تحلیل و بررسی آرای مستشرقان پیرامون وحی
منبع: پایگاه تحقیقاتی القرآن
چکیده
وحیانیت قرآن کریم از جمله مهمترین موضوعاتی است که همواره مورد توجه مستشرقان بوده است. آنان با نفی الهی بودن قرآن برای آن منشأ بشری فرض نموده و به منظور نفی وحیانی بودن قرآن، دست به دامن دلایل متعددی شده و برای آن مصادر و منابع مختلفی ذکر کردهاند که در این مقاله به نقد و بررسی آنها پرداخته شده است.
نویسنده با اشاره به شبهة تأثیر پذیری قرآن از کتاب مقدس، برای همه ادیان الهی منبع واحدی ذکر کرده و آن را دلیل شباهت قرآن و عهدین معرفی کرده است. وی نحوه انعکاس موضوعات را در قرآن و عهدین متفاوت میداند، از این رو تأثیر پذیری قرآن از عهدین را مردود دانسته است. در ادامه با تأکید بر تأثیر گذار بودن قرآن در محیط جزیره العرب و نیز وجود تعالیم سازنده و جاودانه در قرآن کریم، آن را کتابی برای تمام عصرها و نسل ها معرفی کرده و تأثیر آداب و رسوم غلط جاهلی بر قرآن را منتفی دانسته است.
نویسنده با اشاره به اسلوب بیانی قرآن، نقش و جایگاه پیامبر در قرآن و تحدی قرآن با مخالفان، شبهه بشری بودن قرآن و وحی نفسی را رد کرده است.
کلید واژه ها: مستشرقان، وحیانیت قرآن، وحی نفسی، کتاب مقدس، جاهلیت.
مقدمه
تلاشهای مستشرقان در برخورد با اسلام، گوناگون و دارای دستاوردهای متفاوت بوده و اگر چه آنان در تحقیقات خود نیت خیر و انگیزه الهی نداشته و ندارند؛ اما میتوان گفت این تلاشها در برخی موارد برای مسمانان سودمند بوده و به عبارتی ملتهای مشرق زمین و مسلمانان نیز از دستاوردهای مستشرقان بهرهمند شدهاند. در میان شرق شناسان افرادی یافت میشوند که با انگیزه کنجکاوی و حقیقت جویی و پژوهش به مطالعه آثار و منابع اسلامی پرداختهاند؛ اما کثرت مستشرقانی که مغرضانه و کینه توزانه به مطالعه اسلام روی آوردهاند و خیانتهای بیشماری که آنان مرتکب شدهاند، خدمات ناخواسته آنها را تحت الشعاع قرار داده و از اهداف تخریبی و استعماری جریان استشراق پرده برمیدارد. از این رو اندیشه شرق شناسی تلاشی است که میتوان گفت در بسیاری موارد مخالفان اسلام را نمایندگی کرده است.
مستشرقان از این جهت که با وجود اختلاف در عقاید، فرهنگ، زبان و ملیت با گستردگی فراوان به پژوهش درباره دینی میپردازند که به آن ایمان ندارند، جای تأمل بسیار دارد. این اندیشه که بیش از ده قرن از تاریخ آن میگذرد با استفاده از ابزار و روشهای گوناگون اهداف خاصی را دنبال میکند.
جغرافیای اسلام شناسی شرقشناسان، بسیار گسترده است و میتوان گفت شرقشناسی تا آنجا که توانسته به سراسر قلمرو گسترده علوم و معارف اسلام وارد شده و در بارة آن اظهار نظر کرده است. در میان آثار شرقشناسان موضوعات بنیادینی چون «وحی» از اهمیت ویژهای برخوردار است. وحی و نزول قرآن بر پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره در کانون توجه شرقشناسان قرار داشته و درباره آن مباحث مختلفی ارائه کردهاند. در این تحقیق تلاش میکنیم شبهات مستشرقان پیرامون وحی را بررسی کرده و به آنها پاسخ دهیم.
مفهوم وحی
مفهوم اصلی وحی اشاره سریع،1 کتابت و سخن پنهانی است.2 و به مرور زمان در اثر کثرت استعمال به القای کلام خداوند به پیامبران اطلاق شدهاست.3
امکان وحی
وحی برقراری رابطه میان ملأ اعلی و مادّه سفلی است و از همین رو این پرسش مطرح شده است که این رابطه چگونه برقرار میشود، در حالی که بین رابط و مربوط حتما باید سنخیت (همتایی و تناسب) وجود داشته باشد؟ بعلاوه صعود و نزول و مقابله، مستلزم تحیز (جهت داشتن ) است. حال آنکه جهان ورای مادّه، دارای تجرّد محض (عاری از صفات جسمانی) است.
