مقاله عربی : حافظ و شعر عربی
نویسنده: آذرتاش آذرنوش
حافظ در حوزۀ زبان عربی: طی قرنهای ۴-۷ق/۱۰-۱۳م، چند جُنگ بزرگ ادبی عربی پدید آمد که ترجمۀ بسیاری از امثال و حکم و پند و اندرزهای فارسی ــ خواه به نثر، و خواه به شعر ــ به زبان عربی در آنها آمده است؛ حتى برخی از شاعران عربیسرا، مجموعههای مستقلی به این کار اختصاص دادهاند. مشهورترین این جُنگها، یتیمه الدهر ثعالبی (د ۴۲۹ق/ ۱۰۳۸م) است (دربارۀ ترجمۀ این مثلها و پندها، نک : آذرنوش، چالش … ، ۲۱۱-۲۱۶، «ترجمه … »، ۱۶۵-۱۷۴).
از اینکه بگذریم ــ برخلاف واژگان فارسی که طی ۴-۵ قرن، نفوذ شدیدی در زبان و ادب عربی داشت ــ شعر و ادب فارسی هیچ تأثیر چشمگیری از خود در این زبان باقی نگذاشت. حتى شاهکارهای بزرگ فارسی، تا اوایل سدۀ ۱۴ق/۲۰م برای ادیبان عرب بیگانه بودند. بهترین مثال، ترجمۀ شاهنامۀ فردوسی به عربی است: ترجمۀ بسیار معتبر بُنداری (د سدۀ ۷ق/ ۱۳م) چنان گمنام و مهجور مانده بود که قرنها، نسخۀ آن را گمشده میپنداشتند و عزام در ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م، برای چاپ این ترجمه، تنها یک نسخه از آن به دست آورد.
میتوان گفت که تنها عمر خیام است که در ادبیات و شعر عربی تأثیر گسترده داشته است؛ اما این تأثیر هم نسبتاً متأخر است و آغاز آن را باید زمان ودیع بستانی دانست که در ۱۳۲۰ق/۱۹۱۲م، برای نخستین بار، رباعیات خیام را از روی ترجمۀ انگلیسی فیتز جرالد به شعر عربی برگرداند. پس از آن، انبوه چشمگیر ترجمۀ رباعیات به شعر و نثر در جهان عرب پدید آمد که به زودی، تأثیر خود را بر سراسر ادبیات معاصر عرب آشکار کرد.
از آن پس، بسیاری از ایرانشناسان عرب، به ادبیات فارسی روی آوردند و بخش عظیمی از آثار ادب فارسی را به عربی برگرداندند. یکی از این آثار، دیوان حافظ است که ــ شاید بتوان گفت ــ پس از خیام، بیشترین تأثیر را در ادب عربی داشته است.
کار حافظشناسی عربها، اساساً با کوششهای یک دانشجوی مصری به نام ابراهیم امین شواربی آغاز میشود. وی زبان فارسی را در مصر و انگلستان آموخت و سپس به ایران سفر کرد و سرانجام، دست به تألیف دو کتاب دربارۀ حافظ زد: یکی اغانی شیراز … ، که پس از این، دربارۀ آن سخن میگوییم؛ دیگری حافظ الشیرازی شاعر الغناء و الغزل فی ایران، که در حقیقت، رسالۀ دکتری او ست و وی در ۱۹۴۳م/۱۳۲۲ش در دانشگاه فؤاد اول در قاهره از آن دفاع کرد. سال بعد، این کتاب به طه حسین تقدیم شد و در مطبعهالمعـارف قـاهره بـه چـاپ رسیـد (نک : میرفخرایی، ۷۷-۸۱؛ حسینی، ۵۶؛ بکار، ۴۴۱-۴۴۳).
مقدمۀ ستایشآمیز طه حسین بر این کتاب، هیچ سخن تازهای ندارد، اما از این جهت که این دانشمند، بیشتر دوستار غرب، و سخت یونانیگرا بوده، و عموماً در ادب فارسی به دیدۀ تحقیر مینگریسته است و اینک با شیفتگی بسیار از دیوان حافظ سخن میگوید، مقدمۀ او بر کتاب شواربی را شایستۀ عنایت ساخته است. کتاب شواربی در ۱۴۱۰ق/ ۱۹۸۹م، در دارالروضۀ بیروت دوباره به چاپ رسید (نک : مآخذ).
