جنسیت در متنجنسیت در متن نقش سیاست‌های حوزۀ زنان در انتخاب آثار ادبی فمینیستی برای ترجمه به زبان فارسی

جنسیت در متن
مهدی سلطانی
گافمن برخلاف اغلب رویکردهای پژوهشی، الگوهای نابرابری جنسیتی را به طورمستقیم به دستیابی ناهمسان به پاداش های اجتماعی مربوط نمی داند، بلکه براساس فرضیه های تحلیلی از چارچوب، به جای استناد به واقعیت های نابرابری ،این مساله را بررسی می کند که چگونه زنان ومردان ،کنش متقابل میان خودرا تفسیر می کنند.

در بخش نخست مقاله نظریه اروینگ گافمن درباره نمایش جنسیت درتبلیغات، ذکرشد که نقطه کانونی بحث نظری گافمن در «تبلیغات جنسیتی»، مفهوم «نمایش جنسیت»، و به دنبال آن پیوند «نمایش» با مفهوم «مناسکی شدن»، «فرامناسکی شدن»، بحث «اعتماد و قدرت»، مناسک «متقارن و نامتقارن»، و روابط «والد – کودک» است.

در ادامه این مقاله ،رویکرد کارکردگرایانه گافمن به نمایش جنسیت که برکفایت واراده به حمایت از یک برنامه مناسب برای نمایش مبتنی است مورد بحث قرار می گیرد.

از نظرگافمی، «آنچه واقعاً طبیعت انسانی مردان و زنان را شامل می شود، ظرفیتی برای یادگیری است، به گونه ای که نمایش های مردانگی و زنانگی و اراده معطوف به پیروی بر حسب برنامه ارائه این تصاویر را مهیا و قرائت می کند… اما این ظرفیت ممکن است هویت جنسیتی نباشد، بلکه صرفاً برنامه ای برای نمایش جنسیت باشد.»

بنابراین گافمن متذکر می شود که سبک رفتاری زنان و زنانگی، تصویری تصادفی و بی دلیل را بیان نمی کند. بلکه این نوع بیان همچنان که دورکیم می گوید نوعی مراسم سیاسی است. مراسمی که موقعیت طبقه جنسی زنان در ساختار اجتماعی را تثبیت می کنند. این مراسم، صرفاً فرمانبری را بیان نمی کنند، بلکه آن را تا حدی تشکیل می دهند.

بنابراین، ما بدان سو سوق داده می شویم که تصویر کل چیزی را که در لحظات برنامه ریزی شده رخ می دهد، نه بازتابی از طبیعت متفاوت اشخاص در دو طبقه جنسی، بلکه بازتابی از حضور مشترک آنها برای شراکت در قرارداد نمایش بدانیم.

از نظر گافمن، دقیقاً براساس تصورات قالبی مولود برنامه نمایش جنسیت است که یک زن خاص برای خود تبیین می کند که چرا باید از رقابت کردن با مردی خاص، در موضوعات مکانیکی، مالی، سیاسی و سایر موضوعاتی از این دست، خودداری کند. به همین سان یک مرد خاص درمی یابد که درماندگی اش در موضوعاتی که مشخصاً هویت جنسیتی او را انعکاس می دهند، برتری او بر زنان را اعمال می کند و بنابراین به او برای پافشاری بر موفقیت در این روابط تضمین می دهد. به طور متناظر، مرد می تواند وظایف خانگی را بر اساس زمینه عام جنس خود کاهش دهد، در حالی که هر نوع عدم تمایل همسرش در این جا (وظایف خانگی) به عنوان بیان شخصیت خاص او شناخته می شود.

بنابراین، گافمن که رویکردی کارکردگرا از نمایش جنسیت برگرفته است تأکید می کند که «آنچه اشخاص را به عنوان اعضای طبقه جنسی تشخص می بخشد، کفایت و اراده آنها به حمایت از یک برنامه مناسب برای نمایش است؛ زیرا تنها محتوای این نمایش ها، طبقات (جنسی) را مشخص می کند». با این حال گافمن متذکر می شود که «نباید به سادگی از این همدردی معطوف به تغییر اجتماعی، درسی سیاسی گرفته شود»، زیرا «سلطه مردان یک نوع سلطه بسیار ویژه است» و ملاک چنین ادعایی از نظر گافمن، رابطه «صمیمیت» جنسی است که سرشار از روابط مشخصاً والدینی و نامتقارن است.

از نظر گافمن، حتی نجیبانه ترین و عاشقانه ترین لحظه ها در روابط صمیمانه جنسی، به سختی می تواند جدا از وضعیت های عدم تقارن درک شود. لحظاتی که نمایشگر روابط سلطه میان دو جنس است. مرد حمایت می کند و زن حمایت می شود، مرد تسلی می دهد و زن تسلی می گیرد، مرد عشق خود را ابراز می کند و زن آن را دریافت می دارد. چنین رابطه نامتقارنی تنها با «اتکا به رابطه والد- کودک به عنوان منبع شبیه سازی نمایش» قابل درک می شود.

