سقلمه زدن یعنی چه ؟
سقلمه از کلماتی است که در صحبت های روزمره زیاد به کار می رود . سقلمه زدن یا سقلمه خوردن به چه معناست ؟
در مورد معنای سقلمه نظرات متفاوت و گوناگون است
ضربتی که با مشت به پهلوی کسی زنند.
ضربه ای که با نوک ابهام زنند آنگاه که انگشتان را فراهم آرند. مشت گره کرده برای زدن کسی . (یادداشت مؤلف ).
– سقلمه خوردن .
– سقلمه زدن .
سقلمه به عربی وکزه
سقلمه به انگلیسی : nudge
سقلمه نام یک کتاب مشهور در علم اقتصاد نیز هست
همچنین بخوانید : بیق به چه معناست ؟
سقلمه زدن یعنی چه
چهل و نهمین جایزه نوبل اقتصاد سال ٢٠١٧ به ریچارد تیلر، اقتصاددان رفتار گرای امریکایی و استاد دانشگاه شیکاگو رسید. وی که در اورنج شرقی در ایالت نیوجرسی امریکا در ١٢ سپتامبر ١٩۴۵ متولد شده است، این جایزه را برای تحقیق و فعالیت روی «رفتارشناسی اقتصادی» برنده شده است. تیلر دکترای خود را در سال ١٩٧۴ از دانشگاه روچستر در نیویورک دریافت کرده است. او یکی از پیشگامان بررسی رفتار انسان ها در اقتصاد است.
نام مشهورترین کتاب این اقتصاددان «سقلمه» است که در آن سعی می کند به رفتارهای غیرعقلانی مردم در اقتصاد و ضرورت سقلمه زدن برای یافتن راه های بهتر تاکید کند. او از سال ٢٠١٠ با دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا همکاری کرد که ماحصل آن ایجاد واحد بینش رفتاری بود که به «واحد سقلمه» مشهور شد. اقتصاددان امریکایی پس از بردن جایزه یک میلیون دلاری نوبل، قول داد آن را به «غیرمنطقی ترین شکل ممکن» خرج کند.
اقتصاددانان رفتارگرا با انتقاد از نظریه حاکم بر اقتصاد جهان، باور دارند رفتار انسان ها بر مبنای عقلانیت و فردی نیست و افراد بر اساس شرایط روانی که دارند تصمیمات متعددی اتخاذ می کنند که گهگاه این انتخاب ها غیر عقلانی و بحران زا هستند، درنتیجه باید دولت با مقررات، کنترل بازار آزاد را به دست بگیرد. در غیر این صورت بحران ها و حباب ها به طور دایمی ساخته می شوند و اقتصاد جهان را با مشکلات فروپاشی مواجه می کنند. به بیان دیگر اقتصاددانان رفتار گرا به جای آنکه مانند نولیبرال ها سعی در نزدیکی میان اقتصاد و علوم طبیعی داشته باشند، به نزدیکی میان اقتصاد و علوم متعدد انسانی از جمله روانشناسی باور دارند. تیلر در مطالعات خود نشان داده است که افراد مطابق با تئوری های اقتصادی رفتار نمی کنند. به ادعای او مردم پول نقد خود را در «حساب های روانی» مجزایی همچون پول رهن، پول تعطیلات و پول بازنشستگی می گذارند. سرمایه گذاران نیز به اخبار غیرقابل پیش بینی توجه بیش از اندازه می کنند. مردم بسیار به عدالت اهمیت می دهند و مشتاقند برای مجازات افرادی که رفتاری ناعادلانه داشته اند هزینه بپردازند. اهمیت جایزه ای که به تیلر داده شد در این است که به نظر می رسد دست اندرکاران نوبل به ناکارآمد بودن نظریه های حاکم بر اقتصاد جهان امروز واقف هستند و حالا نظریه های جایگزین و آلترناتیو مانند رفتارگرایی مورد بررسی بیشتری قرار می گیرند.