شواربی کوشیده است کاری روشمند انجام دهد، و در این راه زحمت بسیار بر خود هموار کرده است. کتاب او با معرفی استان فارس و شهر شیراز آغاز میشود (ص ۳-۱۲)، سپس در آن به شیرازِ سدۀ ۸ ق/۱۴م و بهخصوص به اوصاف این شهر در منابع پرداخته شده است (ص ۱۲-۲۲). در فصل بعد، مؤلف شیراز را آن چنان که خود دیده، وصف کرده است (ص ۲۳-۳۲). او در بخش دوم کتاب، تاریخ شیراز و سلسلههایی را که بر آن حکم راندهاند، به تفصیل شرح داده (ص ۳۵-۱۶۲)، و پس از آن، به خود حافظ و فرهنگ و دانش و هنر او و نیز معاصرانش پرداخته است (ص ۱۶۵-۲۶۰).
بخش چهارم کتاب، بررسیِ محتواییِ کتاب در موضوعهای مورد علاقۀ حافظ چون عشق، شراب و معنویات عرفانی است. در این بخش، تکههای متعددی از غزلیات نیز به شعر و نثر ترجمه شده است (ص ۲۶۳-۳۲۱). در بخش پنجم، مؤلف پس از ستایش از هنر شاعر، به برخی از مشکلات دیوان اشاره کرده، و آنگاه به دو موضوع دیگر پرداخته است: یکی معارضه با دیوان شاعر که به گمان او در دیوان بُسحاق اطعمه (د ۸۴۰ ق/۱۴۳۶م) جلوه کرده است ــ اما نمیدانیم آیا اشعار هزلآمیز بسحاق را میتوان معارضه نامید؟ ــ موضوع دوم، تخمیس دیوان حافظ توسط محمدامین یمنی است که در کتابی به نام جذبۀ عشق گرد آمده است (ص ۳۲۵-۳۷۴). ذیل کتاب نیز عبارت است از نمودار تطابق میان ۵ چاپ از دیوان حافظ (ص ۳۸۶-۴۰۳).
کتاب دوم و درحقیقت کار عمدۀ شواربی، همانا ترجمۀ دیوان حافظ به عربی است. این کتاب که اغانی شیراز او غزلیات حافظ الشیرازی نام دارد، در دو مرحله به چاپ رسید: بخش نخست آن، از حرف الف تا حرف دال، شامل ۱۴۵ غزل، در ۱۹۴۴م/۱۳۲۳ش، به همت لجنه التألیف و الترجمه و النشر، در قاهره انتشار یافت. این قسمت، در واقع نخستین کتابی است که شواربی چند ماه پیش از کتاب پیشین (حافظ الشیرازی) منتشر کرد؛ به همین جهت است که طه حسین در مقدمۀ خویش بر کتاب حافظ الشیرازی به تقریظ نخست خود بر ترجمۀ دیوان نیز اشاره کرده است (ص ۷).
پس از اندک زمانی، کتاب اغانی شیراز به طور کامل انتشار یافت. اما جالب آنکه حدود ۳۹ سال پس از آن، محسن رضایی آن کتاب را روی کاغذ اعلا در قطع وزیری، در تهران (۱۳۶۲ش) بدون هیچگونه تغییر با ذکر «چاپ اول» دوباره منتشر کرد
(نک : مآخذ).
کتاب پس از تقریظ طه حسین (ص ۵-۷)، در باب اول به زندگی شاعر و زمان و اندیشه و هنر او پرداخته (ص ۸-۲۰)، و باب دوم شاملِ چاپهای دیوان در شرق و غرب، ترجمۀ دیوان به زبانهای بیگانه و خلاصه بحث دربارۀ ترجمۀ عربی آن است (ص ۲۱-۴۴).