گافمن با پشتوانه چنین رویکرد هوشمندانه ای است که دست به تحلیل مناسبات جنسیتی در تصاویر تبلیغاتی می زند. او با طرح ایده «فرامناسکی شدن»معتقد است نمایش های جنسیتی در تبلیغات (و سایر رسانه های تصویری)، «به ما نشان می دهد که چگونه تبلیغات به تفاوت های جنسیتی برساخت شده به لحاظ اجتماعی، جنبه طبیعی می دهند و از این رو تصورات قالبی جنسیتی را تحمیل می کنند» (داهلبرگ3: 2004).

منظور از فرامناسکی شدن نمایش های جنسیتی در رسانه های تصویری این است که مناسباتی که پیش از این در موقعیت های اجتماعی، مناسکی شده است، در تبلیغات (و بنابراین سایر رسانه های تصویری) دوباره به صورت مناسک درمی آید و در واقع «دگرگونی آنچه پیش از این دگرگون شده بود»، اتفاق می افتد.

با این پیش زمینه نظری، گافمن دست اندرکار تحلیل الگوهای تصویری مربوط به بازنمایی جنسیت (و به ویژه زنانگی) در تبلیغات می شود و می کوشد برخی از اصول نمایش جنسیتی را در آنها بررسی کند.

گافمن شش الگوی تصویری از نمایش های جنسیتی در تبلیغات تشخیص داده است که از طریق آنها تفاوت های میان زن و مرد بازنمایی می شود.

1- مناسکی شدن فرمانبری: در این حالت زنان وضعیتی را اتخاذ می کنند که انقیاد آنها را در برابر کنترل دیگران نشان می دهد. از این نظر زنان بیشتر رفتارهای دلجویانه ای همچون لبخندزدن را به نمایش می گذارند و از خود حالت های ناتوانی بروز می دهند و زنان، نسبت به مردان حالات لطیف تری را به خود می گیرند. همچون حالات ترس و انحنای ظریف زنانه. در تصاویر، این مسایل می تواند این گونه نشان داده شود که زن سعی می کند موافقت مرد را جلب کند.

از این نظر، زنان غالباً به صورت کاراکترهای لوده و عروسک گونه تصویر می شوند، در حالی که مردان کاملاً جدی نمایش داده می شوند.

2- اندازه نسبی : به این مسأله اشاره دارد که به طور کلی زنان در تبلیغات و رسانه های تصویری، کوتاه تر از مردان تصویر می شوند و این امر، نماد اقتدار کمتر است. فقط هنگامی که مردی از نظر اجتماعی کم رتبه تر (پست تر) از زن باشد، کوتاه تر از او نشان داده می شود.

3- رتبه بندی کاری: بر این مسأله اشاره دارد که چگونه مردان کنش های دیگران را کنترل می کنند، در حالی که زنان مورد کنترل قرار می گیرند. بنابراین مردان غالباً در نقش های مدیریتی تصویر می شوند و مخصوصاً در نقش های شغلی، به زنان آموزش می دهند. زنان بیشتر در حال دریافت کمک از مردان نمایش داده می شوند. این نوع از فرودستی، همچنین هنگامی فعال تر می شود که گروه زنان هدف هستند. مردان کمتر در تصاویر مربوط به مهد کودک یا آشپزخانه نشان داده می شوند یا هنگامی که آنها در این عرصه های زنانه تصویر می شوند، این امر به صورت غیرواقع گرایانه ارایه می شود.

4- لمس زنانه بر این مسأله اشاره دارد که در تصاویر تبلیغاتی و رسانه های بصری، زنان اشیاء را لمس و نوازش می کنند، اما هرگز اشیاء را چنگ نمی زنند یا نمی قاپند. در حالی که مردان اشیاء را دستکاری می کنند یا به آنها شکل می دهند. مصادیق این امر می تواند در تصاویر، به شکل استعمال لذت جویانه یک محصول، لمس لباس ها، نوازش یک بچه و… توسط مردان باشد. از سوی دیگر مردان در چنین موقعیت هایی نشان داده نمی شوند، بلکه دست مردان صرفاً ابزاری است که مردان با آنها محصولات را تولید می کنند، دست شریکی را می گیرند، محاسبه می کنند یا بیس بال بازی می کنند.

5- عقب نشینی مقبول : بر این مسأله اشاره دارد که زنان غالباً از طریق درگیری روانشناختی از موقعیت های اجتماعی عقب نشینی می کنند یا کنار نهاده می شوند. بدین گونه که مردان غالباً هدایت کارها را برعهده می گیرند تا زنان را از این موقعیت حذف کنند. گافمن مشاهده کرد که در تبلیغات تصویری «زنان بیش از مردان به درگیری هایی داخل می شوند که آنها را به طور روانشناختی از موقعیت های اجتماعی حذف می کند».

گافمن درگیری و پنهان کاری عاطفی و وابستگی فیزیکی به دیگران را نشانه های این نوع عقب نشینی برمی شمارد که می تواند در تصاویر زنان در رسانه ها به صورت از دست دادن کنترل احساسات و اشک ریختن، نخودی خندیدن، پنهان کردن چهره پشت دستان خود از روی ترس، کمرویی، دست پاچگی، یا اضطراب باشد.

از نظر گافمن، شکل ملایم تر نمایش های عقب نشینی، می تواند از طریق گرداندن زیرکانه سر یا چشم ها (یا از گوشه چشم نگریستن)، هنگامی که فرد مجذوب دیگری شده و از خود بی خود گشته است، در تصاویر رسانه ای ارایه شود. همچنین فرد می تواند در پس یک در، یک کتاب، یک شیء یا یک مرد پناه گیرد. این گونه نمایش ها، از آن رو عقب نشینی نام گرفته است که فرد دخیل در آنها، نسبت به هرکس که در موقعیت حاضر است، عقب نشینی و کناره گیری می کند.

 

6- خانواده: مطابق این الگوی تحلیلی، زنان غالباً در موقعیت های خانوادگی و مردان در موقعیت های بیرون از خانه نشان داده می شوند. گافمن دریافت که هنگامی که خانواده ها روی صحنه ظاهر می شوند، واحد یک موتیف (اصل) کلیدی است: مبادرت ورزیدن در یک عمل مشارکتی. او دریافت که در این واحد، روابط خاصی میان کودکان و والدینی که به لحاظ جنسی مشابه آنها هستند، ظاهر می شود. طبق مشاهده گافمن در تبلیغات (و به طور کلی رسانه های تصویری)، معمولاً مردان یا از خانه غایب هستند یا از آن فاصله دارند. گافمن معتقد است که فاصله، کارکردی ویژه را نشان می دهد: نقش مرد نظارت و حمایت است.

برای مثال، در تبلیغات، پدر، در خانه مکان کوچکی دارد، زیرا زمانی طولانی را برای کار در بیرون خانه صرف می کند. این بحث، به جانب مسأله تمایزیابی جنسیتی از طریق نقش اجتماعی راه می برد. از این نظر، گافمن مشاهده کرد که در تبلیغات، مردان اغلب در حال انجام دادن کارهای بسیار کوچک درون خانه نشان داده می شوند. او اشاره می کند که این مسأله ممکن است به این دلیل باشد که خانه به طور سنتی، یک «حوزه زنانه» تلقی می شود و بنابراین، بر این مسأله انگشت می گذارد که در فضای خانه مرد به یک فرمانبر تبدیل می شود.

در این آلترناتیو، او ممکن است با «وظایف زنانه» آلوده شود. بنابراین تبلیغات تمایل دارند که زنان را به عنوان سازندگان خانه نشان دهند، در حالی که مردان فقط در نقش دستیار و کمک کار زنان در آشپزخانه نشان داده می شوند. در این جا، هنگامی که پرسیده می شود کارشناس امور مربوط به منزل کیست؟ پاسخ عملاً ثابت شده است. تبلیغات غالباً این گونه ارایه می کنند که زنان در امور مربوط به پخت و پز، نظافت و خرید اقتدار دارند. این امر بر جنسیتی شدن حوزه ها بدین معنا اشاره دارد که زنان به حوزه خانه و مردان به حوزه کار و سیاست در بیرون خانه تعلق دارند.

گافمن بر اساس این الگوهای تحلیلی، اثر بدیع و بی نظیر خود تبلیغات جنسیتی را خلق کرده است. اثری که از زمان تحریرش (1976) تاکنون، همواره منبع الهامی برای پژوهشگران مختلف بوده است (اسمیت، 1996؛ هوگارت، 1979؛ هانت، 198؛ کوهن، 1980)، الگوی تحلیلی گافمن، امروزه در جنبه های مختلف بسط یافته و پژوهش های نظری گوناگون را سامان داده است. از این نظر، برخی بر آن بوده اند که چارچوب تحلیلی تبلیغات جنسیتی را تداوم بخشند و برخی دیگر کوشیده اند آن را به فراسوی حوزه غیرکلامی بسط دهند.

در این میان، اگرچه کار گافمن بر تحلیل تصاویر تبلیغاتی تمرکز داشته است، اما سایر پژوهشگران شاخه ارتباطات و رسانه های جمعی نیز از کار گافمن حظ فراوان برده اند. بر این اساس، یکی از محققان اروپایی مقاله ای تحت عنوان «ایروینگ گافمن به عنوان نظریه پرداز رسانه های جمعی» (یوتربرگ 2002) نوشته و نشان داده است که چگونه کار گافمن شامل عناصری از یک چارچوب نظری برای تحلیل وسایل ارتباطات جمعی است.

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *