بغداد و قرطبه در ادبیات عربی
مقایسه ی اوضاع علمی و ادبی بغداد و قرطبه در قرن چهارم هجری
پروین بیگ محمدی
چکیده
در قرن چهارم هجری دو پایتخت جهان اسلام یعنی بغداد و قرطبه، از لحاظ علمی و ادبی به اوج شکوفایی خود رسیدند. در هر دو پایتخت اسلام، یک سری عوامل زمینه ساز رشد و ترقی علم و ادب گشتند و شباهتها و تفاوتهایی در سیر پیشرفت آنان وجود داشت. از جمله عوامل پیشرفت آنان، وجود حاکمان قدرتمند، ساخت مراکز علمی توسط آنان، حمایت از دانشمندان و غیره می باشد، که این عوامل بیانگر شباهت های آن دو است. اما تفاوت این دو پایتخت بیش از هر چیز در بخش شمار دانشمندان و آثار تالیف شده توسظ آنان نمود پیدا می کند، به گونه ای که نتیجه ی حاصل از بررسی شمار دانشمندان و آثار تالیف شده، نشان از ترقی بیشتر بغداد، تقریبا در همه ی علوم نسبت به قرطبه می باشد، که از جمله عوامل موثر در ایجاد این تفاوت، بهره گیری بغداد از میراث عظیم تمدن ایران، مرکزیت وی در جهان اسلام، دوری قرطبه از مرکز اصلی اسلام و وسعت کمتر قرطبه نسبت به بغداد می باشد. در این پژوهش به منظور بررسی مقایسه ی عوامل تاثیر گذار بر سیر تحولات علوم و ادبیات این دو پایتخت جهان اسلام، جداولی نیز در این رابطه تنظیم شده است، که شامل شمار دانشمندان و آثار تالیف شده در علوم مختلف در سده ی چهارم هجری/ دهم میلادی می باشد، که برای جلوگیری از زیاده گویی سعی شده است تنها به آمار این علما و آثارشان در جداول اکتفا شود و از بیان اطلاعات همه ی دانشمندان و آثارشان در دو پایتخت خودداری شده است.
کلیدواژه ها: علوم- ادبیات-بغداد- قرطبه-قرن چهارم هجری
مقدمه
عصر اول خلافت عباسی که از زمان خلافت سفاح آغاز گشت و تا پایان خلافت مامون ادامه یافت، به جهت نفوذ عناصر ایرانی و سلطه ی ایرانیان بر دربار خلافت از دوره های دیگر عباسی متمایز است، اما از زمان خلافت معتصم(۲۱۸-۲۲۷) سلطه ی ترکان بر خلافت آغاز شد، چرا که معتصم نه به اعراب و نه ایرانیان اعتماد نداشت از این رو سعی نمود به ترکان تکیه کند و به آن ها نزدیک شود، به همین جهت از این زمان به بعد خلفای عباسی تحت سلطه ی ترکان قرار گرفتند و اسیر آنان شدند. ترکان در خلافت عباسی نقش اصلی را به عهده داشتند و در واقع مستبدانه بر خلفای عباسی حکم می راندند و حتی قدرت آنان به جایی رسید که خلفا توسط آنان عزل و نصب می گشتند، از این رو خلفای عباسی اقتدار خود را از دست دادند و در عصر سیادت ترکان نتوانستند اقدامات مهمی انجام دهند. سلطه ی ترکان تا زمان متوکل همچنان باقی بود، اما متوکل سعی نمود خود را از آنان برهاند، ولی این امر نتیجه ی جز قتل وی را به دنبال نداشت و نه تنها نفوذ ترکان کم نشد، بلکه باعث تثبیت هرچه بیش تر سلطه ی آنان بر خلافت گشت، به طوریکه بعد از کشته شدن متوکل اقتدار و عظمت خلافت نیز از میان رفت.هرچند که در دوره ی مکتفی و معتضد و معتمد، به دلیل اقتدار این خلفا، تا حدودی سلطه ی ترکان ضعیف گشت ، اما ترکان که اقتدارشان را از دست داده اند، به این نتیجه رسیدند که این بار شخصی را به خلافت بردارند که ضعیف و بی اراده باشد تا آنان بتوانند به بر امور خلافت چیرگی یابند، از این رو آنان مقتدر را با وجود خردسالی به خلافت انتخاب نمودند. ترکان در زمان مقتدر نیز با استفاده از سستی و بی ارادگی وی توانستند با دیگر اقتدار خود را باز یابند و در راس امور قرار گیرند. بعد از مقتدر دوران امیرالامراها آغاز گشت و امیرالامراه که از ترکان بودند، قدرت اصلی را در دست داشتند و دوران اقتدار آن ها ده سال یعنی از سال۳۳۴تا۳۲۴هـ طول کشید که در این دوره بغداد به شدت از لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی تنزل پیدا کرد تا زمانی که آل بویه بر سر کار می آیند و زمینه ی رشد و شکوفایی و تعالی بغداد را فراهم نمودند، تا آنجا که بغداد تبدیل به یکی از مهمترین مراکز فرهنگی جهان گشت .