مؤلف در دنبالۀ گفتار، به این موضوع میپردازد که ترجمۀ شعر به شعر، کاری ناممکن است؛ از این رو، وی نثر را ترجیح داده است. با این همه، گاه چنان تحت تأثیر شعر حافظ قرار میگرفته که ناچار میشده است از نثر عادی پا فراتر نهد و به شعر یا نثر مسجع روی آورد. وی قالبهایی را که برای ترجمه برگزیده، خود چنین شرح داده است: ۱٫ ترجمه به نثر؛ ۲٫ ترجمه به نثر مسجع بر حسب دو مصراع اول غزل (مانند غزل ۲)؛ ۳٫ ترجمه به نثر مسجع بر حسب قافیۀ غزل، یعنی نثر قافیهدار (مانند غزل ۱۶)؛ ۴٫ ترجمه به نثر با حفظ ردیف غزل (مانند غزل ۱۱)؛ ۵٫ ترجمه به شعر با حفظ وزن و قافیۀ شعر فارسی (مانند غزل ۱)؛ ۶٫ ترجمه به شعر بدون مراعات وزن و قافیۀ غزل فارسی (ص ۵۰-۵۲).
این بینظمی و چند گونگی البته در سراسر ترجمۀ دیوان که با صفحهشمار مجدد آغازشده، پدیدار و گاه بسیار شدید است. مثلاً غزل اول (الا یا ایها الساقی … ) که در آن وزن و قافیۀ غزل حافظ مراعات شده است، هم ترجمهای به نثر دارد، هم ملاحظات و تعلیقات و هم یک تفسیر صوفیانه (ص ۱-۴). اما این شیوه دربارۀ هیچ غزل دیگری تکرار نشده است.
در مجموع ۴۹۶ غزل (به استثنای ۵ غزل) همه به نثر ترجمه شدهاند؛ ۱۹ غزل افزون بر نثر به شعر نیز ترجمه شده است (غزلهای ۳، ۴، ۱۰، ۱۴، ۵۲، ۸۵، ۱۲۹، ۱۸۰، ۱۹۸، ۲۷۷، ۳۲۴، ۳۵۶، ۳۶۰، ۳۸۷، ۴۱۸، ۴۴۰، ۴۴۱، ۴۵۸ و ۴۹۳). ۵ غزل آخر که در شمار ملمعات حافظاند، تنها به شعر ترجمه شدهاند. در پایان دیوان (ص ۵۰۹-۵۱۴) تمامی «ساقینامه» نیز در قالب مثنوی به شعر عربی ترجمه شده است.
ارزیابی این ترجمه چندان آسان نیست. بیگمان اقدام شواربی در معرفیِ شعرِ غزلسرای بزرگِ ایران به جهان عرب، کاری سترگ و سخت سودمند است و همگان نیز او را ستودهاند؛ اما تاکنون هیچ پژوهش انتقادی جدیای روی این کار انجام نگرفته است.
مترجم در ترجمههای منثور خود، مضامین شعر حافظ را، گاه همراه با عبارات توضیحی اضافی، برای عربیزبانان عرضه کرده است، اما در این متن، دیگر از هنر شاعری و جادوی سخن حافظ خبری نیست. در ترجمههای شعری نیز مضامینِ حافظ در تنگنای وزن و قافیۀ عربی، به شدت آسیب میبینند و گاه به هرز میروند. با اینهمه، سرودههای شواربی که خود او «نظم» یا «تقلید» و یا «تجدید» خوانده (ص ۵۱)، خالی از لطف نیست.
نکتهای که به کار بزرگ آسیب وارد کرده، یکی غلطهای بیشماری است که در متنهای فارسی دو کتابش لغزیده است؛ و دیگر بدفهمیهای خوشبختانه کمشماری است که در ترجمههایش یافت میشود. مثلاً ترجمۀ «بناگوش سیمین یار» به «الفضیه الآذان» (دارای گوشهای نقرهای) (غزل ۲۷۶) البته زیبا نیست، یا ترجمۀ «لولیوش شورانگیز» به «نوریه حسناء» (کولی زیبا) که «تثیر المخاوف و تسبب التلف و البوار» (ترسانگیز است و موجب مرگ و نابودی میشود) (غزل ۲۶۰) درست نیست و بار مثبت کلمۀ شورانگیز، به کلی منتفی، و حتى منفی شده است.
دولت ایران، دوبار از شواربی تقدیر کرده است: یک بار در ۱۳۳۱ش/۱۹۵۲م، که نشان درجۀ دوم علمی را به او تقدیم کرد و بار دیگر در ۱۳۳۴ش/۱۹۵۵م، که درجۀ شهروندی شیراز را به وی بخشید (بکار، ۴۴۲).
در آغاز دهۀ ۱۹۶۰م/۱۳۴۰ش بود که وزارت فرهنگ سوریه، شاعر و نویسنده و مترجم معروف محمد فراتی را به کار ترجمۀ آثار فارسی به عربی فراخواند و طی ۵ سال، توانست شماری از شاهکارهای زبان فارسی را به عربی برگرداند. یکی از این آثار، مجموعهای ۰۰۰‘۲ بیتی از اشعار سعدی و حافظ بود که در دمشق (۱۳۸۳ق) انتشار یافت («نموذج … »، ۳۰۱).
مجلۀ الدراسات الادبیه در ۱۹۶۳م، ۶ غزل از زیباترین غزلهای حافظ را همراه با ترجمۀ عربی فراتی از نسخۀ کتاب سعدی و حافظ الشیرازیینِ او که هنوز زیر چاپ بود، انتشار داد (همان، ۳۰۲-۳۱۳). ترجمههای فراتی به شعر، دستخوش همان عیبی است که گریبان همۀ ترجمههای شعر به شعر را گرفته است: شعر او گرچه گاه لطیف و خواندنی است، تقریباً همۀ زیباییهای غزلیات فارسی را از دست داده است.
اقدام دیگری که در زمینۀ حافظ شناسی و معرفی حافظ به جهان عرب صورت گرفته، کنگرهای است که در ۱۳۶۸ش/ ۱۹۸۹م به مناسبت ششصدمین سال درگذشت حافظ، به همت وابستۀ فرهنگی ایران در سوریه بر پا شد. سپس مجموعۀ سخنرانیها و قصائدی که در آن کنگره عرضه شده بود، به صورت کتابی با عنوان حافظ الشیرازی، شاعر العرفان و الانسان (دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م) به چاپ رسید. این مجموعه شامل ۱۱ مقاله از دانشمندان عرب و ایرانی، و دو قصیده از دو شاعر عرب است. مقالات که گاه به زندگی حافظ پرداختهاند و گاه به هنر شاعری او، زاییدۀ قلم دانشمندانی است که برخی از شخصیتهای مشهورند (چون حسن امین، محمدباقر حکیم، حسن نصرالله، و اسعدعلی).
مایۀ اصلی همۀ مقالات، بزرگداشت نابغهای جهانی است که راز جاودانگی هنرش هنوز نامعلوم است، اما دانشمندان عرب هرچند که در زبان فارسی زبردستاند، میکوشند این راز را در معانی غزلیات حافظ کشف کنند، نه در بافت شعر او. ایشان تقریباً همیشه بیان تواناییهای معجزهآسای حافظ در گزینش واژگان و قالبریزی عبارات را از دوش خود برداشته، به دوش پژوهشگران ایرانی نهادهاند. برخی از این دانشمندان به منظور بررسی مضامین حافظ، شجاعت ورزیده، نمونههای برگزیدۀ خود را به عربی ترجمه کردهاند. این ترجمهها اگرچه غالباً با موفقیت همراه است، از برخی لغزشهای تند و تیز تهی نیست (مثلاً در عبارت «ز رکناباد ما صد لوحش الله» لوح را به معنی لوحه و صفحۀ نقش پنداشتهاند (حافظ … ، ۷۳).
دو قصیدهای که در این مجموعه آمده، یکی رائیهای از آن صلاح صاوی است که شامل ۲۰۲ بیت است. این قصیده را صاوی نخست در کنگرۀ حافظ در شیراز (۳۰ آبان ۱۳۶۷ش/۲۱ نوامبر ۱۹۸۸م) قرائت کرد و سپس در مجموعه مقالات کنگرۀ دمشق (همان، ۵۱-۵۶) و نیز در دیوان العشق خود به چاپ رسانید (ص ۴۷ بب ، نیز نک : دنبالۀ مقاله). قصیدۀ دوم نیز از آن نجمالدین صالح است که در آن، از ذکر رنجهای ملتهای عرب نیز فروگذار نکرده است (همان، ۹۱-۹۵).
از ۳ مؤلف ایرانی (پورجوادی، ۲۱۷-۲۹۳، که گفتارش ترجمۀ عربی یکی از مقالات او ست، نه سخنرانی؛ حریرچی، ۱۰۱-۱۱۳؛ لواسانی، ۲۹۹- ۳۱۹)، گفتار لواسانی ــ کـه بـرای کنگره ارسال کـرده بود ــ شامل نکتۀ جالب توجهی است. او دلیری کرده و زبان عربی حافظ را به زیر مهمیز انتقاد کشیده، و اظهار داشته است که شعر عربی حافظ که در ملمعات او عرضه شده، «ضعیف ضعیف ضعیف، بلکه زشت و تباه» است (ص ۳۰۵). وی بیشتر ملمعات را از دیدگاه معنی و ساخت لفظی و دستور زبان بررسی کرده، و در آنها لغزشهای تندی یافته است. او معتقد است که بیاطلاعی حافظ چندان بود که حتى سستی و رکاکت سرودههای اندک (حدود ۲۰ بیت) خود را در نمییافت (ص ۳۰۹).
لواسانی در پایان، علت ضعفِ حافظ و تواناییهای سعدی را در آن میبیند که حافظ هیچگاه در کشورهای عربی نزیسته است؛ حال آنکه سعدی سالها با عربیزبانان همنشینی کرده است (۳۱۵- ۳۱۸).
از این پس، دیگر هیچ کار عمدهای در زمینۀ حافظشناسی انجام نگرفت تا آنکه در ۱۳۶۷ش/ ۱۹۸۸م، صلاح صاوی، شاعر مصری ساکن ایران کتابی به نام دیوان العشق، شعر حافظ الشیرازی در تهران منتشر کرد که شامل ۳۰ غزل از غزلیات حافظ همراه با ترجمۀ منظوم آنها به عربی است. کتاب پیش از آنکه به ترجمۀ غزلیات (ص ۲۲۳) برسد، مشتمل بر مطالبی بدین شرح است: مقدمۀ مشایخ فریدنی، نامههای ستایشآمیز ادیبان ایرانی برای شاعر مترجم، قصیدۀ «الحانهالخضراء» که هم در کنگرۀ شیراز قرائت شد و هم در مجموعه مقالات کنگرۀ دمشق به چاپ رسید، اما این بار، ترجمۀ فارسی قصیده نیز ــ بدون ذکر نام مترجم ــ نقل شده است. پس از آن صاوی در گفتاری صوفیگرایانه و اشراقی، به بحث دربارۀ هنر حافظ میپردازد و گفتاری مفصل و بیهوده را به مصراع عربی «الا یا ایها الساقی … » اختصاص میدهد و از کسانی که آن را به یزید و دیگران نسبت دادهاند، انتقاد میکند.
همۀ کوششهای صاوی در ترجمۀ این ۳۰ غزل، صرف آن شده است که پا از محدودۀ واژگان حافظ فراتر ننهد و هر بیت فارسی را، لفظ به لفظ و حتى با حفظ نظام ساختاری بیت، به عربی برگرداند. مثلاً بیت نخست از غزل ۴ چنین است: «صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را/ که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را: یا صبا قولی بلطف للغزال ذی الجمال/ انت قد هیّمتنا بین فیاف و جبال». این شیوه نشان از تسلط شاعر بر زبان عربی و هنر شعرپردازی در این زبان دارد، بهخصوص آنجا که وی وزن و قافیۀ غزل فارسی را نیز در عربی حفظ میکند (غزل ۵). اما آنچه در این ترجمه نظر اهل فن را جلب میکند، بیشتر همان کشاکش مترجم در کار معادلیابی و مقدار موفقیت او در این کوشش است، زیرا این گونه معادلپردازی، همیشه نمیتواند ایهامات و الهامات بیپایان حافظ و طیف گستردۀ معنایی کلمات را چنانکه هست، باز نماید. اصرار بر همگامی با ابیات حافظ، مترجم را گاه وا میدارد تا کلماتی به کار برد که برای همگان مفهوم نیست. به همین سبب وی ناچار شده است بر برخی ترجمههای خود، حاشیهای بزند.
