) چکیده موضوع یا تفسیری از آن» (روزبه، ۳۲: ۱۳۸۱). به علاوه و در تکمیل این توضیحها میتوان افزود که: درونمایه در وهله اول، مایه یا معنای محوری داستان و اساس معنوی و اندیشگی آن است و میتوان از آن به «فکر مسلط» موجود در اثر -که در ژرفساخت آن پنهان شده است- تعبیر کرد. بهجز این موارد، یادآوریها و نکتهسنجیهای دو نویسنده در خور یادآوری است و به تبیین بیشتر مطلب یا افزایش دقت ذهنی در کاوش پارهای از جوانب این مساله یاری میرساند:
الف) آرای مصطفی مستور: او به درستی، بر ۴ نکته کلیدی به هم پیوسته انگشت مینهد و بر آنها تاکید میورزد.
۱ ) تبیین دیگری از «تفاوت موضوع و درونمایه»: «اگر موضوعها را به جهانبینی تشبیه کنیم، درونمایهها ایدئولوژیهای برگرفته از جهانبینیها هستند. در حقیقت موضوع به آنچه که هست، دلالت میکند و درونمایه به آنچه که باید باشد اشارت دارد». (مستور، ۱۳۸۴: ۳۰)
۲ ) اشاره به نقش و کارکرد «درونمایه» در نگریستن به جهان از چشم و نگاه نویسنده: اگر درونمایه از آنچه «باید» صحبت کند، پس طبیعی است که این «بایدها» آیینهای از «بینش» (و به تبع آن، پسندها و ناپسندهای نویسنده باشد، به دیگر بیان، «نویسنده به کمک درونمایه از مخاطبش میخواهد تا از دید او به موضوع داستان نگاه بیفکند، نویسنده ممکن است زندگی را زیبا، زشت، ترسناک، یاسآور، منسجم، آشفته، معنادار، پوچ، بیاهمیت، تصادفی… یا هزاران گونه دیگر ببیند. در هر حال، این نگاه و ادراک نویسنده از هستی، در تلقی او از موضوع داستانش تاثیر میگذارد و در سرتاسر اجزای آن ریزش میکند و بدینگونه داستان هر نویسنده… مثل هر کس از هستی، از نویسنده دیگر متمایز و منحصر بهفرد میشود». (همان، همان صفحه)
۳ ) ارتباط و نسبت درونمایه داستان با شعور و دریافت نویسنده: «اضافه بر این، درونمایه هر داستان، عنصری است محتوایی و معطوف به میزان شعور و دریافت نویسنده از زندگی. این نکته علت اصلی این واقعیت است که از هر موضوعی واحد، به تعداد نویسندگان، درونمایه داستانی وجود دارد». (همان: ۳۰-۳۱)
۴ ) تاکید بر اینکه هر داستانی لزوماً درونمایه ندارد: «همه داستانها لزوماً واجد درونمایه نیستند، بسیاری از داستانها هدفی ورای داستان (=روایت کردن یک «حکایت»/ «ماجرا») ندارند و لذا فاقد مفهوم درونمایه به معنای فنی آن هستند. داستانهای سرگرمکننده پلیسی یا طنزآمیز یا دلهرهآور، از این دستهاند». (همان: ۳۱).