برخی روشنفکران غربی که به اصطلاح، گرایش دینی پیدا کردهاند، با نگاهی نو به پدیده وحی میگویند: «آنچه پیامبران با نام وحی عرضه کردهاند، انعکاس افکار درونی آنان است. پیامبران مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بودهاند که خیر اندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملک تجسّم یافته و گمان بردهاند که از جایگاهی دیگر بر آنان الهام شده است و بدین سبب برخی نادرستیها که در گفتهها و نوشته آنان یافت میشود، بدیهی و طبیعی است؛ زیرا ساختار فکری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جوّ حاکم برافکار و عقاید مردم آن زمان است؛ از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش را آوردهاند که بعدها نادرستی آن ثابت شده است؛ وگر نه ، خداوند اعلی و اشرف از آن است که نادرستی در سخنش یافت شود»4
ارائه این گونه تفسیر از جایگاه پیامبران الهی در حقیقت انکار نبوّت است و گویای آن است که ارائه کنندگان این تفاسیر، یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض کردهاند که واقعیت را از تخیلات تشخیص ندادهاند، یا آنان راحیلهگر و دروغگو پنداشتهاند؛ درحالی که درستی و صداقت، بزرگی و عظمت شأنِ انبیاء بر همگان روشناست. این روشنفکران در حقیقت دچار سه اشتباه شدهاند:
1. این دانشمندان از جنبه تجربی به روح نگریستهاند و آن را براساس قوانین علوم تجربی مورد بررسی قراردادهاند، به گونه ای که در مورد حقیقت روح گفتهاند: روح انسان به واسطه سنخیت باطنی اش بر او تجلیمیکند و چیزهایی را که نمیداند به او یاد میدهد و او را به مترقی ترین راه تکامل جامعه خود راهنمایی مینماید.5
ما منکر قدرت اعجاب آور روح انسان نیستیم و قبول داریم که با ایجاد شرایط خاص (مانندخوابمغناطیسی) ممکن است انسان مسائلی را درک کند که در شرایط عادی قادر به درک آنها نیست؛ ولی با اینگونه مطالب نمیتوان منبع دریافت پیامبران و سرچشمه معارف آنها را روح نیرومندشان دانست و یا اینکه این ادعای سست را باور کنیم که روح میتواند معارفی که انبیا دریافت نمودهاند را به انسان القا کند و مجرد اینکه روح میتواند در حالات خاصی به یک سلسله معارف دست یابد، نمیتواند مدعای فوق را اثبات نماید.6
2. روشنفکران غربی برای تحقیق و بررسی نمونههای وحی آسمانی به کتابهای تحریف شده که ترجمههای ناقص و آمیخته با تصورات دیگران است، رجوع کردهاند در حالیکه ابتدا میبایست از صحت این نوشتهها اطمینان پیدا کنند.
3. انسان را موجودی مادّی فرض کردهاند؛ در حالی که انسان ترکیبی از روح و جسم است که روحش از سنخ ملأ اعلی و سنخیت که شرط برقراری رابطه محسوب میشود، وحی را امکانپذیر میکند:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
بنابراین وحی یک پدیده فکری یا انعکاس حالت درونی نیست که برای پیامبران رخ داده باشد، بلکه یک القای روحانی است که از عالم بالا بر افراد شایسته و والا انجام گرفته است و نباید از آن شگفتزده شد: ﴿أَکانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ…﴾ 7 آیا برای مردم شگفت آور است که به مردی از خودشان وحی کردیم که مردم را از فرجام کفر و گناه بترسان.
بنابراین پدیده وحی قابل قبول بوده و به آن ایمان داریم، اگرچه برای ما به صورت حقیقی قابل وصف و درک نیست و فقط برای کسانی قابل درک است که اهلیت و شایستگی آن را دارند.8
نقد و بررسی آرای مستشرقان
از جمله مهم ترین شبهاتی که مستشرقان در مقابل اسلام مطرح کرده و در برابر آن موضعگیری نمودهاند، نفی وحیانی بودن قرآن است. آنان معتقدند قرآن منشأ بشری دارد و از سوی خداوند وحی نشده، بلکه ساخته محمد صلی الله علیه و آله است. مستشرقان با نفی الهی بودن قرآن، تلاش نمودهاند برای آن، مصادر و منابع غیر الهی اثبات نمایند. البته اتهامهای مختلفی قبل از مستشرقان، توسط مشرکان به پیامبر بسته شد که قرآن کریم در سوره انعام آیه 25، فرقان آیه 4، نحل آیه105 و نساء آیه 82 به آنها اشاره کرده و پاسخ داده است.