هنگامی که در شرق عباسیان خلافت را از امویان گرفتند و مروان بن محمد آخرین خلیفه ی بنی امیه در سال ۱۳۲ کشته شد، بنی عباس آل مروان را در هر جایی که یافتند کشتند. یکی از بنی مروان که توانست از چنگال عباسیان نجات پیدا کند عبدالرحمان بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان بود، که به اندلس رفت و با کمک غلامش بدر مردم را به دعوت به خود فرا خواند و توانست دست به تشکیل دولت امویان اندلس بزند. عبدالرحمان در قرطبه مستقر شد و قصر و مسجد جامع ساخت و بعد از مدتی نام منصور خلیفه ی عباسی را از خطبه انداخت و قدرت و شوکت آل مروان را که در مشرق از میان رفته بود تجدید نمود امیر عبدالرحمان را الداخل می گفتند زیرا نخستین حاکم بنی مروان بود که به اندلس داخل شد.عبدالرحمان الداخل خود را امیر می خواند، فرزندانش نیز امیر خوانده می شدند و هیچ یک را امیرالمومنین نمی گفتند، تا نوبت به عبدالرحمان الناصر، هشتمین خلیفه ی اموی اسپانیا رسید که خود را امیرالمومنین خواند و از آن پس فرزندان او خود را امیرالمومنین خواندند. بدین ترتیب فرزندان عبدالرحمان الداخل در اندلس دولتی عظیم پدید آوردند که این دولت تا سالهای بعد از قرن چهارم هجری ادامه یافت. بعد از عبدالرحمان الداخل حاکمان مختلفی از جمله هشام بن عبدالرحمن الداخل، حکم بن هشام بن عبدالرحمن، عبدالرحن بن حکم اوسط و…. بر اندلس حکم راندند تا اینکه نوبت به عبدالرحمن الناصر بن محمد(۳۰۰-۳۵۰ ) رسید. در زمان وی علی رغم اینکه اوضاع داخلی آشفته گشت و دشمنان خارجی و داخلی سر برآوردند، اما وی توانست به سرکوب همه¬ی آنها بپردازد و در سایه ی امنیت ایجاد شده توسط وی و به دلیل حمایت او از علم و دانش نهضت عظیم علمی در این زمان در قرطبه پدیدار گشت. بعد از حکم نیز پسرش مستنصر بر سر کار آمد که وی نیز به دلیل علاقه ی زیاد به علم و دانش، حمایت از دانشمندان علوم مختلف و جذب علمای مناطق دیگر جهان اسلام مخصوصا بغداد در پیشرفت علم و ادب سرآمد گشت و زمینه ی شکوفایی بسیاری از علوم را در این زمان فراهم نمود.
این مقاله بر آن است تا به مقایسه ی اوضاع علوم مختلف از جمله ریاضی و نجوم، تاریخ و جغرافیا، علوم طبیعی، فلسفه و حکمت و سایر علوم و ادبیات در سده ی چهارم هجری در دو پایتخت جهان اسلام یعنی قرطبه و بغداد بپردازد و دلایل شکوفایی علوم و ادبیات در این زمان و وجوه مشترک و تمایزات آن دو را بیابد.
