چرا عرب ها بحر قزوین می گویند – چرا در عربی به دریای خزر دریای قزوین گفته می شود
چندی پیش در فضای مطبوعات کشورمان پژواک نشست سران کشورهای حاشیه دریای خزر طنین انداز شد وقتی به شبکه های خبری و مطبوعات کشورهای عربی می نگریم, همان بازتاب را منتها با نام «دریای قزوین» بحر قزوین می یابیم
چندی پیش در فضای مطبوعات کشورمان پژواک نشست سران کشورهای حاشیه دریای خزر طنین انداز شد. وقتی به شبکه های خبری و مطبوعات کشورهای عربی می نگریم، همان بازتاب را منتها با نام «دریای قزوین» – بحر قزوین – می یابیم.
در جراید و شبکه های غیرعرب سراسر جهان نیز – از جمله آنها که مربوط به کشورهای مشترک المنافع (شوروی سابق) هستند – چنین انعکاسی را با عنوان «دریای کاسپین» ملاحظه می کنیم. با آگاهی از این که نام قزوین تلفظ عربی – معرب – همان لفظ کاسپین است، به سهولت در می یابیم که در سراسر جهان کنونی – به استثنای ایران – کنفرانس مزبور را مربوط به «کشورهای حاشیه دریای قزوین» دانسته اند؛ نه دریای خزر.
چرا آنها «دریای قزوین» می گویند زیرا هم عرب ها و هم یونانی ها از دیرباز مشهورترین نام آن را که منسوب به کاسپین ها بوده است، برگزیده اند و از طریق همان نوشته ها و ترجمه آنها چنین تسمیه ای جهانگیر شده است.
کاسپین ها چه کسانی بودند قومی ساکن ایران شمالی و مرکزی که قبل از آریایی ها در این سرزمین فرهنگ و تمدن درخشانی پدید آوردند و حتی بیش از پانصد سال بر کشور متمدن بابل حکمرانی کردند. کاشی یا کاسی و با تلفظی دیگر، کاشیت و کاسیت نام دیگر این قوم است که اسامی شهرهای کاشان، کاشمر و کشوین یا کژین یا قزوین کنونی و بسیاری از نام های شهر ها و روستا ها با تلفظ هایی مشابه یا متفاوت همچون کاشک در حومه سبزوار، کاشانک نزدیک تهران، کاشگان در خرقان قزوین، کاشانتو جنب شهر صحنه کرمانشاهان، کاستان در جنوب غربی کاشمر، کاسمند در حومه آمل، کاسان در اطراف فومن، کاسکان هم در نزدیکی بیرجند و هم در جوار کازرون، کاسوا در دستجرد حوالی قم، یادگاری از دوران حضور آنهاست. (۱) کاسپین نامی است که مأخوذ از کاسیوم لاتینی است و چنانکه گفتیم در زبان های اروپایی و از آنجا در تمام جهان رایج شده است و تنها کشورهای عربی مستثنی به شمار می روند که همان نام آشنای و قدیمی قزوین را هنوز بکار می برند.
هجوم اقوام آریایی که طی دو نوبت به فاصله پانصد سال از یکدیگر صورت گرفت، به حیات تاریخی و تمدنی کاسیت ها پایان داد. اما باقی ماندن اسامی جغرافیایی آنها و همچنین کاوش هایی که حاکی از تأثیرپذیری آریایی های سکونت یافته در ایران از فرهنگ و تمدن کاسی ها است، دلالت بر این دارد که ظاهراً نظیر هر نوع مهاجرت سیل آسای تاریخی و حتی تهاجم ویرانگر دوران کهن، پس از مدتی جنگ و کشتار و غارت و ویرانی، میان مهاجمان و بومیان نوعی همزیستی غالب و مغلوب برقرار شده و از آن آمیختگی های نژادی و فرهنگی پدید آمده است. این واقعیت تاریخی با موارد بسیاری در دوران های باستان، میانه و حتی جدید تشابه دارد که آخرین نمونه آن را می توان در آمریکای مرکزی و جنوبی امروز در آمیزش اروپائیان مهاجم و مهاجر و سرخپوستان بومی آن خطه ملاحظه کرد.
به هر حال، گستردگی جغرافیایی قوم کاسیت یا کاسپین ها چنان بود که در سواحل شرقی و جنوبی و جنوب غربی بزرگترین دریاچه جهان جای گرفتند و نام خود را به آن بخشیدند. البته بعد ها نام های دیگری نظیر دریای خراسان، دریای مازندران، دریای جرجان، دریای طبرستان، دریای دیلم و دریای خزر هم به هنگام ذکر اوضاع و احوال جغرافیایی هر منطقه و متناسب با نام آن منطقه مورد اطلاق می گرفت. مثلاً به هنگام بحث از منطقه خراسان، آن را واقع در شرق ساحل دریای خراسان می خواندند و به همین ترتیب نیز در مورد مازندران و گرگان و سایر مناطق ساحلی آن عمل می کردند. با این همه، چه نزد مورخان و جغرافی دانان عرب و ایرانی و چه برای یونانیان و رومیان قبل از اسلام و اروپائیان لاتینی نویس پس از اسلام و چه امروز در تمام محافل علمی و بین المللی گوناگون، نام دریای قزوین – دریای کاسپین – تنها نام بلامنازع بوده و هست.