مستشرقان به منظور نفی وحیانی بودن قرآن، دست به دامن دلایل متعددی شده و برای قرآن مصادر وسرچشمههایی ذکر کردهاند که از آن به منابع و عوامل داخلی و خارجی تعبیر میکنند.
عوامل داخلی
1. اشعار امیة بن ابی الصلت
برخی از مستشرقان با انکار وحی بودن آیات قرآن، ریشه اصلی قرآن را اشعار امیة بن ابی صلت از شاعران عرب در عصر جاهلیت و اسلام دانستهاند. این دیدگاه براساس تشابه محتوای قرآن با اشعار امیة بن ابی صلت در دعوت به توحید، توصیف آخرت و نقل داستانهای پیامبران قدیم شکل گرفته و صاحبان آن پنداشتهاند مسلمانان شعر امیه را نابود کردهاند و خواندن آن را حرام دانستهاند تا برتری با قرآن باشد.9
عدهای نیز «امیة بن ابی صلت» را از حنفایی دانستهاند که از ظهور پیامبری در زمان خویش خبر داده و آرزوداشت که خود، آن پیامبر باشد؛ اما وقتی محمد صلی الله علیه و آله برانگیخته شد، امیه از روی حسد به آن حضرت کفر ورزید و هنگامی که پیامبر شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده و قلبش کفر ورزیده است.10
برای تأثیرپذیری قرآن از شعر امیة بن ابی صلت هیچگونه دلیلی وجود ندارد و تشابه میان برخی از مطالب قرآن و شعر امیه نمیتواند این تأثیرپذیری را ثابت نماید چرا که ممکن است شعر امیه از قرآن تأثیر پذیرفته باشد و نیز احتمال دارد که این تشابه اتفاقی باشد.
اگر ادعای مستشرقان واقعیت داشته باشد، مشرکان که اتهامهای گوناگون به پیامبر میبستند میبایست زودتر از شرقشناسان پیامبر را متهم میکردند و راویان اخبار هم این اتهام را نقل میکردند؛ زیرا مشرکان دردستیابی به دلایل نفی نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله حریصتر از مستشرقان بودند، در حالی که چنین اتهامی از سوی مشرکان در تاریخ ثبت نشده است.
«دکتر طه حسین» در رد این پندار که قرآن متأثر از شعر امیه است، می گوید: «این شرقشناسان که در صحت سیره نبوی هم شک میکنند و برخی از آنها پا را فراتر نهاده و سیره پیامبر را انکار میکنند. اینان در برابر سیره آن حضرت موضعی خصمانه میگیرند وآن را به عنوان منبع صحیح تاریخی نمیپذیرند، در حالی که به شعر موهوم امیّه چسبیدهاند و به آن اطمینان و یقین پیدا کردهاند! با توجه به این که اخبار مربوط به امیه کوچک ترین بنای درستی ندارد و به پای صحت اخبار سیره پیامبر نمیرسد، راز این اعتماد و اطمینان شگفت به پارهای از اخبار و نفی و رد اخبار درست و مستند چیست؟»11
2. حنیفان
برخی از مستشرقان از جمله «تسدال»12 و دیگران با نفی وحیانیت قرآن، تلاش کردهاند تا ثابت نمایند قرآن ریشه در عقاید حنیفان دارد و مکمل عقاید مردم موحدی است که پیش از بعثت در جزیرة العرب زندگی میکردند. آنها معتقدند یکی از مصادر و سرچشمههای قرآن عقاید حنیفان است زیرا احکام و معارف قرآن با آنچه حنیفان ادعا میکردند شباهت و مطابقت دارد، زیرا آنها به وحدانیت خدا اعتقاد داشته و از بت پرستی دوری میجستند و بهشت و جهنم را باور داشتند و خدا را با نامهای رحمن، رب و غفور میخواندند و از زنده به گور کردن دختران منع می کردند.13
حنیفان گروهی از مردم حجاز بودند که به یگانگی خداوند اعتقاد داشتند و بتپرست نبودند؛ آنان گروه انگشت شماری بودند که بر آئین توحید باقی ماندند و خود را پیرو آئین ابراهیم علیه السلام می دانستند. تعداد حنیفان بسیار اندک و در مقابل عرب بتپرست، بسیار ناچیز بودند.14 آنها گروهی از انسان های موحد بودند که در سرزمینهای مختلف و دور از هم در یک زمان زندگی میکردند؛ عده ای در یمن و برخی در مصر و جمعی در ایران از میراث ابراهیم که دعوت به توحید، دوری از بت پرستی و اعتقاد به معاد و پرهیز از شرب خمر بود، محافظت میکردند.15 عقیده آنها درباره خداوند و یکتایی ذات او درهالهای از ابهام و پیچیدگی قرار دارد، آنان تصور روشن و درستی از احکام و قوانین نداشتند؛ اما قرآن کریم مبتنی بر تعالیم و احکام روشن و متعالی است که در آن ابهام و پیچیدگی وجود ندارد.16