اوضاع علمی و ادبی بغداد در قرن چهام هجری
ادبیات
از جمله مسائلی که در فرهنگ عرب قابل ملاحظه و دارای اهمیت است، ادبیات این قوم می باشد، چرا که اگر ادبیات به دو بخش نظم و نثر منقسم گردد، اعراب در این دو حوزه به اوج رسیدند و پیشرفت زیادی نمودند، مخصوصا برتری اعراب در زمینه¬ی شعر بیش تر محسوس است از این رو در اینجا برای روشن شدن بیش تر بحث در ابتدا به بررسی شعر و جایگاه آن در میان اعراب پرداخته می¬شود، سپس وضعیت نثر و شعر در قرن چهارم در بغداد مورد بررسی قرار می¬گیرد.
شعر یکی از علوم مهم عرب به شمار می¬رود که در نزد اعراب از جایگاه والایی برخوردار است، اهمیت شعر در نزد عرب به حدی است که ابن خلدون در این مورد می¬گوید:«شعر دیوان عرب بوده که همه¬ی علوم و تواریخ و حکمتهای آنان در آن منعکس شده است». در جاهلیت بازار شعر و شاعری به حدی رونق داشت که شاعران اشعار خود را برای بزرگان قوم و قبیله می¬خواندند و بهترین نوع شعر را بر در کعبه می-آویختند و قصیده¬ی معروف به معلقات سبع بدین شکل بوجود آمد(ابن خلدون، ۱۳۶۶، ج۲: ۱۲۴۲).
در صدر اسلام با نزول قرآن عرب به دلیل حیرت از اسلوب نظم و قرآن تا حدودی از تعمق در نظم و نثر منصرف شد و از سرودن شعر خودداری نمود، تا آنکه پیامبر به شعر و شاعری اهمیت داد و حتی به شاعران جایزه می¬داد از این رو اعراب نیز دوباره به سرودن شعر روی آوردند (ابن خلدون ۱۳۶۶، ج۲: ۱۲۴۳).
خلفای بنی امیه نیز به نوبه¬ی خود به شعر و شعرا اهمیت زیادی می¬دادند و نه تنها خود شعر می¬سرودند و حفظ می¬کردند، بلکه شاعران را نیز با صله¬ها و پاداش¬های متنوع می¬نواختند. درعصر عباسی حتی خود خلفا نیز به سرودن شعر می¬پرداختند، از جمله در قرن چهارم هجری الراضی خود شاعر و ادیب و ظریف بود و دیوان شعر از خود به جای گذاشت، به طوریکه ابوبکر صولی شاعر نیز بسیاری از اشعار راضی را نقل می¬کرد و در ضمن بیان اخلاق و عادات نیکوی خلیفه به ذکر این مطلب می¬پردازد که خلیفه به علم و فنون ادب توجه داشته و به علوم متقدمان پرداخته و در مباحث اهل درایت و فلسفه وارد بوده است( مسعودی، ۱۳۶۰، ج۲: ۷۰۳-۷۰۲).علاوه بر خلفای عباسی، وزرا و امرای ایشان نیز به شعر و شاعری توجه بسیار می¬نمودند و شاعران را عزیز و مکرم می¬شمردند.
از جمله امرای فاضل و فضیلت پرور آل بویه که به علم و ادب اهمیت زیادی می¬داد، عضدالدوله بود، وی به حمایت از فقهاء، محدثان، فضلاء، شعرا، اطباء و غیره می¬پرداخت و برای آنان مرسومات نیز تعیین می¬نمود(خواندمیر، ۱۳۳۳، ج۲: ۴۲۷ و میرخواند، ۱۳۳۹، ج۶: ۲۹۹۵)، از اینرو شرایط پیشرفت علوم را در قرن چهارم هجری فراهم نمود. رونق علم و ادب در عهد وی به حدی بود که ابن اسفندیار در این مورد می-نویسد: « بازار اهل فضل و بلاغت عهد او بود، گویی جهان بجمله علوم آبستن ماند تا به عهد او رسید طلق وضع گرفت و بزاد، از فقه و کلام و حکمت و بلاغت و طب و نجوم و شعر و سایر علوم که بازجویی مبرزان را، همه در روزگار او بودند… »( ابن اسفندیار،۱۳۲۰: ۱۴۰). عضدالدوله علاوه بر اینکه از علوم و ادب حمایت می¬نمود، خود نیز مردی ادیب و دانشمند بود و در میان علوم بیش از همه در شعر و شاعری دست داشت و شخصا مجالس و مناظرات ادبی را تشکیل می¬داد و شعر می¬گفت.
