نقد و بررسی نقش آموزشی تصویر در کتابهای آموزش زبان عربی به غیر عربزبانها (بررسی موردی: کتاب تاریخ الأدب العربی، اثر حنا الفاخوری)
برای دانلود فایل اصلی مقاله اینجا کلیک کنید
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
نویسندگان
هادی نظری منظم ۱؛ سید رضا موسوی۲
۱استادیار دانشگاه تربیت مدرس
۲دانشجوی کارشناسی ارشد آموزش زبان عربی، دانشگاه تربیت مدرس
چکیده
تصویر یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر فرایند یادگیری – یاددهی است که از دیرباز در کتابهای آموزشی از آن استفاده شده است. برخی کتب آموزشی تاریخ ادبیات نیز با استفاده از تصویر، یادگیری مسائل تاریخی را ملموستر و عینیتر میکنند. اما تصویر موقعی به یادگیری متن کمک میکند که تنها تزیینگر کتاب نباشد، بلکه گسترشدهنده متن باشد و این امر، تنها با رعایت استانداردهای تصویر آموزشی در یک کتاب امکانپذیر است. از این رو، شناخت این استانداردها و رعایت آنها اهمیت فراوانی دارد.
پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و با تکیه بر نظر صاحبنظران در خصوص شاخصههای تصویر مناسب برای کتاب آموزشی، به بررسی میزان رعایت استانداردهای تصویر آموزشی در کتاب تاریخ الأدب العربی نوشتۀ حنا الفاخوری میپردازد، که یکی از منابع مهم درسی و پژوهشی در دانشگاههای ایران است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که بیشتر معیارهای مهم و تأثیرگذار یک تصویر مناسب برای کتاب آموزشی در تصاویر این کتاب رعایت نشده یا به ندرت رعایت شده است.
کلیدواژه ها
آموزش زبان عربی؛ تصویر در کتابهای آموزشی؛ حنا الفاخوری
در علومی که به بررسی فرایند یادگیری زبان میپردازند، زبان دوم (به انگلیسی: Second language، به اختصار L2) به زبانی اطلاق میشود، که «شخص پس از یادگیری زبان اول در دوران بزرگسالی میآموزد.»
زبان دوم (L2) هر زبانی است که بعد از اولین زبان مادری (L1) یاد گرفته میشود برخی زبانها که معمولاً زبانهای کمکی نامیده میشوند، عمدتأ به عنوان زبان دوم به کار میروند.
ممکن است زبان اول یک شخص، زبان غالب او یعنی زبانی که بیشتر استفاده میکنند و با آن راحت تر هستند، نباشد. به طور مثال، سر شماری کاناداییها، زبان اول را برای اهدافش به عنوان «اولین زبانی که درکودکی یاد گرفته شده و هنوز هم صحبت میشود» تعریف میکند، و ممکن است برای بعضیها زبان اولشان از دست برود که به این فرایند، رفتگی زبان میگویند. این ممکن است هنگامی اتفاق بیفتدکه کودکان در سنین کم با خانوادهشان یا بدون آنها (به خاطر مهاجرت یا سازگاری بینالمللی) به محیط زبان جدیدی بروند.
سن
طبق نظر برخی محققان، تفاوتهای بین زبان اول (L1) و زبان دوم (L2)، سنی است که درآن شخص زبان را آموختهاست. بطور مثال، زبانشناسی به نام اریک لننبرگ، زبان دوم را زبانی نامید که به طور آگاهانه بعد از دوره بلوغ توسط شخص فرا گرفته یا صحبت شود. در اکثر موارد، مردم هیچگاه در زبان دوم به سطح فصاحت و ادراک مشابه زبان اول نمیرسند. این عقاید، کاملأ به فرضیه دوره بحرانی وابستهاست.
در یادگیری زبان دوم، هیلتنستم (۱۹۹۲) دریافت که حدود سن ۶ یا ۷ سال نقطهای است که از آن به بعد دو زبانهها به فصاحت مشابه زبان بومی شان دست نمییابند. بعد از این سن، زبان آموزان L۲ میتوانند به فصاحت شبیه به بومیها ی یک زبان بومی شان دست یابند. اما زبان آنها و اشکالات اندک آنها، آنها را از گروهL۱ جدا میکند. عدم توانایی این افراد در دست یابی به فصاحت شبه بومیها، مطمئنأ در رابطه با آغازسن (AO) دیده میشود. سن ۶ یا ۸ سال، به نظر دوره مهمی است برای تشخیص دادن دستیابی به فصاحت تقریبآ بومی و فصاحت شبیه به بومی میتوان گفت که AOاستفاده زبان، رابطه متقابل دارد. (هیلتنستم، ۱۹۹۲، صفحه ۳۶۴). بعدها، هیلتنستم و آبراهام سون (۲۰۰۳) براین عقیده شدند که پس ازکودکی، به طور عمومی، یادگیری زبان با فصاحت شبه بومی، سفت تر و سخت تر میشود، اما هیچ سن مشخصی و خاصی وجود ندارد. بعلاوه آنها چندین مورد را بیان میکنند که زبان دوم با فصاحت بومی در سنین بزرگسالی آموخته شدهاست. همان طور که بیشترو بیشتر در مورد مغز میآموزیم، فرضیهای وجوددارد که هنگامی که کودک در حال رسیدن به سن بلوغ است، هنگامی است که لهجه دار شدن آغاز میشود. قبل از این کودکی به سن بلوغ برسد فرایندهای شیمیایی مغز بیشتر به سمت زبان و ارتباط اجتماعی سوق داده میشوند در حالی که پس از بلوغ، توانایی یادگیری زبان بدون لهجه، ریشه در عملکرد بخشی دیگر از مغز دارد که به احتمال زیاد در ناحیه جلویی نرمه گوش است که مسئول توسعه عملکردهای ادراکی است یا در سیستم عصبی هورمونهای مختص تولید مثل و رشداندام تناسلی است.