حنیفان پیوسته در جستجوی اسلام بودند و به آمدن پیامبر اسلام بشارت میدادند و آرزو داشتند اگر او را درک کنند، یاریش نموده و اسلام بیاورند، در حالی که مستشرقان افکار و اندیشههای پیامبر را همسطح با اندیشهها و عقاید حنیفان دانستهاند و ما در تاریخ سراغ نداریم پیامبر در جلسه درس و تعلیم حنیفان شرکت کرده و از آنان مطلبی آموخته باشد. حنیفان نزدیک بودن بعثت پیامبر اسلام را به مردم بشارت میدادند و از آنها میخواستند از او پیروی کنند و با او مخالفت ننمایند. آنها خود را به پیامبر منتسب کرده و بدین طریق شرافتی برای خود قائل بودند و به آن افتخار میکردند و این همه بیانگر آن است که آنان فاقد این ویژگیها بودند و معلوم است کسی که خود فاقد چیزی است نمیتواند آن را به دیگری بدهد.
اما شباهتهای آموزههای اسلام با برخی از عقاید حنیفان از آن جهت است که بقایای دین حضرت ابراهیم علیه السلام در میان آنها وجود داشت و دین ابراهیم و اسلام هر دو از یک منبع که وحی الهی است فرود آمدهاند و این تشابه را در دعوت به توحید و مبارزه با شرک و فساد، برخورد با بت پرستی در اشکال مختلف و نیز دعوت به فضایل اخلاقی میتوان مشاهده کرد. گرچه این موارد در دین اسلام به طور کامل تر، جامع تر و با شمول بیشتری مطرح شده است.
هر خوانندهای با کمترین تأمل در قرآن و عقاید حنیفان به خوبی درمییابد که میان این دو فاصلهای بسیار است؛ زیرا قرآن معجزهای است که اسلوب بیانی آن تمامی اعراب را با فصاحت و بلاغت و گویایی لغت عرب به زانو درآورده و نیز در تشریح قوانین معجزهای است که تمام قوانین بشری در برابر آن اظهار حقارت کرده و سر تعظیم فرود میآورند. قرآن در روشن بودن اعتقادات و تکامل آن و نیز صداقت پیامبر اسلام و خبر دادن از غیب و حقایق علمی نیز معجزهای آشکار است.17
3. انعکاس درونی
گروهی از مستشرقان وحی را انعکاس افکار درونی پیامبران دانستهاند و در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گفتهاند: محمد شخصیتی با استعداد و پاک بود که بر او «وحی نفسی» میشد و در حقیقت دریافتی از خودش به او افاضه میشد. او با تفکر زیاد و صفای باطن خیال میکرد به او وحی میشود. وی شنیده بود که به زودی پیامبری از حجاز به رسالت برانگیخته خواهد شد. او آرزو داشت که همان پیامبر باشد لذا برای محققکردن این آرزو، از مردم جدا شد و به غار حرا رفت و در آنجا ایمانش را تقویت کرد و از نظر فکری احاطه و وسعت پیدا کرد و نور بصیرتش زیاد شد. او پیوسته فکر میکرد تا اینکه یقین پیدا کرد که او همان پیامبری استکه مورد انتظار بوده، محمد صلی الله علیه و آله با نیروی عقل و صفای روح، بطلان بتپرستی را درک کرد و به علت فقر، عدالتطلب بود.18
دلایل گوناگونی در ردّ نظریه «وحی نفسی» وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) قرآن کریم در موارد مختلفی مخالفان و ناباوران را به مبارزه طلبیده و آنان را به آوردن یک یا چند سوره همانند قرآن فرا خوانده است: ﴿واِن کُنتُم فی رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللَّهِ اِن کُنتُم صادِقین﴾19 «و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردیم شک و تردید دارید (دست کم) یک سوره همانندآن بیاورید، و گواهان خود را فرا خوانید اگر راست میگویید» ناتوانی افراد در برابر این مبارزهطلبی، خود دلیلیآشکار بر وحیانی بودن آیات قرآن است.