توانایی و مهارت عضدالدوله در شعر و شاعری و علاقه ی وی به سرودن اشعار به حدی بود که ابن اسفندیار می¬گوید:« روایتست از استاد ابوبکر خوارزمی که او را عادت بود هرچه پیش آورندی در اوقات خلوت ندما و شعرا را فرمودی که وصف این بگویی، ما بگفتیمی و او نیز گفتی، تا روزی صحنهای برنج شیر آوردند و بر خوان نهاده، فرمود صفت این بکنید، و همه در این اندیشه افتادیم، پیش تر از همه او گفت:
بهطّهٌ عن وصفها یا مدعی الاوصاف بالزور
کأنها و هی علی جامها لا ایٌ فی ماء کافور ( ابن اسفندیار،۱۳۲۰: ۱۴۰).
«ای که به دروغ ادعای وصف آن می کنی تو از وصف آن عاجز هستی، گویی آن هنگام که در جام خود است، هیچ کافوری در آب نیست.
از قوت طبع و سرعت اجابت او عجب ماندیم.»
از جمله وزرای شاعر قرن چهارم هجری نیز ابوالفضل بن عمید بود که در سال ۳۲۸ق/۹۴۰م هجری وزیر رکن الدوله¬ی بویهی گشت(ابن خلکان، بی تا، ج۵: ۱۰۳). ابن عمید علاوه بر اینکه در سیاست و ملک داری حسن تدبیر داشت، در علم و ادب نیز سرآمد بود، وی دانشمندی بود که در فنون مختلفی از جمله، ادب، هندسه، و ریاضیات و علوم دقیقه زبردست بود. آنچه که در دانش شاعری وی مایه¬ی شگفتی اطرافیان می¬گشت، محفوظات وی در شعر عرب بود به گونه¬ی که هیچکس مانند او آنقدر اشعار از حفظ نداشت. علاوه بر این، ابن عمید در نویسندگی نیز دستی توانا داشت و برتری او در نویسندگی نیز از نامه های گردآوری شده¬ی وی آشکار است(ابن مسکویه، ۱۳۷۶، ج۶: ۳۳۷-۳۳۶ و ابن اثیر، ۱۳۶۴، ج۱۵: ۱۶). ثعالبی در ضمن بیان فصاحت و بلاغت ابن عمید از سلاست و نیکویی رسائل وی سخن می-گوید و او را جاحظ متاخر نامیده و القاب استاد و رئیس را برای وی بکار می¬برد(ثعالبی، ۱۹۷۳، ج۳: ۱۵۴).
ابن مسکویه در این باره می¬گوید: « ابن عمید بهترین نویسندگان زمان خود بود، بیشترین وسایل نویسندگی را برای نگهبانی لغت و واژه¬های ناشناخته، گسترش دستورهای نحو، عروض، ریشه شناسی، کاربرد مجاز، حفظ دیوانهای شعر عربی جاهلیت و اسلام را در اختیار داشت». (ابن مسکویه، ۱۳۷۶، ج۶: ۳۳۴). هندوشاه نخجوانی نیز در مورد دانش ابن عمید در همه¬ی علوم می¬گوید:« او از کفاه جهان و سرآمد روزگار بود و در علم و فهم و حکمت و ادب و شعر و کتابت و فصاحت و بلاغت و ریاست و سیادت و ذکاء و فطنت یگانه¬ی آفاق است.»( نخجوانی، ۱۳۱۳: ۲۲۵).
از جمله قصاید ابن عمید شعر زیر است که به یکی از بزرگان نوشته بود:
قد ذبت غیر حشاشه و دماء ما بین حرّ هوی و حرّ هواء
( نخجوانی، ۱۳۱۳: ۲۲۹ و ثعالبی، ۱۹۷۳، ج۳: ۱۷۲).
