لایه های زبانی و بافت بیرونی در تعادل ترجمهای
نویسندگان
عدنان طهماسبی1؛ سعدالله همایونی 2؛ شیما صابری3
1دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه تهران
2دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات عربی دانشگاه تهران
3دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مترجمی زبان و ادبیات عربی، دانشگاه تهران
چکیده
جُستار حاضر به این اصل اساسی میپردازد که در فرآیند ترجمه رابطه و پیوند زبان و معنا، چه رابطه و پیوندی است؟ به عبارتی آیا این زبان است که با ظرافتهای خاص، ابعاد و دایرۀ معانی را تعیین میسازد یا اینکه زبان همچون مرکبی برای معانی بهشمار میرود؟
در حوزۀ مطالعات ترجمه بحثهای فراوانی پیرامون ترجمۀ تحتاللفظی، فرا تحتاللفظی، ارتباطی، معنا گرا، آزاد و … صورت گرفته است که هر کدام از منظری خاص، ترجمه و فرآیند آنرا مدّ نظر قرار داده است. نگارندگان در این پژوهش ضمن بررسی سطوح مختلف زبانی- واژگانی، دستوری، معنایی- بافت بیرونی و دیگر عوامل تاثیرگذار بر فرآیند ترجمه، در تلاشند که نشان دهند برای ارئۀ یک ترجمۀ روان (ارتباطی)، ودقیق (معنایی)، مترجم علاوه بر شناخت کامل زیر و بمهای سه سطح مختلف زبانی در زبان مبدأ و مقصد؛ بایستی با فرهنگ، زبان و تفکرات مردمان زبان مبدأ آشنایی کافی داشته باشد بهطوریکه بتواند به زبان آنان بیندیشد، به خوبی متن ترجمه شده را درک کرده و با توانش زبانی خود و دقت در سطوح مختلف معنایی، واژگانی، ترکیبی و دستوری واحدهای زبان و عبور آن از شبکه های پیچیده و در هم تنیدۀ ترجمه، آنرا به سر منزل مقصود (زبان مقصد) منتقل کند.
کلیدواژه ها
اصل برابری؛ لایههای زبان؛ بافت بیرونی؛ ترجمۀ صوری؛ ترجمۀ پویا
. مقدمه
ترجمه بهعنوان فرآیندی پیچیده از یک سو دارای جنبههای فنی و مبتکرانه و از سوی دیگر جنبههای واقعی و علمی است که در حوزۀ علم زبانشناسیِ عمومی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. بدون شک ترجمه از زبان ویژهای برخوردار است که در واقع همان شکل و محتوای آنرا شامل میشود. هر میزان که زبان ترجمه در دو حوزۀ شکل و مضمون به زبان مبدأ نزدیک شود، بدون شک برخی از ویژگیهای زبان مبدأ را به خود میگیرد، بهطوریکه این ویژگیها در سطوح و لایههای مختلف زبان مقصد خود را نشان میدهد.
چنانچه بخواهیم زبان مقصد به حرکت و رشد خود ادامه دهد به ناچار باید به صورتی منسجم همگام با زبانهای دیگری که در پیرامون آن قرار دارند، حرکت کند، بهطوریکه با حفظ چارچوب دستوری- واژگانی خود و ایجاد نوعی تعامل بین فرهنگی در حوزۀ معنایی، همانند دیگر موجودات زنده به رشد و تکامل خود ادامه دهد.
ترجمه بهعنوان یکی از مهمترین عوامل مبادلۀ معنا و فرهنگ طی دورههای تاریخی مختلف با رویکردهای متفاوت مورد توجه صاحبنظران این حوزه و دیگر حوزههای هم عرض از جمله زبانشناسی، ادبیات، روانشناسی، جامعهشناسی و … قرار گرفته است. بهطوریکه از دیرباز تا امروز به منظور ارائۀ یک تعادل ترجمهای، برخی به ترجمۀ صوری (که توجه مترجم هم به شکل پیام است و هم به محتوای پیام) و برخی نیز به ترجمۀ پویا (که مترجم در آن متن را بنا بر اصل تأثیر برابر باز آفرینی میکند) روی آوردهاند، از این رو مطالبی نظیر انتخاب معادلهای مناسب کلمات، ساختارهای زبانی، دستیابی به معنی، تحلیل معنایی کلمات، طبقهبندی نحوی- معنایی، بررسی عوامل متنی، و انتقال پیام و…. مورد بررسی قرار گرفته است، اما به آنچه در ذهن مترجم اتفاق میافتد، و وی را به فهم و درک اثر رهنمون میسازد کمتر پرداخته شده است. ارتباط سطوح مختلف ترجمۀ واژگانی، دستوری و معنایی- در فرآیند ترجمه و نیز بافت بیرونی ازجمله عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار است که در پژوهشهای ترجمه ارتباط آنها با ذهن مترجم و توانش زبانی وی نادیده گرفته شده است. لذا هدف از مقالۀ حاضر پاسخ به این سؤال اساسی است که در فرآیند ترجمه رابطه و پیوند زبان و معنا، چه رابطه و پیوندی است؟ لایههای درونی زبان و عناصر بیرونی مؤثر در فرایند ترجمه که باید همواره مورد توجه مترجم باشند، کدامند؟ در نظر گرفتن چه مؤلفههایی برای انتخاب واحد ترجمه توسط مترجم لازم و ضروری است؟
به این ترتیب نگارندگان در صددند با تحلیل زیر و بمهای طبقات واژگانی، نحوی (دستوری)، زمینۀ فرهنگیِ متن و نیز تجزیه و تحلیل آن بهمنظور تعیین معنا، تبیین کنند که چگونه مترجم با استفاده از توانش زبانی خود و بافت و موضوع متن، معنا و پیامِ زبان مبدأ را در قالب واژگان و ساختار نحوی مناسب و نیز زمینۀ فرهنگی آن در زبان مقصد، بهصورتی کاربردی برگردان کند، و در اینصورت در روند ترجمۀ موضوع تنها تفاوت واژگان دو زبان نخواهد بود، بلکه عوامل متعدد درون متنی و برون متنی نقش تعیین کنندهای در ارئۀ یک ترجمۀ پویا ایفا میکنند.
1-1.پیشینۀ تحقیق
بهطور کلی درزمینۀ ترجمه پژوهشهای مختلفی انجام شده است، که میتوان به مقالههای زیر اشاره کرد: مقالۀ مرامی و همکاران (1390) با عنوان «کاربرد شناسی اصل تعادل ترجمهای واژگان در فرایند ترجمۀ قرآن» که در مجلۀ «ادب عربی» دانشگاه تهران به چاپ رسیده است، و نیز مقالۀ انوشیروانی (1384) با عنوان «تعادل واژگانی در ترجمۀ متون دینی» که در مجلۀ «پژوهش ادبیات معاصر جهان» منتشر شده است. اما در زمینۀ آنچه که مقالۀ حاضر در صدد تبیین آن است یعنی بررسی لایههای زبانی (واژگانی، دستوری و معنایی) و بافت بیرونی در تعادل ترجمهای و ایجاد برابری بین متن مبدأ و متن مقصد پژوهشی صورت نگرفته است، لذا تحقیق حاضر بر آن است تا با بررسی عناصر مذکور، زمینه را برای تشخیص درست واحدهای ترجمه فراهم نموده و روشی مناسب را در ایجاد تعادل بین زبان مبدأ و مقصد ارائه نماید.
2.مفهوم و فرآیند ترجمه
ترجمه از نظر لغوی عبارت است از تغییر یک حالت یا شکل به حالت یا شکل دیگر، برای برگرداندن آن به زبان خود یا دیگری (فرهنگ مریام وبستر،1986) بر این اساس ترجمه اساسا تغییر شکل است یعنی شکل زبان مبدأ جای خود را به شکل زبان مقصد (گیرنده)میدهد. اما نکتۀ قابل توجه این است که چگونه این تغییر صورت میگیرد؟چه چیزی انتخابهای شکل را در ترجمه تعیین میکند؟
ترجمه از نظر اصطلاحی عبارت است از برگرداندن نوشته یا گفتهای از زبانی (مبدأ) به زبان دیگر (مقصد) با هدف انتقال معنا. این کار با تغییر زبان مبدأ به شکل زبان مقصد و از طریق ساختار معنایی انجام میشود. آنچه منتقل میشود و باید بماند، معناست و در واقع تنها شکل تغییر میکند.
کت فورد ضمن بررسی مفهوم تعادل ترجمهای شرایطی را برای آن ذکر میکند و در راستای بررسی شرایط ضروری تعادل ترجمهای نظرش را اینگونه ارائه میدهد: «در ترجمۀ کامل، متون یا عناصر زبان مبدأ و مقصد زمانی معادل ترجمهای یکدیگر بهشمار میروند که در موقعیت معین قابل تعویض باشند». به همین دلیل، تعادل ترجمهای غالبا در مرتبۀ جمله برقرار میشود» (کت فورد، 1370: 86). وی در ادامه میگوید: «قدر مسلم اینست که هر چه تعداد خصوصیات محیطی مشترک (منظور مشخصههای موقعیتی است) در معانی بافتی متن زبان مبدأ و مقصد بیشتر باشد ترجمه هم بهتر میشود» (همان: 87). محمود حدادی مسئلهای با عنوان برابری را مطرح میکند و میگوید: «از ترجمه این انتظار بجا میرود که با اصل برابر باشد. برابری میان متن مبدأ و ترجمه در ابعادی چندگانه تحقق مییابد. رابطۀ برابری را میتوان چنین توصیف کرد: کیفیتهای متن مبدأ باید حفظ شوند؛ یعنی محتوا، سبک، عملکرد و… متن مبدأ باید دستکم تا حد امکان در ترجمه حفظ گردد و نمود بیابد» (حدادی، 1370: 46). وی انواع برابری را در چهارچوبهای کلی و چهارگانهای میگنجاند که عبارتند از: برابری در محتوا، برابری در سبک و اسلوب سخن، برابری در عرصۀ پراگماتیک یا کاربست و نقش اجتماعی زبان. وی همچنین از برابری در عرصۀ بار احساسی واژگان (عرصۀ سطوح زبان و گویشهای گروهی) و برابری در عرصۀ واژگان سخن میگوید (همان: 70-45)، از اینرو میتوان گفت ترجمه عبارتست از مطالعۀ واژگانی، ساختار دستوری، موقعیت ارتباطی و زمینۀ فرهنگی متن زبان مبدأ، تجزیه و تحلیل آن به منظور تعیین معنا و سپس دوباره ساختن همان معنی با استفاده از واژگان و ساختار دستوری مناسب و آوا در زبان مقصد و زمینۀ فرهنگی آن (ام.اس. لارسن ، 1387: 7).
بر اساس نظریۀ چندگانه اون زهر1 ترجمه با توجه به ماهیت ذاتی خود ممکن است جایگاههای متفاوتی را در جامعۀ مقصد پیدا کند و با توجه به قدرت ادبیات بومی آن جامعه ممکن است انواع ادبی جدیدی بیافریند و یا ممکن است تحت تأثیر ادبیات جامعه مقصد قرار گیرد و به شکل یکی از آنها بروز کند. لذا باتوجه به انواع ترجمه و لزوم وجود آن در تمامی عرصههای مختلف علم دانش و هنر ممکن است هر یک از گفتمانها، عوامل و ارکان و عرصههای مختلف دانش و فنون جامعه را تحت تأثیر قرار دهد و یا از آن تأثیر پذیرد و یا هر دو (سجودی و دیگران، بیتا: 76).
معمولاً در ترجمۀ بین زبانی2 که به معنی تفسیر نشانههای کلامی با نشانههای کلامی زبانی دیگر است، با دو زبان سر و کار داریم و در نتیجۀ مقایسه و مقابلۀ دو زبان مطرح میشود. گاهی نیز با چند زبان زیرا ممکن است زبان مبدأ و مقصد از زبانهای دیگر وام گرفته باشند. مثلا «ورشةالعمل» که در زبان فارسی به معنای (کارگاه) است قسم نخست آن (ورشة) برگرفته از واژۀ انگلیسی «work shop» است. و یا اینکه «رجل الاعمال یبزنس» که به معنی «بازرگان تجارت میکند» میباشد، در مطبوعات مغرب عربی با افزوده شدن «یاء» حرف مضارعت به “بیزنس” که بر گرفته از واژۀ انگلیسی «Business» است، فعل ساخته شده است. از اینرو میتوان گفت که ترجمهشناسی بخشی از زبانشناسی مقابلهای (contrastive linguistic) است.
از اینرو با بررسی و تحلیل مقابلهای زبان در مییابیم در صرف و نحو- همانند دیگر اجزای زبانی- میان ساختار زبانها، حتی اگر دو زبان خویشاوند نزدیک هم باشند، هرگز تطابق یک به یک، یا به زبان تصویر همخوانی هندسی وجود ندارد، نه در عرصۀ لغت و نه در عرصۀ دستور زبان و …. بهعنوان نمونه در حالیکه در زبان انگلیسی و اغلب زبانهای اروپایی ظرف زمان بر ظرف مکان مقدم میشود مانند:
The poet was born in Baghdad on September.
در زبان عربی بر خلاف آنچه در بالا مشاهده کردیم، ظرف مکان بر ظرف زمان مقدم میگردد. مانند: ولد الشاعر فی الخامس من أیلول ببغداد.
در حوزۀ لغت نیز معادل واژۀ آب در زبان فارسی، در زبان آلمانی واژۀ «wasser» است، و چنانچه بین زبانها رابطۀ یک به یک وجود میداشت یک فارسی زبان نباید بگوید (چشمم آب نمیخورد) از اینرو باید در رابطه با زبان آلمانی این اصطلاح را از زبان فارسی حذف کند (حدادی، 1372: 19). و یا اینکه در زبان عربی اگر گفته شود فلانی «رکب رأسه» (بر سر خود سوار شد) مسلماً معنای یک به یک و یا به اصطلاح تحتاللفظی ما را از مقصود دور میکند، چون معنای مناسب فارسی جمله و یا اصطلاح فوق “لجبازی” است. و یا هنگامیکه گفته میشود «أکلتُ أصابع زینب» در موارد غیر حقیقی یعنی (حلوای زینب را مشتاقانه خوردم) نه اینکه (انگشت او را خوردم) و …
بنابراین ترجمه روندی چند بعدی از دریافت و تعبیر و تفسیر است که ما را از متنی در زبان مبدأ به متنی تا حد امکان برابر آن در زبان مقصد میرساند. شرط این کار درک معنای واژهها، محتوا و سبک متنی است که مترجم پیش رو دارد. مطلوبترین نوع ترجمه آن است که هیچ بخش از صورت و معنا از میان نرود، اما متخصصان و صاحبنظران عرصۀ ترجمه بر این باورند که این امر امکان پذیر نیست. بهعبارت دیگر هیچ پیامی را بدون دستکاری و حذف و اضافه نمیتوان از زبانی به زبان دیگر منتقل کرد. این کاهشها و یا افزایشهای اجتنابناپذیر در انتقال پیام میتواند در عرصۀ معنی یا صورت و یا هر دو باشد. از اینرو رابطة معنی و صورت در یک زبان، رابطة ذهن و بدن، هسته و پوسته و گوهر و صدف است. مهمترین وظیفة مترجم، تشخیص و متمایز ساختن صورت از معنی، کنار نهادن صورت زبان مبدأ و أخذ معنی و قالبریزی آن در صورت زبان مقصد است.
در یک تصویر کلی، فرایند ترجمه را میتوان به شکل زیر به تصویر کشید:
بنابراین، تحلیل محتوا رکنی مهم در ترجمه است که بدون آن نمیتوان از صحت ترجمه مطمئن شد. با نگاهی دقیق به فرآیند ترجمه میتوان گفت «ترجمه، فرآیند جایگزینی عناصر متن زبان مبدأ به وسیلۀ عناصر متن زبان مقصد است؛ بهطوریکه عمل جایگزین سازی، خود زمینهای را برای تعامل و تأثیر متقابل بین نویسندۀ متن اصلی و خوانندۀ متن ترجمه شده فراهم سازد (لطفی پور،1380: 70). هالیدی (۱۹۶۷) با اشاره به فرایند ترجمه معتقد است که: ترجمه در سه مرحله پیش میرود: الف) معادلیابی کلمه به کلمه. ب) بازنگری متن در پرتو محیط زبانی و ورای آن توجه به موقعیت و ج) بازنگری در پرتو مشخصههای دستوری زبان مقصد در جائیکه زبان مبدأ، دیگر قادر به انتقال اطلاعات نیست (نیومارک، ۱۹۹۱: ۶۵).
یاکوبسن ـ زبانشناس معروف روس ـ نیز در بیانی مشابه فرایند ارتباط کلامی را به شکل زیر ترسیم میکند (بارانی، بیتا: 56).
مخاطب
زمینه و موضوع
مجرای ارتباطی
رمز
گوینده
از اینرو لازمۀ ترجمه بسیار فراتر از یافتن معادلهای کلمات و عبارات زبان
مبدأ در زبان مقصد است و مترجم باید در وهلۀ نخست خود را خوانندۀ متن مبدأ
تلقی کند یعنی مطلب را مانند کسانیکه متن برای آنها نوشته شده است، بفهمد و
سپس نویسندۀ زبان مقصد باشد یعنی چنان خوب بنویسد که توقعات مخاطبان ترجمه
را برآورده سازد. به عبارتی وی باید معنای متن زبان مبدأ را کشف کند و شکلهایی
را از زبان مقصد بهکار ببرد که این معنا را با شیوۀ طبیعی شرح دهد. بهعنوان
نمونه در زبان روسی و فارسی «دو دوتا چهارتاست» یعنی مطلب روشن است، و
آنرا بهصورت عددی ارائه میکنند، در مقابل در زبان عربی این معنا با عدد یعنی
بهصورت «اثنان فی اثنین أربعة» منتقل نمیشود بلکه باید گفت (واضح، مفهوم، بسیط)، همچنین در زبان عربی گفته میشود «أعرنی أذنیک» (گوشت را به من قرض بده) درحالیکه مراد گوینده این است (گوشت با من باشد یا به من توجه کن و یا حواست کجاست) و یا هنگامی که فردی به دیگری برخورد میکند و اگرچه او را میشناسد، اما به هر دلیلی او را تحویل نمیگیرد به او میگوید: «سُئل البغل من أبوک قال الحصان خالی» (از قاطر پرسیدند پدرت کیست گفت دایی من اسب است) که مراد (خود را به کوچۀ علی چپ زد و یا انگار نه انگار که ما را میشناسد و…) است. یا در کشور عراق ممکن است که گفته شود «جاء أبو إسماعیل» و یا «أبوخلیل» در ترجمۀ تحتاللفظی قطعاً فهم برقرار نمیشود چون مراد گاهی این است پلیس یا پاسبان آمد و در دومی «أبوخلیل» یعنی سرباز (ژاندارم) آمد.
از اینرو تسلط کامل بر فرهنگ و زبان مبدأ و مقصد برای انتقال دقیق و روان مفهوم لازم و ضروری است در غیر این صورت اکثرا ترجمهای نامفهوم و یا غلط به زبان مقصد منتقل خواهد شد که یا خواننده آنرا درک نمیکند و یا برداشتی ناصواب و اشتباه از متن ترجمه شده خواهد داشت.
3.تعادل ترجمهای یا اصل برابری
برای تعریف تعادل ترجمهای و توصیف و تبیین ویژگیهای معادلهای ترجمهای باید دو زبان مبدأ و مقصد در چارچوب فرایند سخن مقابله شوند و متون زبانهای مبدأ و مقصد نه بهعنوان عناصری خود مبدأ و مستقل بلکه بهعنوان تبلور و تظاهر صوری فرایند سخن مربوطه و عوامل حاکم بر آن مورد بررسی قرر بگیرند. در چارچوب چنین نگرشی وظیفۀ مترجم را به عوض «برقراری معادل عناصر متنی زبان مبدأ در زبان مقصد» (کت فورد،1965: 23) میتوان چنین تعریف کرد: وظیفۀ مترجم عبارت است از فراهم آوردن شرایط و مهیا کردن زمینهای که در آن نویسندۀ متن اصلی و خوانندۀ زبان مقصد بتوانند با یکدیگر به تعامل و تأثیر متقابل بپردازند و چنین شرایط و زمینهای موقعی مهیا میشود که متن زبان مقصد از نظر ارزش ارتباطی با متن زبان مبدأ «معادل» و «یکسان» باشد کت فورد ضمن بررسی مفهوم تعادل ترجمهای شرایطی را برای آن ذکر میکند و در راستای بررسی شرایط ضروری تعادل ترجمهای نظرش را اینگونه ارائه میدهد (لطفی پورساعدی، 1380: 78-79).
با بررسی دیدگاههای متخصصان فن بیان پیرامون ترجمه در مییابیم که همگی به نوعی رعایت اصل تعادل در ترجمه را مدّ نظر قرار دادهاند. حتی از زمان جدال بین ترجمۀ تحتاللفظی و آزاد، تاریخ ترجمه نگاهی متفاوت به اصل تعادل داشته است بهگونهای که مطابق با زبان و نوع خاصِ ارتباط، مفهوم آن تغییر کرده است (بَسنِت،۱۹۹۱: ۴۲). در مباحث پیرامون معیار ارزشیابی ترجمۀ نظریهپردازان انگلیسی بیشتر بر مفهوم تعادل، تأکید داشتهاند. در این میان یاکوبسن برای اولین بار به موضوع تعادل در ترجمه پرداخت. در پیرو مباحث مطرح شده از سوی سوسور در مورد دال (signifier) و مدلول (signified) یاکوبسن تنها مشکل زبان و نقطۀ تمرکز اصلی علم زبانشناسی را اصل تعادل میدانست که در حال حاضر از دیدگاههای زبانشناختی و نشانهشناختی (semiotics) تعریف میشود (ماندی،2001: ۳۷). وی با پرداختن به معضل درد سرآفرین تعادل معنا میان زبانهای مختلف، خاطرنشان میکند “طبق معمول هیچ تعادل کاملی میان واحدهای رمزی وجود ندارد (ماندی، 44:1384).
طبق نظر یاکوبسن پیام متن مبدأ و مقصد یکسان نیستند زیرا به دو نظام رمزگذاری زبانی متفاوت متعلقند که واقعیت را به گونهای مختلف ابراز میکنند (یاکوبسن، 2000:۱۱۴). او بهطور اخص به این نکته میپرداخت که در ترجمۀ درونزبانی «intralingua» تعادل کاملی از طریق ترادف بهوجود نخواهد آمد زیرا در این نوع ترجمه که خود سطحی از ترجمۀ برونزبانی است معمولاً تعادل کاملی بین واحدهای معنایی دو زبان وجود ندارد و این اصل به دلیل آن است که زبانها اساساً در آنچه که باید انتقال دهند متفاوتند و نه آنچه که بتوانند (همان: ۱۱۶). از این زمان موضوع تعادل در ترجمه همواره بهعنوان یکی از مفاهیم ترجمه مورد توجه بوده و بیشترین بحث را به خود اختصاص داده است وبه خصوص از دهۀ هفتاد به بعد تفاوتهای معنا داری در پرداختن به این موضوع مشاهده شد. هالیدی با زیر سؤال بردن مفهوم تعادل در ترجمه میپرسد تعادل با توجه به چه چیزی؟ وی معتقد است تعادل را باید با توجه به فرانقشهای اندیشگانی، بینافردی و متنی تعریف کرد. به نظر هالیدی با اینکه در هر نوع خاصی از ترجمه ارزش معادل به جایگاه، لایه و فرانقشها وابسته است اما معمولاً در سطح واحدهای واژگانی ـ دستوری بالاتر و بالاترین لایۀ درونی زبان یعنی معناشناسی است که معادل از ارزش بیشتری برخوردار است. هالیدی با در نظر گرفتن این سه فرانقش اذعان میدارد که ارزش بالا در حوزة متنی یا بینافردی با تعادل سازگار خواهد شد و این در حالی است که تعادل اندیشگانی از پیش بدیهی فرض شده باشد. در اینجا هالیدی اینگونه نتیجهگیری میکند: ترجمه خوب به متنی اطلاق میشود که توجه خاصی به مشخصههای زبانشناختی با ارزش بالا در بافتاری بهخصوص و یا شاید ارزش نهفته در متن مبدأ را دارد (هالیدی، 17:2001).
به هرحال درترجمه و بهویژه ترجمۀ همزمان ایجاد تعادل از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار است، نخست به سبب ضیق وقت (در ترجمۀ همزمان) باید از واژگانی که بار معنایی بیشتری با خود حمل میکنند، استفاده شود. بهعنوان نمونه به جای (أمطر السماء مطراً کثیراً) مترجم میتواند از معادلهای کوتاهتری از جمله «هطل المطر(بغزارة)» و یا «انهمر المطر» استفاده کند، و یا به جای (ذهب علیإلی المحکمة للشکوی …) می توان از (لجأ علیإلی المحکمة) و… استفاده کرد، ثانیا برای ایجاد تعادل ترجمهای باید از واژگان و تراکیبی مصطلح استفاده کرد که با فرهنگ و زبان متن ترجمه شده همخوانی داشته باشد، بهعنوان نمونه برای ترجمۀ (او زندانی است) نمیتوان از عبارت (هو فی السجن) استفاده کرد، چون این عبارت میتواند برای کارمند، مسئول، نگهبان و… زندان بکار رود، بلکه باید از عبارت (هو یقبع فی السجن) و یا (زجّ فی السجن) استفاده کرد، که تنها بر معنای مقصود دلالت دارد، و یا برای معادل (او با پنبه سر میبرد)، (هو یقطع الرأس بالقطن) صحیح نیست، بلکه باید از عبارت (هو یذبح بغیر سکین) استفاده کرد، لذا برای ارائۀ یک ترجمۀ روان (ارتباطی) و دقیق (معنایی) باید ظرایف ترجمه را که معمولا در پژوهشهای ترجمه، انتخاب (Selection) بدان اطلاق میشود، مدّ نظر قرار گیرد.
4.سطوح مختلف ترجمه
زبان اغلب بهعنوان نظامی از نشانهها تعریف میشود و عناصر زبانی مانند واژگان به شیوهای بر اساس قواعد نحوی در کنار هم ظاهر میشوند که در ترکیب آنها معنای خاصی به ذهن متبادر میشود. اگر تصور شود هر نشانهای که وارد نظام میشود مستقل از مجموعۀ نظام عمل میکند آنگاه تعریف ما از زبان بهعنوان نظامی از نشانهها گمراه کننده خواهد بود. از سوی دیگر زبان پدیدهای خودمحور، یگانه و صرفا “ساختاری” نبوده بلکه عوامل متعدد و تعیین کنندهای پیوسته همراه ساختار در تبیین معنا نقش دارند و نیز زبان مقولۀ ایستا نیست و حرکت پویای آن در قالب متغیرهای زبانی در محورهای جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی بر حسب زمان متجلی است. از اینرو در فرایند ترجمه علاوه بر اشراف کامل مترجم بر محورهای مذکور باید همواره سطوح مختلف زبانی را که همان سطوح واژگانی، نحوی و معنایی است، مورد توجه و امعان نظر قرار گیرد. لازم به ذکر است که تفکیک این سطوح مبیّن عدم ارتباط بین مختصات واژگان، نحو و معنایی متن نیست و هر سه سطح در حکم تار و پود یکدیگرند. شاید تصور شود که در تحلیل متن بهعلت انتزاعیتر بودن مؤلفۀ معنایی، این سطح پیچیدهتر باشد، ولی در عمل چنین نیست. هر سطح مسائل و مشکلات خاص خود را دارد و ابهامها در هر سطح ممکن است ظاهر شوند. اگر در هر سطح با مسائل برخوردی معقول و آگاهانه صورت گیرد از میزان ابهام در سطوح بعدی کاسته میشود. از اینرو باید همواره این سطوح مختلف زبانی را که به قرار زیرند، مدّ نظر قرار داد.
واژگان(lexicon)
ساختارهای نحوی(syntactic structures)
پیام (message) مقصود از پیام، کلام (utterance) و بافت فرامرزی آن است.
5. سطح واژگان
نخستین مرحلۀ ترجمه در سطح واژگان انجام میشود که عبارتست از تجزیه و تحلیل دقیق واژههای واحد تحت ترجمه یعنی مترجم باید به معنی دقیق واژگان ساده و مرکب، عمومی و تخصصی و… اشراف کامل داشته باشد. در این مرحله عناصرموجود در سطح واحد ترجمه یک به یک تفکیک، تحلیل و باتوجه به واحد کلی ترجمه (متن) معادلیابی میشوند. واژگان هر زبان مختصات و دشواریهای خاص خود را دارد که میتوانند مشکل آفرین باشند. برخی از اینمشکلات عمومیت دارند و مختص زبان خاصی نیستند. در زیر به برخی از ترجمههایی که این سطح زبانی در برگردان آنها رعایت نشده اشاره میکنیم.
بهعنوان نمونه در عبارت «…فیها ثیاب علی کل لون ومقاس، وبعضها ملابس «بولیس» رسمیة بأزراء نحاسیة …» (حکیم، بیتا: 9). «أزرار نحاسیة» را در زبان فارسی برای ترجمۀ آن از (دکمههای طلایی) استفاده میکنیم ولی در زبان عربی نمیتوان از عبارت «أزرار ذهبیة» استفاده کرد، چون معنایی غیر مراد را القا میکند، همچنین در ترجمۀ عبارت «… دنا من السریر الخامس، فلم یتمالک …»، معادل این واژه به تنهایی در زبان فارسی عبارت (نتوانست خودش را کنترل کند/نگاه دارد) است.
درجای دیگری از متن کتاب آمده است «… فرغ من معاونه «الست زنوبة» فیرفع المائدة وغسل الأطباق، ثم خرج هو الآخر …» (حکیم، بیتا: 11).
«ست زنوبه» در عربی یعنی (سرکار خانم زنوبه) و یا (زنوبه خانم) و در واقع «ست» برگرفته از «شت» سریانی است، همانطور که پیش از این گذشت در ترجمۀ این واژه سه زبان مطرح میشود.
«رفع المائدة»؛ نویسنده برای جمع کردن سفره از واژۀ «رفع» که ترجمۀ تحتاللفظی آن به معنی (بلند کردن) است، استفاده کرده است، که این واژه با توجه به سیاق و بافت بیرونی معانی متفاوتی به خود میگیرد بهعنوان نمونه «رفع المندوب تقریره إلی رئیس البرلمان» که بیانگر نوعی احترام است نسبت به واژۀ «قدّم» و یا در عبارت «رفعت الجلسة بعد نقاش طویل» به معنی (خاتمه یافتن جلسه) است.
همچنین در این عبارت واژۀ «هو الآخر» با توجه به سیاق متن به معنی «به نوبۀ خود» است. از اینرو توجه به سیاق و بافت کلی متن در فرآیند ترجمه بسیار حائز اهمیت است.
در ترجمۀ قرآن کریم در بسیاری از موارد متأسفانه مترجمان به همین مشکل دچار شدهاند و مترجم برای اینکه پایبندی خود را به ترجمۀ تحتاللفظی نشان دهد، زیر هر یک از الفاظ مبدأ، لفظی معادل از زبان مقصد میآورد. لذا صورت و معنا از نظر ساختارهای زبانی بسیار ناهنجار و با زبان معیار به شدت بیگانه می گردد. بهعنوان نمونه در ترجمۀ آیۀ 93 سورۀ بقره: «وَأُشْرِبُواْ فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِم» بخورانیدند اندر دلهای ایشان گوساله به کافری ایشان (ترجمۀ طبری).
بخور دادند در دلهای ایشان گوساله به کفرشان (ترجمۀ ابوالفتوح رازی)
در حالیکه مفهوم آیه چنین است: «وبراثرکفرشان، [مِهر] گوساله در دلشان سرشته شد» (ترجمۀ فولادوند).
همانطور که ملاحظه میشود، مترجمان فعل «أشربوا» را به «خورانیدند» و «بخور دادن» ترجمه کردهاند و «قلوب» را به معنای «شکم».
همچنین مانند کتاب «مرصاد العباد» از شاهکارهای متون صوفیانه در زبان فارسی که آنرا در اوایل قرن هفتم نجم الدین رازی به رشتۀ تحریر درآورده است و حامد الگار آنرا به زبان انگلیسی برگردانده است، ایشان بعضاً در ترجمۀ خود از دو لفظ فارسی برای یک واژۀ انگلیسی استفاده کرده است. مانند واژۀknowledge که هم برای ترجمۀ علم و برای ترجمۀ معرفت از آن ترجمه کرده است، درحالیکه در متن زیر معادل دقیق (معرفت) واژۀ cognation است این لفظ بهصورت knowledge ترجمه شده است.
(بدان که مقصود از آفریدن موجودات وجود انسان بود، و مقصود از وجود انسان معرفت بود).
…know that the purpose for the creation of all beings is the existenceof man, that the purpose for the existence of man is knowledge.(پور جوادی، بیتا: 219)
لذا میبینیم که مترجم نتوانسته است واژهای را که روح معنای مورد نظر نویسنده را منتقل میکند، در ترجمه خود بکار گیرد.
مشکل چندمعنا بودن واژهها نیز یکی از شناخته شدهترین ویژگیهای زبان استکه مترجم به هنگام برخورد به واژۀ چند معنا، باید با تکیه بر توانش زبانی خود و بافت و موضوع متن میتواند معادل واقعی آن واژه را تشخیص داده و برگزیند.
همچنین حامد الگار برای لفظ (سرّ) که یک اصطلاح صوفیانه است در ترجمۀ خود از واژههایی نظیر inner meaning (p.65) و یا واژۀ mystery (p.66) و نیز از واژۀ
profound cause استفاده کرده است، هر چند هیچ یک از این معادلها غلط نیستند ولی تعدد آنها نکتهای را که در معنی (سرّ) نهفته است به انگلیسی منتقل نمیکند (پورجوادی، بی تا:219). از اینرو مترجم باید همواره توجه داشته باشد که روح متن اصلی را در اثر خود انتخاب و زنده کند نه حروف متن مبداء را.
بنابراین دقت در انتخاب دقیق واژگان مفرد با توجه به بافت کلی متن از اهمیت والایی برخوردار است، و اگر مترجم همواره متن را بهعنوان واحد ترجمه در نظر بگیرد و بتواند به خوبی فضای حاکم بر متن را درک کند، در انتخاب معادل صحیح واژگان به چنین مشکلاتی دچار نمیشود.
همنویسهها نیز ازجمله مصادیق مشکلات این سطح زبانی بهشمار میروند. بهعنوان نمونه زمانیکه در زبان عربی با واژۀ (اجتماع) برخورد میکنیم آنرا در زبان انگلیسی (meeting) ترجمه میکنیم بدون اینکه توجه کنیم واژۀ مذکور از عناصر کوچکتری مانند m وeو غیره تشکیل شده است در واقع ما در جریان ترجمه، (اجتماع) را یک واژه به حساب میآوریم. و به عناصر سازنده آن توجهی نداریم. از سوی دیگر هرگاه به واژۀ (مغلق) برخورد میکنیم آنرا در زبان انگلیسی (close) ترجمه میکنیم. حالتی نیز وجود دارد که (اجتماع) و(مغلق) در کنار هم میآیند و [اجتماع مغلق] را تشکیل میدهد. در اینجا واحد ترجمه تغییر میکند و در واقع گسترش مییابد. در اینجا دیگر نمیتوانیم (اجتماع مغلق) را (closed meeting) ترجمه کنیم زیرا واحد ترجمه در اینجا (اجتماع مغلق) است نه [اجتماع] و [مغلق]. از اینرو معادل صحیح آن meeting in camera است. و در فارسی (نشستی در پشت درهای بسته) ترجمه میشود.
از اینرو باید توجه داشت که واحد ترجمه ماهیت مکانیکی ندارد بلکه شناور و پویا است و از بافتی به بافت دیگر فرق میکند. همانطور که واژۀ (اجتماع مغلق) از جمع مکانیکی معادلهای اجزای آن تشکیل نمیشود، ترجمۀ عبارات و جملات نیز همواره مجموع جبری واژههای آنها نیست.
در زبان فارسی متأسفانه در بسیاری از موارد شاهد ترجمههایی اشتباه هستیم که پس از مدتی به غلط رایج زبانی بدل شده و در کتب و مجلات و بهویژه مطبوعات کاربرد پیدا میکند، بهعنوان نمونه واژۀ (دولتمرد) که ترجمهای است غلط از واژۀ انگلیسی statesman (مرکب از کلمۀ state به معنی دولت و man به معنی مرد. حال آنکه ترجمۀ صحیح این واژه (سیاستمدار) است، لازم به ذکر است که واژۀ man همواره به معنی (مرد) نیست، مانند: sportsman (ورزشکار) و نیز coachman (کالسکهچی) و… .
از اینرو مترجم باید این سطح زبانی را همواره مدّ نظر قرار دهد تا در فرآیند ترجمه در دیگر سطوح زبانی دچار مشکل نشود.
گاهی در برگردانهای زبان عربی به فارسی نیز واژگانی وجود دارند که ما با برخورد با لفظ واژه صرف ظاهر آنرا ترجمه میکنیم حال اینکه معنای آن متفاوت است. مانند «بالعنتریات التی ماقتلت ذبابة»که در ظاهر ترجمۀ آن (با افسانههای دلاوری عنتره که حتی مگسی را نکشته است) میباشد. حال اینکه عنتریات: نماد انسان گردن کلفتی است که میخواهد خواستههای خود را به کرسی عمل بنشاند، از اینرو در این ترجمه اشکال واژگانی وجود دارد زیرا مترجم متوجۀ معنایعنتریات نشده است.
6.سطح نحوی
نحو و دستور زبان به ساختمان جمله میپردازد و اینکه طبق یک سری قوانین در هر زبان میتوان واژهها را با یکدیگر ترکیب نمود (قواعد ترکیب پذیری) تا به صورت جملهای قابل فهم در آن زبان درآید و اگر به شکلی خلاف آن ترکیب شود، آن جمله قابل فهم نیست و اصطلاحاً دارای اشکال نحوی3 است.
لذا نحو دربارة چگونگی ترکیب واژه در قالب جمله و در کل دربارة چگونگی صحت نگارش و گفتار (صحت دستوری) بحث میکند به عبارت دقیقتر نحو یا رویکرد جدید آن، در نظریههای عمومی زبان بیشتر توصیفی4 بوده و به ساخت جملات و نحوة ترکیب واژهها5 در کنار هم میپردازد و حداکثر درون جملات بزرگ به نحوة ترکیب بندها یا جمله واژهها توجه دارد ونحوة ترکیب صحیح آنها را نشان میدهد. از این رو در فرآیند ترجمه، سطح نحوی به تحلیل جملات و سازههای آن در زبان مبدأ و تولید جملات درست در زبان مقصد مربوط می شود، بنابراین علاوه بر برگردان عناصر معنائی و واژگان، ترجمة ساختار نحوی واحد ترجمه، از زبان مبدأ به مقصد نیز باید انجام شود. در واقع برگردان قالب و ساختار جمله از زبان مبدأ به زبان مقصد، شرط اساسی ترجمه است، و این امر جز با تجزیه و تحلیل گرامری واحد ترجمه میسر نمیشود.
به عنوان نمونه در زبان عربی در بحث اضافه، یک اسم یا چند اسم را به اسمی دیگر اضافه می کنیم، مانند: «کتاب علی وقلمه ودفتره و…» قاعده و اسلوب رایج این است که یک اسم بر مضاف الیه مقدم شود و اسمهای مضاف دیگر پس از مضافالیه ذکر شوند، مواردی هم که خلاف این اسلوب باشند، شاذ و نادر به شمار میروند، مانند این مصرع از فرزدق: « بین ذراعی وجبهة الأسد»
در حالیکه در زبان انگلیسی و اغلب زبانهای اروپایی برعکس اسلوب رایج زبان عربی، چند اسم به مضافالیه اضافه میگردد. مانند:
This includes the loading and unloading of the goods exported by the countries which have signed the charter of pan African organization.
حال آنکه در بسیاری از موارد مترجم مجبور است که همانند زبان مبدأ، متن را برگردان کند.
«ویضم ذلک تحمیل و تفریغ البضائع التی تصدرها الأقطار التی وقّفت میثاق الوحدة الأفریقیة».
این ترجمه بر اساس اسلوب رایج عرب مناسب به نظر نمیرسد.
«ویضم ذلک تحمیل البضائع التی تصدرها الأقطار التی وقعت میثاق الوحدة الأفریقیة وتفریغها» (یوسف عزیز،1990: 154).
همچنین در کتابهای نحوی می خوانیم چنانچه مبتدا نکره باشد و خبر شبه جمله، مبتدا مؤخر می شود و خبر مقدم ذکر می گردد، مانند:
علی المنضدة کتابٌ
فی الغرفة رجلٌ
حال آنکه در زبان عربی معاصر برای عبارتهای فوق، تفسیرهای دیگری ذکر می شود، از جمله:
هناک کتاب علی المنضدة
و هناک رجل فی الغرفة
اما با بررسی علل شیوع این اسلوب در فرایند ترجمه دریابیم که ایجاد تعادل و همسویی با زبان انگلیسی و برخی زبانهای اروپایی، علل اساسی آن به شمار میرود، زبان انگلیسی همانند زبان عربی (و اغلب زبانهای دنیا)، ابتدا به نکره را نمیپسندد، اما انعطاف پذیری و توانایی زبان عربی را در تقدیم و تأخیر برخی از اجزای جمله ندارد، لذا از واژه خنثی (There = هناک) به جای مبتدا استفاده می کنند.
There is a book on the table
There is a man in the room
There are two interpretations for this expression
از این رو تحول زبان و تأثیر پذیری از زبانهای دیگر همواره مثبت نیست، گاهی این تحول، مثبت و گاهی منفی به شمار میرود، به عنوان نمونه برخی از زبانشناسان معاصر «احتج» را به معنی «أنکر» یا «سخط» بکار میگیرند حال آنکه این کاربرد اشتباه است، و سخن ایشان «احتج فلان علی سوء معاملته» به دور از فصاحت است، و درست این است که گفته شود «أنکر فلان سوء معاملته» زیرا «احتج» در اصل وضع لغوی به معنی «أدلی بالحجة» است که به منظور تأیید و تأکید یک نظر و دیدگاه به کار میرود (العزاوی، 2001: 29).
بنابراین مترجم در این سطح همواره باید امور زیر را مد نظر قرار دهد.
1- تشخیص گرامری بودن جمله
2- شناخت عناصر سازندة جمله و شیوة ترکیب آنها به منظور تشکیل واحدهای بزرگتر، عبارت، بند و…
3-تعیین نقش هر یک از واحدها در جمله
4- شناخت دقیق روابط معنایی بین عناصر سازندة جمله
در واقع در این سطح مترجم تمام دقت خود را متمرکز به این اصل میکند که آیا اجزای جمله با توجه به مبتدا، خبر، موصوف وصفت، و… درست ترجمه شدهاند یا نه، به عبارت دیگر مترجم باید روابط نحوی و دستوری اجزای جمله یا جملات به هم پیوسته را به خوبی درک کند تا بتواند در زبان مقصد از اسلوبهای صحیح دستوری برای برگرداندن متن مورد نظر بهره ببرد، به عنوان نمونه اگر جملة «یمدون السجاجید الأنیقات الطرر» را به صورت (فرشهای شیک وخوش نقش را می گسترانند) ترجمه کنیم، نتوانستهایم به خوبی نقش هر یک از واحدهای زبانی را تشخیص دهیم زیرا «أنیقات» صفت «طرر» است نه «سجاجید» از این رو ترجمة آن میشود (فرشهایی با حاشیة شیک).
کتاب «انقلاب تاریخنگاری فرانسه» ترجمة کامران عاروان مملو از اشتباهات واژگانی و دستوری است. وی به عنوان نمونه متن زیر را چنین ترجمه می کند.
“The teaching was by seminar not lecture, and the seminars were given by leading scholars in different disciplines.” (Peter burke, p13)
«اساس آموزش بر مباحث گروهی و نه سخنرانی انفرادی استوار بود و استادان مباحث گروهی مشخص شده را در رشتههای مختلف هدایت میکردند» (عاروان، 1389: 24).
در حالی که در این متن واژة leading صفت برای استاد است و نباید به صورت فعل ترجمه شود.