ب) برخی از آیات قرآن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را چنین معرفی میکند: ﴿قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾20 بگو: «جز آنچه خدا بخواهد، برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم، و اگر غیب میدانستم قطعاً خیر بیشتری میاندوختم و هرگز به من آسیبی نمیرسید. من جز بیمدهنده و بشارتگر برای گروهی که ایمان میآورند، نیستم» و در برخی از آیات، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که عصاره خلقت و حبیب خداست تهدید میشود که اگر سخنی از ناحیه خود بر خدا ببندد، با قدرت با او برخورد میشود و هیچ کس نمیتواند از این کار مانع شود: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ﴾21 در برخی آیات دیگر نیز پیامبر مورد عتاب قرار گرفته است و یا با انذار و تهدید مورد خطاب واقع شده است.22
بعضی از آیات از نگرانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به ضایع شدن آیات خبر میدهد و اینکه آن حضرت همواره تلاش میکرد چیزی از وحی فوت نشود.23
بنابر این پیامبر صرفا دریافت کننده و ابلاغ کننده وحی است و نه حق دارد و نه میتواند جمله یا کلمهای از قرآن کم یا زیاد کند، از این رو قرآن کریم میفرماید: ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾24 «و چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند میگویند: «قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض کن.» بگو: «مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آنچه که به من وحی میشود پیروی نمیکنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ میترسم.»
اگر آنگونه که مستشرقان پنداشتهاند، قرآن کتاب بشری باشد، چگونه میتوان آیاتی که پیامبر را دربرخی موارد مورد عتاب قرار می دهند تفسیر کرد؟ به راستی اگر قرآن ساخته محمد صلی الله علیه و آله باشد، چرا خودش را مورد عتاب قرار داده است؟ و آیا نمیتوانست آیات دیگری به نفع خود جایگزین این آیات نماید؟
آیا انعکاس نگرانی پیامبر نسبت به فوت شدن آیات، این حقیقت را آشکار نمیکند که وحی از ذات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله کاملاً مستقل بوده و هیچگونه ارتباطی به القاءات درونی ندارد؟ چگونه ممکن است به آن حضرتوحی نفسی شود و در عین حال هنگام خواندن، نگران فراموش کردن آیات باشد؟
ج) قرآن کریم دارای اشارات و موضوعات غیبی است که با بشری بودن آن منافات دارد. قرآن خبرهایی درباره آینده داده است که به گواهی تاریخ، اتفاق افتاده است.25 اگر قرآن منشأ بشری و غیر الهیداشته باشد چگونه ممکن است از غیب خبر دهد؟
د) از مقایسه احادیث پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و قرآن کریم به روشنی میتوان دریافت که اسلوب بیانی قرآن با روایات کاملاً متفاوت است و این دو در یک سطح نیستند؛ این در حالی است که مستشرقان برای هر دوی آنها ریشه واحدی قائلند و مصدر آنها را پیامبر اسلام میدانند. به راستی چگونه میتوان تصور کرد که یک نفر بهشیوهای سخن بگوید و اعلام نماید این قرآن است و سپس با اسلوبی دیگر سخن بگویند که با شیوه اول کاملاً متفاوت باشد و بگوید این حدیث من است؟!
4. بیماری پیامبر
«سان پدرو»26 و برخی دیگر از مستشرقان تلاش کردهاند حقیقت وحی الهی را به عنوان بیماری صرع پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تفسیر نمایند.27
«نولدکه»28 از مستشرقان معروف میگوید: پیامبر دچار بیماری صرع (= غش) بود و زمانی که دچار این بیماری میشد سخنانی بر زبان جاری میکرد که کاتبان وحی آنها را به عنوان وحی مینوشتند!29
نولدکه برای اثبات ادعای خود به چند کتاب معتبر اهل سنّت از جمله سیره ابن هشام استناد کرده است. اما هنگامی که به این منابع مراجعه میکنیم میبینیم ماجرا مربوط به جنگ بدر است و واقعیت از این قرار است که پیامبر به قصد ناامن کردن مسیر تجارت مشرکان، نه برای جنگ با آنان از مدینه خارج شده بود بنابراین، هم قصد جنگیدن نداشت و هم آنکه آمادگی لازم را برای مبارزه با دشمن نداشت و زمانی که ابوجهل با هزار نفر، پیامبر و یارانش را که 313 نفر بودند محاصره کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله طی مذاکرهای که با ابوجهل انجام داد فرمود: ما برای جنگ با شما نیامدهایم، بگذارید به مدینه برگردیم؛ اما ابوجهل نپذیرفت. پیامبر پس از چند ساعت تلاش در هوای گرم خسته شده بود و برای مدت کوتاهی زیر سایبانی به خواب رفت «فَخَفَقَ خَفْقَةً» یعنی چرت مختصری زد. وقتی از خواب بیدار شد فرمود: جبرئیل آمد و وعده پیروزی داد. این در حالی است کهآقای نولدکه عبارت «خفق خفقة» را به حالت غش معنا کرده و وحی را هزیان میشمارد!30
علاوه بر آن این سوال مطرح میشود که آیا بیماری صرع – که موجب ضعف و ناتوانی و افسردگی انسان می شود- میتواند فردی را به درجه رسالت و پیامبری برساند؟ و یا حتی از انسان یک فرد قانون گزار و صاحب شریعت بسازد؟ آیا این بیماری میتواند کسی را در جایگاه رفیع و بلندی قراردهد که در طول قرنها با عظمت و جلال ظاهر شود و در میان تودههای مختلف نفوذ نماید؟ چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که از نظر علمی ثابت شده این بیماری به تدریج حافظه را ضعیف کرده و به کند ذهنی میانجامد. این بیماری معمولا موجب ناراحتی و رنج و عذاب بیمار و اطرافیان میشود، در حالی که هیچ یک از آن نشانهها از زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گزارش نشده است و به عکس، پیامبر تا آخرین لحظه زندگی بر قوای عقلی و فکری خود مسلط بوده است.