به جز باقیمانده ی جانم (نیمه جانی) و به جز خونم، در میان گرمی هوا ذوب شدم.
از جمله امرا و وزایی دیگری که در این قرن نه تنها به حمایت از علم و ادب می پرداختند، خود نیز عالم و ادیب بودند، ابن مقله، مهلبی، علی بن عیسی بن جراح و…می باشند که آنان نیز مشوق و مروج علم و ادب گشتند و رسائل و دیوان اشعار از خود به جای گذاشتند و در رونق علم و ادب در این برهه نقش قابل توجهی ایفا نمودند.
با توجه به مطالب یادشده، می¬توان گفت، بغداد در قرن چهارم در زمینه¬ی ادب به اوج شکوفایی خود رسید، چرا که همانطور که گفته شد، در این عصر خلفا، وزراء و امراء نه تنها خود ادیب و عالم بودند بلکه با حمایت از شعراء و ادبا زمینه¬ی رونق ادب را در این سده فراهم نمودند، از این رو در این زمان ما شاهد سر برآوردن شاعران نامی در بغداد هستیم که در انواع گوناگون شعر از جمله، غزل، رثاء، مدح و هجو دست به آفرینش زده، دیوانهای شعری ارزشمندی از خود به جای گذاشته و شعر و شاعری را به اوج کمال رساندند. از جمله¬ی شاعران بزرگ در این عهد، ابوالفرج اصفهانی، ابن حجاج، سید رضی، ابوالحسن سلامی و غیره می¬باشند.
علوم
مسلمانان قبل از ترجمه کتاب بطلمیوس با علم جغرافی آشنا گشتند، چرا که در جهان اسلام تجارت قبل از آمدن اسلام در میان اعراب رواج داشت و با جهان گشایی مسلمانان تجارت عربها رونق گرفت، بنابراین مسلمانان از نظر جهانگیری و بازرگانی به جغرافیا توجه نمودند، اما سه عامل مهم عربها را بیشتر به جغرافی علاقمند می¬ساخت که عبارت بود ازیک، زیارت مکه، که این عامل وسیله ی مهمی برای اطلاع از شهرها و راههای مبدا تا مقصد یعنی مکه بود، دوم، مسافرت برای کسب علم، ارتباط این امر با جغرافیا از آن جهت است که نخستین کتاب جغرافیای عرب از منزل ها و مسکن های قبایل چادرنشین صحبت می¬کند، عامل سوم، مسلمانان پس از فتح ممالک دیگر با موضوع تقسیم غنایم و واگذاری املاک خاصه، اجرای مواد پیمان و غیره مواجه می¬گشتند، از این¬رو دانستن وضع شهرها و راهها از مسائل واجب مسلمانان بود که طبعا جغرافیا به این امر کمک می¬نمود. همین که جغرافیا به عربی ترجمه شد، مسلمانان آنرا توسعه دادند و کتابهایی در آن موضوع نگاشتند و علاوه بر آن خود از راه خشکی و دریا به سیر و سیاحت پرداخته و مشاهدات خود را با اصول علمی نگاشته و بسیاری از اغلاط بطلمیوس را تصحیح کردند، ظاهرا علم جغرافی در قرن چهارم هجری در میان ملل اسلامی به حد کمال رسید و بر تعداد کتب جغرافی افزوده گشت(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۵۰۷).
شمار جهانگردان در این عصر فراوان شد و جغرافیا در نوشته های دیگر نفوذ کرد و در فرهنگنامه ها و مجموعه های کتابشناسی و فرهنگ اصطلاحات جایی به دست آورد و نیز با مطالب و موضوعات ادبی رابطه ی نزدیک یافت، به طوریکه در قرن چهارم هجری/دهم میلادی در بغداد عالمانی پدید آمدند که به معنی محدود کلمه جغرافی شناس صرف به شمار نمی آمدند، از جمله ی این اشخاص و مهم ترین آنها، مسعودی می¬باشد که در آغاز قرن چهارم هجری در بغداد زاده شد، وی به سیر و سیاحت در مناطق دوردستی از جمله سرزمینهای میان هند و اقیانوس اطلس، دریای سرخ و چین و مجمع الجزایر مالایا پرداخته و گزارش سفرهای خود را می¬نوشت. در میان تالیفات مسعودی، کتاب التنبیه و الاشراف وی حاوی مطالب جغرافیایی است، کتاب مروج الذهب و دربردارنده ی مطالبی مربوط به راهها، دریاها، رودها، قبایل مختلف عرب، کرد، ترک و بلغار و عبادتخانه های همه ی اقوام جهان و بخصوص قفقاز بود. هرچند که کتاب التنبیه و الاشراف مسعودی یک کتاب جغرافیایی به تمام معنی کلمه نیست و مطالب جغرافیایی در آن جای بسیار ندارد، چرا که به طور کلی در آغاز کتاب به صورت مقدمه آمده و مختصری از جغرافیای نجومی و طبیعی به دست می¬دهد، که در ضمن آن خطوط اصلی و معروف نظریات قرن چهارم هجری را خلاصه می¬کند، بعد از آن به توصیف صنایع مصر و تجارت و محصولات آن می¬پردازد، و در قسمت نژاد شناسی اقوام را به هفت مجموعه تقسیم می¬کند(کراچکوفسکی، ۱۳۷۹: ۱۳۸-۱۳۹ و ۱۴۴ ).
به طور کلی می¬توان گفت جغرافیا در قرن چهارم و پنجم هجری، از طریق رویت علمی قسمتهای مختلف کره¬ی زمین گسترش فراوان یافت و گردآوری اطلاعات قدیمی¬تر و پژوهش پیوسته توسط خود دانشمندان مسلمان سبب توسعه یافتن دامنه ی معلومات جغرافیایی شد و مسعودی که وی را پلینی مسلمان لقب داده اند جهانشناسی و تاریخ جغرافیا را به صورت دایره المعارفی به نام مروج الذهب درآمیخت( آرام، ۱۳۶۶: ۵۰-۴۹).
در تاریخ نویسی نیز، تا نیمه ی قرن سوم هجری، کتب تاریخی مسلمانان به طبقات، تاریخ جنگها و فتوحات محدود بود، از آن زمان به بعد تدوین تاریخ عمومی ممالک و ملل قدیم و جدید آغاز گشت که قدیم ترین تاریخ عمومی اسلامی تاریخ یعقوبی است و بعد از آن طبری، تاریخ عمومی خود را تا حوادث سال ۳۰۲ق به نگارش درمی¬آورد، سپس در قرن چهارم هجری در بغداد مسعودی به نوشتن تاریخ خود یعنی مروج الذهب می¬پردازد، که علاوه بر تاریخ، وضع شهرها و دریاها و حیوانات و غیره به ترتیب در آن نگاشته شده و برای هر دولت و ملتی ابوابی جداگانه تدوین نموده است(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۴۹۹). مروج الذهب که حوادث آن تا سال ۳۳۶ق می¬رسد یک فرهنگنامه ی تاریخی و جغرافیایی است که مولف آن از رسم مورخان مسلمان تجاوز کرده و از موضوعات تاریخی و دینی اقوام دیگر چون ایرانیان و رومیان ویهود سخن آورده(فیلیپ حتی، ۱۳۶۶: ۵۰۰)، که این موضوع در میان مورخان قبل و بعد از مسعودی، ازجمه یعقوبی، بیرونی و ابن اثیر نیز مشاهده می¬گردد، نکته ی مهمی که در تالیفات تاریخی مسعودی قابل ملاحظه است، دقت وی در بیان وقایع می¬باشد به گونه ی که وی برای جمع آوری اطلاعات دقیق مسافرتهای طولانی می¬کرد چنانکه در آسیا تا هند و سیلان و در آفریقا تا زنگبار رفت. هرچند که توجه به تبیین دقیق حوادث تا زمان ابن خلدون وجود نداشت و ابن خلدون نخستین مورخ مسلمان است که نگاه فلسفی و دقیق به قضایا و حوادث داشت(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۸۹و۹۱-۹۰). علاوه بر مسعودی در قرن چهارم هجری در بغداد جغرافیدانان و مورخان دیگری از جمله، ابن ندیم، اصطخری، و امثال آنان ظهور نمودند.