ب) نظر اسکولز:
او درباره ماهیت «تفسیری» و نسبی بودن تلقی ما از درونمایه یک داستان و آسیبهای ناشی از نادیده گرفتن آن مینویسد: «اغلب، پس از تجربه یک داستان، وقتی از آن سخن میگوییم، از معنایش حرف میزنیم. در کلاسهای درس اغلب این پرسش شنیده میشود که: «درونمایه این اثر چیست؟» به نظر من جنبه تفسیری تحلیل ادبی دشوارترین جنبه آن است، زیرا در این راه باید علاوه بر دقیق شدن در خود اثر، چشم از اثر برداریم و به جهان اندیشهها و تجربهها نظر بدوزیم. کشف درونمایه مستلزم ایجاد ارتباط بین اثر و جهان بیرون آن است. این ارتباطها همان معنا هستند. پس بزرگترین مشکل مفسر این است که دریابد مصالح درونمایهای که کشف کرده، تا چه حد معتبر است. میخواهیم بدانیم که آیا این مفاهیم واقعاً در اثر هستند؟ آیا آنها را از اثر «بیرون میکشیم» یا اینکه بر اثر «بار میکنیم؟» (اسکولز، ۱۳۸۳: ۲۲- ۲۳) بیان مسایل مورد بررسی در تحلیل «درونمایه» پیش از بیان مسایل مورد بررسی در این بخش، روشن کردن چند مطلب در پیوند با یادآوریها و نکتهسنجیهای دو نویسنده (که پیشتر ذکر شد) لازم به نظر میرسد:
۱ ) تاکید مصطفی مستور بر این مطلب که هر داستانی لزوماً واجد درونمایه (در «معنای فنی آن») نیست، گذشته از قطعیتی که دارد (و قابل نقد است)، بیشتر -یا حتا میتوان گفت تماماً بر نگاههای مدرن به تعریف داستان، مساله بنیادین و تا حدی فلسفی «حقیقتنمایی داستان (در اینباره اسکولز، ۱۳۸۳: ۳-۸) و تعاریف عناصر داستان (که از این نگاه برآمدهاند)، مبتنی است. بنابراین در پژوهش حاضر (بنا به تاکیدی که در عدم تحلیل این چارچوبها و نگاهها داشتیم) بایستی یادآور شویم که: اگر (همانگونه که خود ایشان معتقدند) درونمایه داستان، مخاطب را به سمتی میبرد که از دید نویسنده به موضوع داستان نظر کند، پس در بسیاری از داستانهای سرگرمکننده پلیسی، طنز و… و کلاً داستانهایی که ورای داستان هدفی ندارند هم میتوان نگاه نویسنده را به موضوع داستان دریافت و آن را در نگریستن به موضوع تجربه کرد، حتا اگر این نگاه، سطحی، قالبی و موروثی (و نه حاصل تجربه مستقیم) بوده و در مجموع منحصر بهفرد نباشد. چون چنین نگاهی به هر حال «دید» نویسنده را به موضوع ویژهای نشان میدهد.
۲ ) به نظر نگارنده، ارزش یادآوری رابرت اسکولز نه در قطعیتستیزی افراطی آن است (که شاید منجر به بستن راه یافتن درونمایه داستان به نام و بهانه «دقت علمی» میشود) بلکه در اصل هشداری است که به ذهنهای احیاناً سادهانگار و کلیشهجوی برخی از محققان میدهد تا اولاً در متن داستان، برای مفهومی که در آن درونمایه داستان میپندارند، به دنبال قرینه یا قراین محکم، منطقی و عقلانی بگردند و ثانیاً از یاد نبرند که: همیشه احتمال آنکه بتوان با «افق انتظار» (Horizon of Expectation) دیگری، «معنا» (یا همان: درونمایه) متفاوتی از یک متن بیرون کشید، وجود دارد. با عنایت به این نکات، پرسشهای ما در این بخش به قرار زیرند:
۱) درونمایه هر داستان یا روایت چیست؟ این درونمایه را براساس چه قراینی در متن، میتوان استخراج و تایید کرد؟
۲ ) آیا این درونمایه از نگاهی عمیق و منحصر به فرد به موضوع داستان حکایت میکند یا نه (برعکس)، صرف «روایت داستان» (به جای نمایش نگاه خاص، عمیق و منحصر بهفرد به یک موضوع یا پدیده) آن را شکل داده است؟ و در نهایت (بهعنوان ارایه نوعی جمعبندی از پرسشهای پیشگفته):
۳ ) آیا نویسنده داستان یا روایت مورد بررسی ما توانسته علاوه بر سرگرمکنندگی، وجهی از فلسفه زندگی را در پس پشت داستان خود و به همراه آن ارایه کند؟
منبع: آفتاب