نظریه اقتصادی رفتارگرا، نزدیکی های بسیاری با نظرات مخالفان نولیبرالیسم دارد و میان این جریان و جریانات کینزی و رادیکال همسویی افزایش یافته است. نقطه اشتراک این نظریات نسبت به نولیبرالیسم در این است که مکاتب دیگر باور دارند انسان ها از یکدیگر تاثیر می پذیرند، تصمیماتی که می گیرند لزوما عقلانی نیست و احساس و شور در همه تصمیمات از جمله تصمیمات اقتصادی مولفه تعیین کننده ای هستند: درنتیجه سپردن بازار به اقتصاد عملی اشتباه و بحران زا محسوب می شود. رفتار گرایان بیشتر تحقیقات خود را در بازارهای مالی انجام دادند و به باور آنها دولت ها باید با قانونگذاری و مقررات، کاری کنند که بحران های اقتصادی به وجود نیاید و به هیچ عنوان باور ندارند که اقتصاد می تواند خود به خود مسیر طبیعی را بیابد. رفتارگرایان با کمک از روانشناسی به نظریه عقلانیت مکتب نوکلاسیک یورش آوردند و چون دیگر منتقدان وضع موجود رفتار انسان ها را تابعی از وضعیت اجتماعی آنها می دانند. در این میان دیده می شود بسیاری از رفتارگرایان جدید، از دانشگاه شیکاگو فارغ التحصیل شده اند. شیکاگو دانشگاهی است که در نیمه دوم قرن گذشته به توپخانه اصلی جریان نوکلاسیک بین المللی به رهبری میلتون فریدمن تبدیل شده بود و حالا به نظر می رسد از میان فارغ التحصیلان این دانشگاه، صاحب نظران گرایشات انتقادی در حال رشد هستند.
سقلمه زدن یعنی چه
رفتارگرایان عقلانیت ابزاری را قبول ندارند
در همین رابطه علی دینی ترکمانی، کارشناس مسائل اقتصادی، در گفت وگو با «اعتماد»، گفت: «فرضیه بنیادین اقتصاد متعارف که برخی آن را نولیبرال و برخی دیگر نوکلاسیک می دانند در این است که رفتار انسان عقلانی است و عقلانیت هم به این معنا تعریف می شود که افراد همیشه تمایل به رسیدن به هدف را دارند و در این راه کم هزینه ترین کار را انتخاب می کنند. در نتیجه عقلانیت اقتصادی، تبدیل به یک عقلانیت ابزاری می شود. فرضیه دیگر مکتب نولیبرال ها بر این است که فرضیات ذهنی هر فرد با جامعه خودش متفاوت است و هیچ وجه اجتماعی را نمی توان در فعل و انفعالات مشاهده کرد. اقتصاد رفتاری با هر جفت این نظرات زاویه دارد و آنها را نمی پذیرد.»
دینی ادامه داد: «نولیبرال ها باور دارند که بازارها در بلندمدت به تعادل می رسند و خود به خود مسیر پیشروی را پیدا می کنند: رفتارگرایان درست برعکس، باور دارند حباب های بازارها، نشان دهنده این امر است که رها کردن بازار آزاد، ایجاد حباب و بحران اقتصادی را به طور کلی اجتناب ناپذیر می کند. این تفاوت ها ناشی از آن است که رفتارگرایان مانند نهادگرایان و چپگرایان، رفتار یک انسان را در چارچوب جامعه خود می بینند و تصمیمات این انسان نه لزوما درست و نه لزوما عقلانی است. کینز مدت ها پیش گفته بود انسان ها روحیه حیوانی دارند، یعنی انسان ها نیز مانند حیوانات رفتارهای غریزی دارند که از همه آنها نمی شود دفاع کرد. رفتارگرایان این گفته ها را بر اساس بررسی هایی که در بازار سرمایه انجام دادند، تحلیل می کنند و باور دارند در شرایط رونق و رکود انسان ها به شکل غریزی تصمیماتی می گیرند که در دوران رونق جنون مصرف را تشدید می کند و در دوران رکود جنون مصرف نکردن حاکم می شود که اینها نیز به نوبه خود به تعمیق بحران کمک می کند. تعادل بازار در بلندمدت به چالش کشیده شده است.»
به گفته این کارشناس اقتصادی، از منظر تئوری نوکلاسیک افراد با تکیه بر عقلانیت خود باید تشخیص دهند هر خرید چه میزان ریسک دارد ولی در عمل خریداران سهام چنین نمی کنند و حتی علیه منافع خود خریدهای با ریسک را انجام می دهند. وی افزود: «نوکلاسیک ها افراد یک جامعه را چون رابینسون کروزوئه در جزیره ای دوردست می بینند که هیچ تاثیری از اطرافیان خود نمی پذیرند و تنها به منافع خود باور دارند. آنها تلاش دارند جامعه را به شکل مجموعه افراد بی ربط به هم ببینند. حال آنکه رفتارگرایان چنین حرفی را اساسا قبول ندارند و در میان آنها افرادی که به نظرات نهادگرایانه یا نظریات رادیکال و مارکسیستی کشش دارند، بسیار زیاد است. به بیان دیگر رفتارگرایی حمله ای به اقتصاد نوکلاسیک است.»