5. محیط جزیرة العرب
برخی از شرقشناسان قرآن را متأثر از محیط جزیرة العرب دانسته و با این ادعا میخواهند تأکید کنند که قرآن ریشه بشری دارد و مفاهیم و آموزههای آن محلّی و بومی است، بنابراین تعالیم و احکام آن منطبق بر محیط بوده و برای سایر مردم شایستگی ندارد، در نتیجه دعوت محمد صلی الله علیه و آله جهانی نیست و قرآن برتر از کتب آسمانی پیشین نیست.
درهمین زمینه «گیب»31 – شرقشناس انگلیسی – در کتاب «مذهب محمدی»32 مینویسد: «محمد مانند هر شخصیت مبتکر دیگر از یک سو از شرایط داخلی متأثر است و از سوی دیگر از عقاید و آرا و افکار حاکم زمان خویش و محیطی که در آن رشد کرده تأثیر میپذیرد. در این تأثیرگذاری، مکه نقش ممتازی دارد و میتوان گفت تأثیر دوران مکه بر سراسر زندگی صلی الله علیه و آله هویداست و محمد پیروز شد چرا که یکی از مکّیها بود»33
مستشرقان با تکیه مغرضانه بر بعضی تفاوت ها در شیوه و مضمون آیات مکی و مدنی، نتیجه گرفتهاند که قرآن از محیط تأثیر پذیرفته است:«اساس عقیدتی قرآنی متأثر از سکوت صحرای جزیره و شن های داغ وسرابهای آن است! آنگونه که از تنوع محیط یعنی مکه و مدینه تأثیر پذیرفته است چرا که شیوه گویش قرآن درمکه ویژگیهای خاص خود را دارد که با ویژگیهای گویش مدنی قرآن تفاوت دارد!»34
مطالعه تاریخ عصر جاهلیت به خوبی نشان میدهد که تعالیم اسلام و محتوای قرآن هیچگونه هماهنگی با اعمال و رفتار مشرکان نداشته بلکه در نقطه مقابل آن قرار دارد؛ به گونهای که پیامبر اسلام با استفاده از احکام ودستوررات قرآن، جامعه آن روز را متحول نمود و در برابر شرک و کفر و بتپرستی قرار گرفت؛ از اینرو هیچ نشانهای از تأیید آداب و رسوم غلط، بیعدالتی و بتپرستی عهد مشرکان در قرآن به چشم نمیخورد، بنابراین قرآن منشأ الهی داشته و متأثر از محیط جزیرة العرب نبوده و احکام و تعالیم قرآن نه تنها در جزیرة العرب تأثیرگذار بوده و جامعه آن روز را دگرگون ساخته است، بلکه تازگی و طراوت آن همواره حفظ شده و برای تمام عصرها و نسلها جاودانه و سازنده خواهد بود.
تفاوت آیات مکی و مدنی از جهت موضوع و اقتضای حال ارتباطی به محیط ندارد و آیات مکی و مدنی از جهت اعجاز، تفاوتی ندارند و تمامی آیات قرآن کریم در اعجاز بلاغی و مبارزه طلبیدن و مجاب کردن مشرکان یکسان است. آنچه در مکه نازل شد بیشتر جنبه اعتقادی داشته و ناظر بر مسائل عقیدتی و نجات انسان از شرک و جهل و بتپرستی است؛ اما در آیات مدنی بیشتر به بیان وظایف، تکالیف و احکام عبادی و اخلاق توجه شده است، بنابراین تفاوت در موضوعات و در بلندی و کوتاهی آیات است و این امر منافاتی با اعجاز، جاودانگی و الهی بودن آیات ندارد.