اینک باید بپرسم که چرا ما نام دریای خزر را بر آن اطلاق می کنیم می دانیم که خزر ها قومی ساکن ساحل جنوب غربی دریای قزوین بودند که بعد ها تقریباً سراسر ضلع غربی آن را اشغال کردند. آنها به ظن قوی از اقوام بخش شرقی دریای مزبور بودند و در قرن دوم میلادی به سمت جنوب یا شمال آن دریا کوچیده و در بخش مناسبتر و معتدلتر آن که جنوب غربی بود، استقرار یافته بودند. مدت های مدیدی با فرهنگ و زندگی شبانی و کوچی زندگی کردند، ولی رفته رفته متمکن و تثبیت شدند و منطقه ای را از جنوب غربی دریای قزوین تا جنوب ولگا به نام خویش موسوم نمودند. از آنجا که هنوز خوی تمدن و شهر نشینی نیافته بودند، دین و آئین پیشرفته ای نداشته و اغلب به شمنیزم و آنیمیسم و محتملاً میترائیسم گرایش داشتند. آنها پس از تشکیل دولت و به هم زدن قدرت، بنا بر عللی که چندان روشن نیست به آئین یهود درآمدند و طبق معمول یهودیان که دین خود را به آئین نژادی تبدیل کرده بودند، برای خود تبارنامه ای جعلی ساختند و مدعی گردیدند که از تیره بنی اسرائیل هستند، همان گونه که برخی از سیاه پوستان اتیوپی – فلاشه ها – و بعضی سفید پوستان اروپایی و رنگین پوستان خاورمیانه که یهودی هستند، همین داعیه را دارند. (۲)
برخی معتقدند که خزر ها کمی قبل از آن به آئین مسیحیت درآمده بودند، ولی با تبلیغات تجار یهودی که به شمال و جنوب رفت و آمد داشتند، از آن دست کشیدند. به هر ترتیب، با وجود پذیرش کیش یهودی و درواقع «بنی اسرائیلی شدن» خزرها، خوی نامتمدن ایشان کاملاً زایل نگردید و اشتغال اصلی دولت آنان، علاوه بر واسطه گری و تجارت، غارتگری و چپاول اقوام مجاور بود. جنگ های آنها با ایرانیان و خساراتی که بر ساسانیان وارد ساختند، یکی از عوامل مؤثر تضعیف ارتش ایران در برابر حملات مستمر روم شرقی بود. خزر ها پس از وارد ساختن ضربات کاری بر سپاه منظم ساسانی مستقر در قفقاز، که با شبیخون های پیاپی و جنگ های چریکی با آنان صورت می گرفت، صلاح خویش را در اتحاد با دشمن بزرگ ایران یعنی دولت روم دانستند. ساخلوی بزرگ ساسانی در «دربند» قفقاز که بعد ها مسلمانان نیز آن را «باب الابواب» نامیده و پایدار نگاه داشتند، برای جلوگیری از هجوم مستمر خزر ها تأسیس شده بود. با این همه، در زمانی که سپاه ایران ساسانی در عصر خسرو پرویز پیشروی برق آسایی در آسیای صغیر نمود و متصرفات روم را یکی پس از دیگری به چنگ آورد، هراکلیوس -هرقل- امپراتور روم شرقی سرکرده خزر ها را برای حمله به ایران ترغیب نمود. او نیز با ۴۰ هزار نفر سپاه خود به یاری ارتش شکست خورده روم آمد و هماهنگ با یکدیگر، مشترکاً از شمال و غرب بر سپاه خسرو پرویز تاختند و آن را در هم شکسته، تا عمق سرزمین ایران به عقب راندند. خزر ها تا چندین ماه آذربایجان را نیز در اشغال داشتند و شهرهای آن را به باد غارت داده و اسیران و غنائم فراوان بردند و خصوصاً به ویران ساختن آتشکده ها همت گماشتند. ولی هنگامی که زمستان فرا رسید و سپاه ایران نیز توانست خود را ترمیم کند، خزر ها به سرزمین خود بازگشتند.