اینک به ۳ ترجمه از یک بیت حافظ اشاره میکنیم به این امید که مقایسه میان این ترجمهها، مقدار تفاوت و چگونگی نگرش هریک از مترجمان در این نمونه آشکار شود: ساقی به نور باده بر افروز جام ما/ مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما:
۱٫ شواربی ( اغانی … ، ترجمۀ دیوان، ۹) که به ترجمهای منثور بسنده کرده است: ایها الساقی! اشعِل بنور الخمر کأسَ شرابی، و انت ایها المطرب، غنِّ لی و قل: «اصبحت الدنیا وفقاً لمرادی».
۲٫ فراتی (نک : «نموذج»، ۳۰۵): اضِیء بالراح لی کأسی/ أساقی الراحِ کی احیا// و یا مطرب لی غنّ/ و قل: «زفت لک الدنیا».
۳٫ صاوی (ص ۲۵۱): یا ساقیا لألِئ بانوار المدامه جامَنا/ یا مطربُ اصْدَحْ هنِّنا، وَفِقَ القضاءُ مرامَنا.
یکی از آخرین کسانی که به حافظ عنایت ورزیده، شاعر معروف لبنانی محمدعلی شمسالدین است که اگر مترجم به معنای دقیق کلمه نباشد، باری میتوانیم او را به عنوان یکی از شاعران عربیسرا که عمیقاً از حافظ تأثیر پذیرفته، به شمار آوریم. یکی از آثار متعدد او، کتاب شیرازیات است که در ۲۰۰۵م/ ۱۳۸۴ش، همزمان با برگزاری همایش «حافظ در نگاه ادیبان عرب» به همت اتحادیۀ نویسندگان عرب در بیروت به چاپ رسید (نک : «شیرازیات، ترجمان … »، ۸۲ بب (. شمسالدین در این کتاب ــ که نامش یادآور شهر حافظ است ــ به ترجمه یا به قول خود او به «تعریب» ۷۵ غزل از دیوان حافظ دست زده است: مراد او از کلمۀ «تعریب» آن است که وی به ترجمۀ ابیات حافظ نپرداخته، بلکه مضامین و مفاهیم کلی آنها را بر گرفته و در فضای احساس و اندیشۀ خود، در قالب شعر و عروض عربی، بازسازی کرده است (نک : همانجا). مجلۀ شیراز نیز ۵ قطعه از این ترجمهگونه را بهچاپ رسانده است («شیرازیات محمدعلی شمسالدین»، بش (.
آخرین ترجمهای که از حافظ میشناسیم ترجمهای است از عمر محمد شبلی که در همان مجله (نک : «حافظ … »، بش ( معرفی شده است. عمر محمد شبلی (ز ۱۹۴۴م/۱۳۲۳ش) که از سرزمین لبنان برخاسته، از ۱۹۷۶م/ ۱۳۵۵ش، به سیاست رو آورد و سرانجام با حافظ آشنا شد. وی که دیوان حافظ را با عنوان حافظ الشیرازی بالعربیه شعراً به شعر عربی برگردانده است، اخیراً جلد اول ترجمۀ خود را برای مجلۀ شیراز ارسال داشته (بیروت، انتشارات اتحادیۀ نویسندگان لبنانی، ۲۰۰۶م)، و وعده کرده است که جلد دوم را نیز به زودی ارسال کند. دربارۀ ارزش ادبی این کتاب، اکنون نمیتوان سخنی گفت.