عوامل خارجی
به زعم مستشرقان، قرآن از منابع مختلفی بهره برده که مهم ترین آنها تورات و انجیل است35؛ دلیل آنها همگونی و تشابه در اعتقادات، داستانها، پند و اندرزها و اوامر و نواهی میان قرآن و دیگر کتب آسمانی است،آنان ادعا میکنند محمد صلی الله علیه و آله با برخی از احبار و راهبان در مسافرتهایش در مکه و مدینه رابطه داشته و از آنها معارفی گرفته است که از آن در قرآن بهره برده است.36
در مورد ادعاهای فوق نکات زیر قابل توجه است:
1. در تشابه قرآن و کتاب مقدس دو احتمال وجود دارد: اول اینکه تشابه نشان دهنده آن است که قرآن وکتاب مقدس ریشه واحدی دارند و هر دو از یک سرچشمه سرازیر شدهاند، دوم آنکه قرآن از کتاب مقدس گرفته شده باشد و برای استواری احتمال اول دلایل محکمی وجود دارد.
ما معتقدیم سرچشمه همه ادیان الهی منبع واحدی است و همه دستورات و تکالیف به دنبال یک هدف مشترک که هدایت انسان است، تشریع شده است. قرآن کریم میفرماید: ﴿شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا…﴾37 از [احکامِ] دین، آنچه که به نوح در باره آن سفارش کرد، برای شما تشریع کرد و آنچه به تو وحی کردیم و آنچه درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که: «دین را برپا دارید و در آن تفرقهاندازی مکنید»
قرآن کریم به کلمه توحید فرا میخواند و ندا میدهد که با تسلیم در برابر پروردگار جهانیان، فرقی میان ادیان نیست.38
2. چگونه میتوان قرآن را برگرفته از عهدین دانست در حالی که معارف سازندة قرآن هیچگونه هماهنگی با خرافات و افسانههای تورات و انجیل تحریف شده ندارد.
کتاب مقدس که دلیل بیرون راندن آدم از بهشت را ترس خدا از حیات جاودانه او میداند39 و یا ماجرایسرگذشت حضرت لوط و دخترانش را به گونهای اهانتآمیز و شرمآور توصیف کرده است40 یا حضرت یعقوب را غارتگر نبوت دانسته است41 و نسبتهای ناروایی که به عیسی داده است42، با کدام منطق میتواند منبع قرآن باشد؟!
با وجود تفاوت بسیار در نحوه انعکاس موضوعات، احکام و قصص پیامبران در قرآن و عهدین، تأثیرپذیری قرآن از عهدین تصوری جاهلانه است؛ زیرا قرآن برخلاف کتاب مقدس، صفات و ویژگیهای پیامبران را درنهایت ادب بیان نموده است و ساحت انبیای الهی را از نسبتهای ناروا پاک و منزه میداند.
3. تاریخ به یاد ندارد که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با برخی از احبار و راهبان نشسته و چیزی آموخته باشد یا آنکه پیش از بعثت به صومعه یا دیری رفته باشد تا تعالیم یهود و مسیحیت را بیاموزد.
اگر بپذیریم که پیامبر صلی الله علیه و آله در کودکی یکی از راهبان را همراه عمویش ابوطالب ملاقات کرده، این مطلب ثابت نمیکند که راهب، کتاب مقدس را برای آن حضرت شرح داده یا برخی از تعالیم دینی را به او آموخته باشد، آنچه در مورد این دیدار ثبت شده این است که راهب مسیحی عموی پیامبر را از یهودیان برحذر داشته؛ زیرا آنچه راهب از محمد صلی الله علیه و آله میدانسته، یهودیان نیز میدانستهاند، لذا به ابوطالب هشدار داده که مراقب محمد صلی الله علیه و آله باشد وگرنه به زودی یهودیان او را از روی حسد و کینه خواهند کشت.
علاوه بر آن سن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به هنگام آن دیدار به او اجازه نمیداده که ادیان را بیاموزد و بنویسد حال آنکه بعثت آن حضرت سیسال بعد اتفاق افتاد و اگر منظور، مسافرتهای دوران جوانی پیامبر صلی الله علیه و آله باشد که حضرت با سرمایه خدیجه تجارت میکرد، ثابت نشده است که او در این مسافرتها با یکی از احبار و یا رهبان دیدار داشته باشد.43
4. علاوه بر آنچه گفته شد ادعای مورد نظر با حقایق تاریخی ناسازگار است؛ زیرا با شناختی که از مواضع مشرکان در برابر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله داریم، اگر چنین ادعایی حقیقت داشت، ممکن نبود که مشرکان از مطرح کردن آن چشمپوشی کنند.
برخی از مستشرقان نیز از عقاید صائبین، زردشت و مذاهب هندی به عنوان منابع و مصادر قرآن نام بردهاند44 که طرح آن از اهمیت چندانی برخوردار نیست و به همین مقدار بسنده میکنیم.
نتیجه گیری
از مطالبی که گذشت روشن میشود که مستشرقان با تکیه بر تعصب در مقابل ریشه و مبنای قرآن، موضع واحدی اتخاذ کرده و معتقدند که قرآن از وحی الهی سرچشمه نگرفته و در حقیقت کتابی بشری است؛ اما درمورد شناسایی و تعیین مصدر و ریشه قرآن، گرفتار تناقض و پریشانی شدهاند و هر کدام برای قرآن ریشه و مبناییمعرفی کردهاند؛ مستشرقان با نگرش غیر منطقی و بدون ارائه مطالب مستند تاریخی، در برابر قرآن موضعگیریکرده و در طرح اشکالات و شبهات نیز روش علم و انصاف را نپیمودهاند.
نویسنده : علی اکبر مؤمنی
پی نوشت ها:
1. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات راغب، ص 379.
2. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ص 379.
3. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 431.
4. همان، ص13. به نقل از: محمد فرید وجدی، دائرةالمعارف القرن العشرین؛ ج10، ص715.
5. دائرة المعارف فرید وجدی، ج10، ماده وحی.
6. ر.ک: محمد محمدی ری شهری، فلسفه وحی و نبوّت، ص 145.
7. یونس: 2.
8. محمد هادی معرفت ؛ تاریخ قرآن، ص14و16.
9. دکتر محمود دسوقی، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرقشناسی، ص 131، به نقل از الظاهرة الاستشراقیة، ص 327.
10. همان، ص 168، به نقل از بهجت عبد الغفار، امیة بن ابی صلت، حیاته و شعره.
11. جمعی از نویسندگان، مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیه الاسلامیه، المنظمه العربیه للتربیه و الثقافه و العلوم و مکتب التربیه العربی لدول الخلیج، ج 1، ص33.
12. Tisdal
13. عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن و تفسیره، جلد اول، ص 263.
14. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ج 1، ص 67.
15. عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم، ص 265.
16. محمود دسوقی، سیر تاریخی شرق شناسی، ص 139.
17. ر.ک: عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ص 267 و 268.
18. محمدباقر حکیم، المستشرقون و شبهاتهم حول القرآن الکریم، ص 39.
19. سوره بقره: 23.
20. سوره اعراف:188.
21. سوره الحاقه:44-47.
22. ر.ک: اسراء: 73؛ مائده:67 و 68؛ توبه: 43؛ فتح :2.
23. ر.ک: طه: 114؛ قیامت: 16 – 19.
24. سوره یونس:15.
25. سوره روم: 2 و 3؛ سوره قمر:45.
26. San Pedro.
27. دکتر محمد خلیفه، الاستشراق و القرآن العظیم ، ترجمه عربی: مروان عبد الصبور شاهین، دار الاعتصام، ج اول، ص 41.
28. Theodor Noldeke.
29. اقتراح با حضور آیت الله معرفت «نقاط قوت و ضعف مطالعات مستشرقان، » مجله قرآن و مستشرقان، ش 1، ص 17.
30. همان.
31. Hamilton Alexander Roskeen Gibb
32. Mohamedanism.P:27
33. جمعی از نویسندگان، مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیه الاسلامیه، ج1، ص27.
34. محمود دسوقی، سیر تاریخی و ارزیابی شرق شناسی، ص 136
35. محمدهادی معرفت، شبهاتٌ وردود حول القرآن الکریم، ص 9.
36. همان، ص 11؛ و نیز سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرقشناسی، ص 139.
37. سوره شوری :13.
38. سوره بقره :136.
39. کتاب مقدس، سفر پیدایش، فصل دوم و سوم.
40. کتاب مقدس، سفر پیدایش، فصل 19.
41. کتاب مقدس ، سفر پیدایش، فصل 27.
42. کتاب مقدس، انجیل متی، فصل 11 و 17.
43. ر.ک: محمود دسوقی، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرقشناسی، ص 140.
44. ر.ک: عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، جلد اول، ص26 به بعد.
منابع:
مجله حُسنا ، تابستان و پاییز 1389 – شماره 5و6