پس از آنکه تاریخ دوران اسلامی ایران آغاز شد، سپاهیان مشترک عرب و ایرانی بار ها با خزر ها درگیر شدند. در سال ۷۱ هجری قمری سپاه محمد بن مروان که از طرف عبدالملک خلیفه اموی مأمور سرکوب خزرها و دفع فتنه و آشوب آنها شده بود، مغلوب ایشان گردید و خزرها ارمنستان را اشغال کردند. اما ۴۰ سال بعد، پسر همین فرمانده به نام مروان بن محمد نیروی اصلی خزر ها را نابود ساخت و پیمان صلح سرکرده آنها را که درخواست مسلمان شدن داشت، پذیرفت. در این زمان بخشی از خزرها مسلمان و بخشی دیگر یهودی و عده ای هم تحت تأثیر روم شرقی مسیحی بودند. اما اسلام آنها چندان نپایید و با ارتباط بیشتر دولت روم شرقی با ایشان، که بویژه با ازدواج دختر خاقان خزرها با کنستانتین پنجم ولیعهد لئوی سوم امپراتور روم نزدیکتر گردید، مسیحیت به عنوان عنصر غالب فرهنگی خزرها شناخته شد. تاخت وتاز غارتگرانه خزرها تا قرن ها بعد نیز ادامه یافت و در زمان هارون الرشید حتی تا منتهی الیه شرقی ایران یعنی ماوراءالنهر کشیده شد و مردمان بسیاری را از آرامش و امنیت محروم ساخت. با قدرت گرفتن اقوام اسلاو- طوایف مختلف روس- خزر ها خود را از هر سو در مخاطره یافتند، و بتدریج از صحنه تاریخ محو گردیدند.
حال، انتساب بزرگترین دریاچه روی زمین به این قوم نامهربان، آن هم توسط نویسندگان و مقامات رسمی کشورمان – که بیشتر در عصر جدید ایران، از مشروطه تا امروز صورت گرفته است – چه وجهی می تواند داشته باشد، بر نگارنده این سطور روشن نیست. زیرا حتی اگر یک کشور دیگر نیز از چنین نامگذاری پیروی کرده بود، می توانستیم دست کم تقلید را که از ویژگی های بارز دوران جدید و معاصر ماست، علت این امر بدانیم. ولی ظاهراً از نادر مواردی که نوآوری داشته ایم، همین نامگذاری نبوغ آمیز است که بر خلاف رسم تمام جهانیان، نام آشنا و خودی «قزوین» را حذف کرده ایم و برای نشان دادن خردورزی عمیق و مهرورزی و تساهل بیش از حد خود، نام دشمنانی را که قرنهاست به تاریخ پیوسته اند، سخاوتمندانه بر روی این دریای عظیم نهاده ایم، هر چند که هیچ کشور دیگر دنیا هم آن را نپذیرد!
در زمان رضاخان پهلوی با توجه به این که وی از اهالی مازندران بود، در برخی از کتب درسی کوشش ناموفقی به عمل آمد تا نام «دریای مازندران» را جایگزین نام دریای خزر سازند، ولی در همان هنگام در اغلب نقشه های جغرافیایی و نوشته های روشنفکران و روزنامه نویسان، کماکان نام دریای خزر به کار برده می شد و امروز نیز یگانه نام آن دریا، همین است. آیا می توان چاره ای اندیشید و کاری کرد
شاید. و اگر بشود، می توان آن را آغازی برای بازنگری دقیق بسیاری از نکات خرد و کلان فرهنگی و تاریخی خود بدانیم و هوشیارانه تر به رویدادهای پیرامون خویش، از گذشته و حال گرفته تا آینده نزدیک و دور، بنگریم.
دکتر محمد رجبی
*چندی پیش دکتر محمد رجبی به دعوت سفارت پاکستان درمراسمی با عنوان «روز سیاه کشمیر» سخنرانی ای پیرامون «تاریخ کشمیر و احتمال خویشاوندی آنها با سایر اقوام نزدیک و دور» ارائه داد که این بحث حاوی نکاتی بود که اکنون به صورت مقاله ای مجزا تقدیم می شود.
۱. به اعتقاد اینجانب بر خلاف فرضیه موجود که خاستگاه و جایگاه کاسی ها را تنها به مرکز ایران کنونی محدود می کند، قلمرو گسترده ای به ایشان تعلق داشته که از سیبری و آسیای مرکزی تا شمال هند و ماوراء النهر و خراسان بزرگ و سراسر ایران امروزی و حتی سرزمین های همسایگان غربی آن امتداد داشته است. شهرهای کش در ازبکستان امروزی و کاشغر در ترکستان چین و منطقه کشمیر در پاکستان و هند و بسیاری نام های جغرافیایی دست نخورده و یا تغییر یافته دیگر در این پهنه وسیع، حکایت از این واقعیت دارند. امید آنکه در این زمینه تحقیقی را نگارنده این سطور تقدیم اهل نظر کند.
۲. اخیراً نیز عوامل اسرائیل که در کردستان عراق با حمایت آمریکا فعال شده اند، برای مطیع ساختن کردها ، این توهم را القا می کنند که کرد ها نیز از نسل بنی اسرائیل هستند و ارتباطی با ایرانیان و عرب ها و ترک ها ندارند ! جالبتر آنکه در ژاپن نیز همین دروغ پردازی را رواج داده اند و ژاپنی ها را همان قوم گمشده بنی اسرائیل معرفی کرده اند!!
منبع: آفتاب