رباعیات: شماری رباعی به حافظ منسوب است که برخی از محققان آنها را سرودۀ حافظ نمیدانند (نک : ریاحی، ۳۷۸-۳۹۴)، اما بههرحال، شمارشان متغیر است (چ خلخالی شامل ۲۷ رباعی است). رباعیات حافظ را نخست ادیبی هنرمند به نام سید عبدالمجید از فارسی به انگلیسی ترجمه کرد؛ سپس شاعر انگلیسی گرانمر بنگ۱ آن ترجمهها را به شعر انگلیسی درآورد و در نشریۀ «حکمت خاور زمین»۲ (۱۹۱۰م) به چاپ رسانید، سپس احمد زکی ابوشادی، آن متون انگلیسی را در ۱۹۱۶م به شعر عربی ترجمه کرد. این ترجمه و ترجمۀ مجدد ابوشادی گویا دستخوش پریشانحالی و گمشدگی گردید تا سرانجام در ۱۹۳۱م در المقتطف («رباعیات … »، ۵۴-۶۱) به چاپ رسید.
شمار رباعیات ابوشادی، ۶۵ است (نک : همان، ۵۴؛ نیز بکار، ۴۴۳، که به چاپ آنها در کتاب رباعیات حافظ الشیرازی همراه تجزیه و تحلیل و نقد اشاره کرده است).
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، «ترجمۀ اشعار کهن فارسی به عربی»، مقالات و بررسیها، تهران، ۱۳۸۰ش، س ۳۸، دفتر ۶۹؛ همو، چالش میان فارسی و عربی، تهران، ۱۳۸۵ش؛ ابوشادی، احمد زکی، «رباعیات حافظ الشیرازی»، المقتطف، ۱۹۳۱م، ج ۷۹؛ بکار، یوسف حسن، «جهود عربیه معاصر فی خدمه الادب الفارسی»، مجموعۀ سخنرانیهای دومین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، به کوشش حمید زرینکوب، مشهد، ۱۳۵۲ش؛ پورجوادی، نصرالله، «العربیه فـی شعر حافظ»، حافظ الشیرازی … (هم (؛ «حافظ الشیرازی الی العربیه شعراً»، شیراز (مل (؛ حافظ الشیرازی شاعر العرفان و الانسان، مهرجان تکریم شاعر الغزل العرفانی … ، دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م؛ حریرچی، فیروز، «الامثال و الحکم الاسلامیه العربیه فی شعر حافظ»، حافظ الشیرازی (هم (؛ حسینی، محمد، «نقد و نظر، ترجمۀ دیوان حافظ به زبان عربی ’اغانی شیراز‘»، پژوهشنامۀ فرهنگ و ادب، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن، تهران، ۱۳۸۵ش، شم ۳؛ ریاحی، محمدحسین، گلگشت، تهران، ۱۳۶۸ش؛ شواربی، ابراهیم امین، اغانی شیراز او غزلیات حافظ الشیرازی، به کوشش محسن رضایی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ همو، حافظ الشیرازی، بیروت، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۸۹م؛ «شیرازیات، ترجمان غزلیات حافظ، … »، ترجمۀ علی علیمحمدی، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، تهران، ۱۳۸۵ش، شم ۱۰۹-۱۱۱؛ «شیرازیات محمدعلی شمسالدین»، شیراز (مل (؛ صاوی، صلاح، دیوان العشق، شعر حافظ الشیرازی، تهران، ۱۳۶۷ش/ ۱۹۸۹م؛ طه حسین، مقدمه بر اغانی شیراز … (نک : هم ، شواربی)؛ علی محمدی، علی، «شیرازیات، ترجمان غزلیات حافظ»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، تهران، ۱۳۸۵ش، شم ۱۰۹-۱۱۱؛ لـواسانی، احمد، «العربیه فــی شعـر حـافظ»، حافظ الشیرازی (هم )؛ میرفخرایی، مجدالدین، «ترجمۀ عربی دیوان حافظ»، روزگار نو، برلین، ۱۹۴۵م، شم ۴؛ «نموذج من ترجمه دیوان حافظ الشیرازی الی العربیه شعراً»، الدراسات الادبیه، بیروت، ۱۳۴۲ش، س ۵، شم ۳-۴؛ نیز: