خراسان/ خانمی هستم ۲۷ ساله. ۵ سال پیش من و جوانی دو سال کوچک تر از خودم به هم علاقه مند شدیم. خانواده ها با ازدواج ما مخالف بودند و چند ماه ارتباط ما را قطع کردند. کار من به دکتر اعصاب و روان کشیده شد. زندگی برایم بی معنا شده بود. الان یک سال است با هزار بدبختی زندگی مشترک مان را شروع کرده ایم. من بهانه گیرشده ام. مدام جر و بحث می کنیم چون ابراز علاقه نمی کند و احساساتش را بروز نمیدهد. من دلسرد شده ام.
سال های رمانتیک یا تراژیک؟
تقریبا دو سال اول زندگی مشترک برای تمامی زوجین، سال های دلسرد کننده ای است چرا که انتظار آن ها از زندگی مشترک با آنچه که در واقعیت اتفاق می افتد مغایر و حتی گاهی حتی متضاد است. پس لازم است برای عبور از این مرحله نه تنها صبر پیشه کنید بلکه خود را به سلاح قدرتمند مهارت های زندگی مجهز کنید. خوشبختانه دوره های مهارت های زندگی در تمامی مراکز بهداشت سطح شهر به صورت رایگان برگزار می شود.
از میل به تغییر دادن تا پذیرش و سازگاری
بعد از ازدواج، دوره ای وجود دارد که همسران بیشتر انتقاد می کنند و کمتر یکدیگر را همان گونه که هستند، می پذیرند. شاید این مسئله به این دلیل رخ می دهد که بعد از ازدواج بیشتر با عادت های همسرمان مواجه و آشنا می شویم و طبیعی است تا مدتی پذیرش این عادت ها که در برخی موارد اصلا مطابق میل ما نیست طول می کشد؛ بنابراین پذیرفتن تفاوت های شخصیتی همسرمان و چگونگی کنار آمدن و سازگار شدن با تفاوت هایی که هرگز نمی توان به آن ها عادت کرد یکی از چالش های مهم زندگی مشترک است که زوجین در ابتدای زندگی با آن دست و پنجه نرم می کنند.
رفتارهایتان را ثبت کنید
اشاره کردید که بهانه گیر شده اید و با همدیگر جر و بحث می کنید آیا این مسئله می تواند یکی از عوامل بروز ندادن احساسات از طرف همسرتان باشد؟ به نظر شما چه عوامل دیگری در ایجاد این مسئله دخیل است؟ برای این منظور شرایط پیش از بروز احساسات از طرف همسرتان و پیامدها و واکنش های خودتان به این رفتار را به مدت دو هفته بررسی و یادداشت کنید.
رابطه یک طرفه سالم نیست
رابطه ای که در بیشتر اوقات یک نفر به دنبال برقراری و حفظ ارتباط با دیگری است از تعادل خارج شده است. این الگو می تواند به یکی از دلایل ذیل شکل بگیرد و ادامه بیابد:
الف) تکرار کودکی: اگر در کودکی آن مقدار توجه و محبتی که نیاز داشتید دریافت نکرده اید، به طور ناخودآگاه تصمیم گرفته اید که تمام تلاش خود را انجام دهید تا دوست تان بدارند.
ب) تنبیه خود: براساس تجارب کودکی تان، فکر می کنید مستحق محبت و توجه نیستید پس ناخودآگاه فردی را برای همسری برگزیدید که این فکر را تایید کند و همچنان در این گونه روابط می مانید تا به خود اثبات کنید که مستحق محبت نیستید.
ج) الگوگیری و تقلید از والدین: احتمالا در کودکی مشاهده کرده اید که مادرتان مدام در پی دریافت توجه از پدرتان بوده، پس این گونه روابط را طبیعی می دانید و همان روند را ادامه می دهید.
دوست گرامی! نکات مهمی در پاسخ مشاور محترم وجود دارد که امیدواریم به آن ها دقت کنید و توصیه های ذکر شده را به کار بگیرید. همچنین باید بدانید ابراز احساسات از سوی مردان با زنان متفاوت است و عوامل فرهنگی نیز در آن دخالت دارند. شما نیاز دارید هم از تفاوت های طبیعی بین زنان و مردان آگاه شوید (که راه آن مطالعه کتاب های معتبر است، در این صفحه نیز بارها مطالبی در این باره چاپ شده است که می توانید با مراجعه به آرشیو سایت روزنامه آن ها را بخوانید.) هم الگوی شخصیتی همسرتان را بشناسید و واقعیت او را بپذیرید و البته بخش هایی در شخصیت و رفتار هر کدام از ما وجود دارد که با تجربه و کسب آگاهی های لازم تغییر می کند و در واقع اصلاح می شوند.
به نظر می رسد پس از به کار گیری توصیه های مشاور محترم و نگاهی به ابعاد شخصیتی خودتان، آگاهی لحظه ای از احساسات تان و تصمیم گیری جدی برای مطالعه بیشتر و ایجاد تغییرات لازم در افکار و رفتار، می توانید با گفت و گوهایی مناسب، همسرتان را از نیازهایی که دارید؛ مثل ابراز احساسات مستقیم و کلامی همسرتان نسبت به خودتان، آگاه کنید. اگر با حوصله باشید و واقعا تصمیم به تغییر داشته باشید، حتما نتیجه می گیرید؛ فقط یادتان باشد هر تغییری از خودتان و با پذیرش اشتباهات یا بخش های نیازمند اصلاح در خودتان آغاز خواهد شد.