سقلمه زدن یعنی چه
رفتارگرایان وام دار فروید در روانشناسی هستند
دینی در پاسخ به این سوال که رفتارگرایان چه نقدی به عقلانیت اقتصادی دارند، پاسخ داد: «رفتارگرایان نیز مانند دیگر نظریات جایگزین نولیبرالیسم باور دارند انسان ها درگیر خطاهای شناختی، تصمیمات غریزی و احساسی می شوند. در اینجا رفتارگرایان به سمت روانشناسان متمایل می شوند. نگاه روانشناسانه این مکتب از فروید متاثر شده، زیرا فروید معتقد بود انسان ها بیشتر درگیر بخش ناخودآگاه ذهن خود هستند و این ناخودآگاه مبنای شکل گیری رفتارهای انسانی است. این یکی از جدی ترین نقدهایی است که به اقتصاد کنونی می شود.»
او افزود: « رفتارگرایان به شدت به مطالعات میدانی به ویژه در بازارهای مالی علاقه مند هستند و تلاش دارند با مطالعات میدانی نظرات مستحکم تری از یک جامعه انسانی داشته باشند. نگرش رفتاری در هر حال نگاه نسبتا واقع بینانه ای به مسائل دارد و چون انسان را مبنای بحث خود می گذارد نسبت به نظریه حاکم پیشتاز تر است.»
دینی گفت: «در دهه ١٩٧٠ اقتصاددانی به نام چارلز کیندل برگر، کتابی نوشت با نام «جنون، هراس، سقوط» و در آن به بررسی تجربه های بحران های مالی در سال های گوناگون پرداخت که رفتار افراد را غیرعقلانی نشان می دهد. در این کتاب آمده در بازارها و در شرایط رونق جنون خرید افزایش پیدا می کند و در بحران هراس دست زدن به ثروت به وجود می آمد و همین امر سبب می شود بازار سقوط کند. کاری که این اقتصاددان برجسته انجام داد مبتنی بر همین تئوری رفتاری است.»وی درباره راهکارها و سیاست های رفتارگرایان در سیاستگذاری اقتصادی گفت: «اقتصاددانان رفتاری باور دارند در بلندمدت با سپردن بازار به دست وقایع بازار شکست می خورد چون فی نفسه رفتار انسان ها می تواند بحران های گوناگونی بسازد و اگر حباب ها مهار نشوند، می ترکد و بازار سقوط می کند مانند حباب وال استریت، بازار مسکن امریکا و… حال اگر این امر پذیرفته شود، باید پیامد اقتصاد رفتاری در عرصه سیاستگذاری را شناخت؟ کل حرف این است که جهت گیری سیاستی مبتنی بر ساز و کار بازار آزاد غلط است، یعنی رها کردن اقتصاد به حال خود سبب ایجاد بحران و حباب می شود. در این مواقع رفتارگرایان باور دارند دولت از طریق وضع مقررات تا جایی که می تواند باید بازارها را مدیریت کند و از به وجود آمدن حباب جلوگیری کند. این نگرش بیشتر کینزی است که اغلب در تجزیه و تحلیل بازارهای مالی به کار رفته است.»
رفتار گرایی علیه نولیبرالیسم
دینی در رابطه با شباهت های رفتارگرایان و کینزی ها گفت: «شباهت های رفتارگرایان و کینزی ها را باید در مشخصه اساسی نظریه کینز یافت. مشخصه اساسی نظریه کینز یا همان ضرورت مداخله دولت در اقتصاد برای پیشگیری از بحران را این مکتب در بطن خود دارد. از نظر من این مکتب خارج از چارچوب نوکلاسیک است چون تحلیل بین رشته ای میان روانشناسی و اقتصاد را از آن خود کرده و نیز نگاه اجتماعی به مسائل دارد. علاوه بر این چون بحران را در بازار آزاد اجتناب ناپذیر می داند با اقتصاد نوکلاسیک متفاوت است.»
به گفته این کارشناس اقتصادی در سال های گذشته برای چندمین بار است که یک رفتارگرا یا منتقد وضع موجود برنده جایزه نوبل شده که اتفاق خوبی است. او افزود: «جایزه نوبل در رشته اقتصاد به مراتب متفاوت از جوایز دیگر است. این جایزه به شدت تحت تاثیر فضای حاکم بر اقتصاد جهانی است و درنتیجه عمدتا نظریات مخالف راهی به این جایزه نمی یابند. افراد گوناگونی هستند که کارهای بزرگی انجام دادند اما هنوز نوبل به آنها توجه نکرده است.
به طور مثال توماس پیکتی پرفروش ترین کتاب سال را نوشت و با آمارهایی بکر به نقد وضع موجود پرداخت اما هنوز جایزه اقتصادی نوبل را نبرده است. طبعا اگر در سال های آینده نیز این اتفاق نیفتد به آبروی نوبل ضربه خواهد خورد.»
منابع:
فرهنگ دهخدا
فرهنگ معین
روزنامه اعتماد
سقلمه زدن یعنی چه