انواع معنا از دیدگاه لیچ (Geoffrey Leech)
لیچ معناشناس و زبان شناس معاصر انگلیسی معتقد است که حوزه عمل معناشناسی باید محدود گردد. وی معانی مختلفی را که در ارتباط زبانی بین اشخاص رد و بدل می گردد به هفت نوع تقسیم نموده و می گوید با این تقسیم بندی می توان به وضوح نشان داد که هر یک از این انوع معنا و روش مطالعه و بررسی مناسب و مخصوص لازم دارد.
الف) معنای ارجاعی
ب) معنای تجربی
ج) معنای سبکی
د) معنای احساسی
هـ) معنای همایشی
و) معنای موضوعی
ز) معنای انعکاسی
منبع: درآمدی به اصول و روش ترجمه – کاظم لطفی پور ساعدی
در زبانشناسی، معنا، اطلاعات یا مفاهیمی است که فرستنده، در ارتباط با یک گیرنده، قصد انتقال آن را دارد یا آنها را منتقل میکند.
ابهام (ambiguity)، به معنی سردرگمی دربارهٔ آنچیزیست که منتقل شده، چرا که بافت (context) کنونی ممکن است به تعابیر مختلفی از معنا منجر شود. بسیاری از کلمات در بسیاری از زبانها دارای تعاریفی متعدد هستند. ابهام، نتیجه ایست از گسیختگی قاعده تساوی در بافت تبادل اطلاعات. بویژه، فرستنده ممکن است به لحاظ فیزیکی وجود نداشته باشد، و بافت، به صراحت واگرا باشد، مانند حالتی که گیرنده یک خواننده باشد و فرستنده یک نویسنده.
کاربردشناسی
کاربردشناسی زبان (Pragmatics)، مطالعه نحوه تأثیر بافت بر معناست. دو شکل اولیه از بافت که در کاربردشناسی زبان مهم هستند، بافت زبانی و بافت وضعیت هستند.
بافت زبانی این است که چگونه معنا، بدون تکیه بر قصد و مفروضات فهمیده میشود. برای نمونه، در کاربردشناسیِ کاربردی، معنا از راه تجارب حسی شکل میگیرد، حتی اگر محرک حسی نتواند به سادگی از راه زبان یا علائم تبیین شود. کاربردشناسی زبان، بنابر این، نشان میدهد که معنا، هم متأثر از و هم مؤثر بر جهان است. معنی، چیزیست که ماهیتی بافتی نسبت به زبان و جهان دارد، و همچنین چیزی فعال نسبت به دیگر معانی و جهان است. بافت زبانی زمانی مهم میشود که به دنبال مسائل خاص زبانی مانند ضمایر میپردازیم.
وضعیت بافت اشاره به هر غیر زبانی از عوامل تأثیر میگذارد که معنای یک عبارت است. یک مثال از وضعیت زمینه را میتوان در عبارت «آن را سرد در اینجا» که هم میتواند یک دستور ساده از واقعیت یا یک درخواست برای تبدیل گرما، بسته، در میان چیزهای دیگر اینکه آیا یا نه آن است که تصور میشود در شنونده را قدرت بر متوسط.
معناشناسی
رابطه بین کلمات و مَراجعشان، سمانتیک (semantic) یا معناشناسی نامیده میشود.[۳] معناشناسی، مطالعه نحوه انتقال معنا از طریق نشانهها و زبان است. درک اینکه چگونه حالات چهره، زبان بدن و تُن (آهنگ) بر معنی تأثیر میگذارد و چگونه واژگان، عبارات، جملات و نقطه گذاری به معنا ارتباط میکنند مثالهایی هستند. زیرگروههای گوناگونی از معناشناختی در زمینههای زبانشناسی، منطق و محاسبات مطالعه میشوند. برای نمونه، معناشناسیِ زبانشناختی شامل تاریخچه چگونگی استفاده واژگان در گذشته، معناشناختی منطقی، شامل این است که چگونه مردم از راه قصد و مفروضات محتمل، ارجاع میدهند یا منظورشان را تببین میکنند.
معنای مفهومی
زبانها اجازه میدهند تا اطلاعات منتقل میشود، حتی زمانی که واژگانی خاص، از سوی خواننده یا شنونده شناخته نشده باشند. مردم، واژگان را با معنا ترکیب کرده و از واژگان برای اشاره به مفاهیم استفاده میکنند. نیات یک فرد، آنچه را منظور بوده، تحت تأثر قرار میدهد.