7.سطح معنایی
برای بررسی این سطح زبانی در حوزة ترجمه، دو جنبة ژرف ساخت و روساخت را باید مدّ نظر قرار داد، یک فرض اساسی که در این زمینه مطرح است اینکه تفاوت مستدلّی بین ژرف ساخت (معنا) و رو ساخت (دستور زبان، واژگان، آوا شناسی) زبانها وجود دارد، تحلیل رو ساخت زبان تمام آنچه را لازم است در ترجمة زبانی بدانیم در اختیار ما قرار نمیدهد. در پس روساخت، ژرف ساخت یا معناست که بهعنوان پایة ترجمه به زبان دیگر عمل می کند. فرض اساسی دوم اینکه معنا در قالب ساختار است و مجموعة غیر قابل دسترسی نیست. تحلیل و ارائة آن به شیوههایی که برای مترجم سودمند است، امکان پذیر بوده و ترتیب آن به گونهای نیست که رو ساخت باید به آن صورت باشد، در واقع معنا شبکهای از واحدهای معنایی و روابط میان این واحد هاست، انواع واحدها، ویژگیها و روابط در اصل در تمام زبانها یکی است، همة آنها اجزای معنایی دارند که میتوان برای مثال تحت عناوین اشیاء، رویدادها، اسناد و روابط طبقهبندی کرد، اما همة زبانها روساخت یا طبقات دستوری یکسانی ندارند (ام اس ال ، لارسن، ص 30).
از سوی دیگر باید توجه داشت که همیشه بین طبقات معنایی و طبقات دستوری تقارن وجود ندارد، به عنوان مثال در عبارت (The work is difficult) کلمه work را در زبان انگلیسی به عنوان اسم طبقه بندی می کنیم، صرفا به دلیل اینکه WORK به عنوان فاعل ساختار دستوری بکار رفته است. هرچند چیزی است که کسی انجام میدهد رویدادی است که عمل نامیده میشود، بنابراین میان سطوح معنایی و سطوح دستوری در این نقطه عدم تقارن وجود دارد. این مسئله در همه زبانها جریان دارد، چنانچه مولانا در این باره چنین میسراید:
مات زید زید اگر فاعل بود
لیک فاعل نیست کو عاطل بود
او ز روی لفظ نحوی فاعلست
ور نه او مفعول و موتش قاتلست
( مولوی، دفتر سوم، بیت 3669)
علاوه بر این در انتقال ژرف ساخت و معنای اصیل یک متن همواره باید ظرافتهای معنایی را مدّ نظر قرار داد به عنوان نمونه در زبان عربی اغلب برای بیان عبارت (مبارزه با استعمار) از اصطلاح (فلان یحارب ضد الاستعمار) استفاده میشود در حالی که معنای که از آن برداشت می شود عبارت (هذا المحارب مخالف للاستعمار) است، یعنی وی در جبهه ایی دیگر غیر از جبهه مخالف با استعمار مبارزه میکند. اما برای بیان معنای مذکور می توان از عبارت «یقارع (یحارب) الاستعمار» و … استفاده کرد.
مسئله دیگری که در حوزه معنایی از اهمیت شایانی برخوردار است، چارچوب اجتماعی- فرهنگی و بافت بیرونی حاکم بر متن ترجمه است. به طوری که الگوی تحلیل گفتمان نزد هالیدی مبتنی است برآنچه وی “دستور نقشمند منتظم” مینامد این الگو با مطالعه زبان به مثابه وسیله ارتباط، انطباق داده شده و معنی را در انتخابهای زبانی نویسنده در نظر میگیرد و این انتخابها را به روشی نظام یافته به چارچوب اجتماعی- فرهنگی گسترده، مرتبط میسازد. در الگوی هالیدی، ارتباطی قوی میان نمودهای سطحی نقشهای زبان و چارچوب اجتماعی- فرهنگی وجود دارد (ماندی،1384: 108). رابطة یاد شده را در شکل زیر میتوان مشاهده کرد.
محیط اجتماعی – فرهنگی
↓
سنخ
↓
سیاق سخن
(زمینة بحث، فحوای متن، شیوة بیان)
↓
نشانهشناسی گفتمان
( انگارهای، میان فردی، متنی)
↓
دستور واژگانی
(تعدی، وابستة دستوری، مضمون- خبر/ انسجام زبانی)
علاوه بر این فرهنگ و اجتماع نقش مهمی در ساختن تعابیر اصطلاحی ایفا می کنند، لذا در محیطهای متفاوت برای بیان معنایی یکسان از تعابیری متفاوت استفاده میشود، از این رو در حالی که در زبان عربی برای بیان معنی تلاش بیهوده از عبارت «کحامل التمر الی هجر» استفاده میشود در زبان انگلیسی برای بیان همین معنا از عبارت «to carry coals to new castle» و در زبان فرانسه نیز برای بیان آن عبارت «porter de i’eau a la riviere» که به معنی (مانند بردن آب به رودخانه) است، بکار برده میشود (ابوزلال، 2007: 88). و یا در زبان عربی به هنگام تعارف در سرویسهای بهداشتی به هیچ وجه از واژه «تفضّل» (بفرمایید) استفاده نمیشود بلکه از واژه «تِکرَم» استفاده می کنند. این در حالی است که در زبان فارسی برای بیان این معنا واژه ثابتی وجود ندارد، بلکه اغلب از عبارت هایی نظیر (شما بروید)، (نوبت شماست) و …. استفاده میکنند.
همچنین بر گردان جملة john met his girlfriend at the station به عربی از دشواری خاص خود برخوردار است زیرا واژة girlfriend در زبان انگلیسی بیانگر یک رابطة اجتماعی گرم ما بین دوستی و نامزدی است حال اینکه این رابطه در جامعة عربی تعریف نشده است. لذا برای ترجمة آن از واژة «الصدیقة» استفاده میکنیم و میگوییم:
التقی جون بصدیقته فی المحطة
اما واژة «الصدیقة» به لفظ «friend» نزدیک تر است، از این رو اگر برای ترجمة آن از واژة «الصدیق» استفاده کنیم در واقع بخشی از محتوای متن مترجَم را تغییر داده ایم (یوسف عزیز، 1990: 156).
علاوه بر این در برخی ازجوامع برای بیان بعضی از مفاهیم، از اصطلاحات و واژگان خاصی استفاده می کنند که جدای از فرهنگ آنها نیست لذا برای برگردان این واژگان باید کاملا از فرهنگ این جوامع آگاهی وجود داشته باشد، به عنوان نمونه در زبان عربی برای جلوگیری از واژة مرگ از عباراتی نظیر «انتقل إلی جوار ربه»، «قضی نحبه» و… استفاده می کنند، و یا برای برخی از بیماریهای کشنده نظیر سل و سرطان عبارت «ذاک المرض» را بکار میبرند، همچنین مصریها «حصبه» را «المبروکة» و «تب» را «العافیة» مینامند (العزاوی، 2001: 58).
بنابراین در فرایند ترجمة پویا و اصطلاحی باید کاملا به تفاوتهای زبانشاختی و فرهنگی زبان مبدأ و مقصد واقف بود این مسأله به سه صورت در فضای بیرون از متن وجود دارد.
الف. فرهنگها و زبانهای مبداء و مقصد به نسبت زیادی به هم شبیه هستند مثل عبری به عربی، و عربی به فارسی.
ب. زبانها به هم شبیه نیستند، امافرهنگها نسبتاً به هم شبیه اند مثل ترجمه از زبان آلمانی بهزبان مجاری.
ج. هم زبانها و هم فرهنگهای مبداء و مقصد با یکدیگر متفاوت اند مثل ترجمة از انگلیسی به زولویا از یونانی به زبان جاوهای.
درحالت نخست مترجم با مشکل جدی و اساسی چندانی روبه رو نخواهد شد، اما این حقیقت را نمیتوان انکار کرد که اگر دو زبان بیش از حد به هم شبیه باشند. مترجم ممکن است فریب این شباهتهای مصنوعی را بخورد و نتیجهاش این میشود که از کیفیت ترجمههای صورت گرفته کاسته میشود و گاها مترجم را دچار اشتباهاتی اساسی می کند. مثلاً در ترجمه از زبان عربی به فارسی ممکن است مترجم عبارت «کان البهلوان یلبس الطرطور بالرأس» را چنین ترجمه کند (پهلوانی که کلاهی به سر داشت)، حال آنکه مقصود از «البهلوان»، «دلقک» و مقصود از «الطرطور»، «کلاه مخصوصی که دلقک ها به سر می گذارند» است.
در حالت دوم که فرهنگها نسبتاً به هم شبیه اند اما زبانها کاملا” متفاوت می باشند انتظار می رود که مترجم از تبدیل های صوری (تحت اللفظی) زیادی در ترجمهاش استفاده کند . به هر حال اگر شباهتهای فرهنگی زیاد باشد کار ترجمه برای مترجم تا حدود زیاد آسانتر میشود چرا که تشابهات مفهومی در دو متن به مترجم کمک میکند .
اما اگر فرهنگها متفاوت باشند کار مترجم بسیار سختتر خواهد بود چرا که تفاوتهای فرهنگی نسبت به تفاوتهای زبانی مشکلات سختتر و پیچیدهتری ایجاد می کند. وقتی زبان مبدأ و مقصد از لحاظ فرهنگی بسیار با هم متفاوت باشند طبعاً خیلی از مفاهیم و موضوعات را در فرایند ترجمه نمیتوان بهطور طبیعی برگرداند.
نتیجهگیری
نظر به آنچه که در اثنای مقاله گذشت میتوان گفت در روند ترجمه، مترجم لازم است متن را در کلیت آن به عنوان یک واحد زبانی در نظر بگیرد و اینکه در انتقال این کل زبانی، همواره ترجمة پویا (معنایی) را مدّ نظر قرار دهد و فراموش نکند که در داخل این واحد زبانی همواره مجبور است از انواع مختلف ترجمه در انتقال واحدهای مختلف زبانی بهره ببرد. لذا در انتقال یک واژة تخصصی (مثلا واژهای مربوط به پزشکی، حقوق، اقتصاد، تصوف و…) واحد زبانی وی واژه خواهد بود؛ از این رو باید از ترجمة تحتاللفظی استفاده کند و در انتقال برخی ترکیبهای زبانی، و پارة جملهها و جملات و …… نیز واحد زبانی بهطور مداوم تغییر خواهد کرد، اما در انتقال واحدهای زبانی که بار معنایی خاصی – اجتماعی، فرهنگی و…- دارند همگام با واحد اصلی ترجمه یعنی متن در کلیت آن و نیز بافت بیرونی باید از شیوة ترجمة ارتباطی ( ترجمةپویا) استفاده شود. لذا هرچند ممکن است حجمی را که یکی از شیوههای ترجمه به خود اختصاص میدهد (وابسته به متن ترجمه شده) از متنی به متن دیگر متفاوت باشد اما همواره به منظور ایجاد ترجمهای مناسب و ارتباطی سازنده با خوانندهای که متن برای وی ترجمه شده است باید متن به عنوان یک واحد بزرگتر در نظر گرفته شود و روح (معنای) کلی حاکم بر آن به بهترین نحو منتقل گردد. مهمتر آنکه مترجم باید سطوح مختلف زبانی یعنی واژگانی، نحوی و معنایی را در فرایند ترجمه همواره مد نظر قرار دهد، و هر میزان که وی بتواند در دو سطح نخست (واژگانی، و نحوی) موفق تر عمل کند، معنای حاصل از ترجمه از وضوح و همسانی بیشتری با متن مبدأ برخوردار خواهد بود. در مقابل مترجمانی که در فرآیند ترجمه خود را از پیش به یک اسلوب خاص مقید میکنند در انتقال و برگردان واحدهای زبانی با مشکل مواجه میشوند و در واقع ترجمهای ارئه میدهند که نه زبان مبدأ است و نه زبان مقصد بلکه یک زبان سومی را پدید میآورند که برای کاربران زبان مقصد اغلب مبهم و نامفهوم و برای خود زبان مضر و خطرناک است.
پینوشتها
1. Even-azoher, I
2. interlingual translation
3. Syntactic
4. Descriptive
5. Clauses
مراجع
ام.اس. لارسن. (1387). «ترجمه براساس معنا». ترجمه: علی رحیمی. تهران: انتشارات جنگل.
-أبوزلال، عصام الدین عبدالله. (2007). «التعابیر الاصطلاحیة بین النظریة و التطبیق». القاهرة: تسویق و نشر.
– پورجوادی، نصرالله. (1376). «دربارة ترجمه» مجموعه مقالات نشر دانش مرکز نشر دانشگاهی، تهران،1376ش.
– جی.سی. کت فورد. (1370). «یک نظریة ترجمه از دیدگان زبان شناسی (رسالهای در زبان شناسی کاربردی)». ترجمه: احمد صدارتی. تهران: نشر نی.
– حدادی، محمود. (1372). «مبانی ترجمه». تهران: انتشارات جمال الحق.
– حقانی، نادر. (1386). نظرها و نظریه های ترجمه. تهران: انتشارات امیرکبیر.
-حکیم، توفیق. (2005). «الأعمال الکاملة (عودة الروح)». ط1. القاهرة دار الشروق.
– سجودی فرزان، شهناز شاه طوسی، فرزانه فرحزاد. مقاله: بررسی و نقد ترجمه بین نشانهای «مرگ دستفروش» از دیدگاه نشانه شناسی انتقادی. فصلنامه: پژوهش های زبان ادبیات تطبیقی. شماره 4، 1390.
– صفوی کورش. (1371). هفت گفتار درباره ترجمه. تهران: نشر مرکز.
– عاروان، کامران. (1389).«انقلاب تاریخ نگاری فرانسه». مؤلف پیتر برک. تهران: نشر تاریخ ایران.
– العزاوی، نعمة رحیم. (2001). «مناهج البحث اللغوی بین التراث و المعاصرة». بغداد: مطبعة المجمع العلمی، بغداد.
– کوندارتف، الکساندر. (1363). «زبان و زبانشناسی». ترجمه: علی صلحجو. تهران: انتشارات ایران یاد.
– لطفی پور ساعدی، کاظم. (1380). «درآمدی به اصول و روش ترجمه». تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
– ماندی، جرمی. (1384). «آشنایی با مطالعات ترجمه، نظری ها و کار کردها». ترجمه: حمید کاشانیان. تهران: مؤسسه انتشارات و خدمات فرهنگی رخ.
– مولوی، جلال الدین محمد. (1387). «مثنوی معنوی». تهران: انتشارات مستعان.
– نیومارک، پیتر. (1386).«درورة آموزش فنون ترجمه». ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان. تهران: انتشارات رهنما.
-یوسف عزیز، یوئیل. (1990). «لغة الترجمة». کلیة الآداب، جعة موصل، العراق، نقلاً عن الفکر العربی، العدد الستون، معهد الإنماء العربی، بیروت، لبنان.
-انوشیروانی، علی رضا. «تعادل واژگانی در ترجمة متون دینی، چالشها و راهکارها». مجلة پژوهش ادبیات معاصر جهان. زمستان 1384، شماره 28.
– مرامی. جلال، امانی رضا، میرحاجی حمید رضا: «کاربرد شناسی اصل تعادل ترجمهای واژگان در فرآیند ترجمة قرآن». مجلة ادب عرب. دانشگاه تهران، پاییز 1390، شماره 4.
– Halliday, M. A. K. (1964) Comparison and translation. In M. A. K. Halliday, M. McIntosh and P. Stevens. The linguistic sciences and language teaching, London: Longman.
– Jacobson, R. (2000/1959) on linguistic aspects of translation. In Lawrence Venuti.
– Munday, J. (2001) Introducing translation studies: Theories and applications. London: Routledge.
– Newmark, P. (1991). About translation.Clevedon: Multilingual matters.