علم نحو و لغت یکی از مسائل مهم در تفسیر قرآن می¬باشد. اولین کسی که علم نحو را وضع کرد، ابوالاسود دوئلی(۶۹ق) می باشد.بعد از وی علم نحو ترقی کرد و کتابهای مفصلی در آن موضوع نگاشته شد. در ابتدا عالمان نحو در کوفه و بصره برخاستند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۴۸۱-۴۸۰)، ولی هنگامیکه بغداد بنا گشت آنجا مرکز علم گردید و علمای کوفه که در نزدیکی بغداد می¬زیستند به بغداد آمدند و علم و ادب دوره¬ی ترقی و تکامل خود را آغاز نمود و چهار کتاب در علم ادب تالیف گشت که اساس و پایه¬ی علم ادب در زبان عربی گشتند، به گونه ا¬ی که تالیفات دیگری که بعدا در آن موضوع پیدا شدند بیشتر اقتباس از این چهار کتاب است، که عبارتند از، ادب الکاتب ابن قتیبه، کامل مبرد، بیان و تبین جاحظ، و نوادر قالی. رونق بازار علم لغت و نحو در بغداد در این قرن به حدی بود که عالمانی از موصل، سمرقند و دیگر مناطق جهان اسلام برای فراگرفتن نحو و لغت به بغداد می¬آمدند و در گسترش این علم سهیم می¬شدند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۴۸۳). در قرن چهام نیز در بغداد بر تعداد نحویان و لغویان افزوده گشت و عالمان زیادی در این علم دست به تالیفات ارزشمندی زدند. از جمله¬ی این عالمان، ابن درستویه، ابوالحسن اخفش، ابوبکر خیاط و غیره می¬باشند.
در آغاز اسلام فقه و قرائت قرآن و تفسیر و حدیث یک علم محسوب می¬شد، سپس مطابق قانون تکامل هر کدام از این علوم مستقل گشت. بخصوص فقه که استقلال کاملی پیدا کرد و علمای آن علم به فقهاء معروف شدند که فتوای آنان در عزل و نصب و قتل و عفو اشخاص تاثیر زیادی داشت و از آنرو در تشکیلات دولتی مقام مهمی پیدا کردند. فقه در تکامل خود بر چهار مذهب شافعی، حنبلی، مالکی و حنفی نمود پیدا کرد(جرجی زیدان، ۱۳۶۹، ۴۷۳-۴۷۲).
در قرن چهارم هجری، در بغداد فقیهان زیادی ظهور نمودند، از جمله¬ی مهمترین آنان ابوحامد اسفراینی فقیه شافعی بود که تالیفات مهمی در فقه، اصول و فروع آن تدوین نمود. علاوه بر آن به دلیل آزادی فکر و عقیده در جامعه مسلمانان و ایجاد فرقه¬های مختلف، تفسیر فقه و سایر علوم، در زمینه¬ی قرائت قرآن نیز قاریان عجیب و غریب زیاد گشتند که یکی از آنان مشهور به ابن شنبوذ بغدادی(۳۲۸-) بوده که طرز مخصوصی در قرائت قرآن اختیار کرده بود، آیات قرآن را به شیوه¬ی عجیب و غریب تلاوت می¬نمود و مردم را به پیروی از قرائت خود فرا می¬خواند(جزری، ۱۹۳۳، ج۲: ۵۶-۵۲ و ابن عماد حنبلی، بی تا، ج۲: ۳۱۴-۳۱۳ و حموی، بی تا، ج۱۷: ۱۷۰ و صفدی، ۱۹۹۱، ج۲: ۳۸-۳۷)، تا اینکه در سال ۳۲۳هـ توسط ابن مقله وزیر به زندان انداخته شد و تعهد نمود تا فقط از روی مصحف عثمان و مطابق قرائت معمولی قرآن بخواند و شهود متعددی این توبه نامه را امضا کردند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۴۶۳). در آغاز قرائات رایج در میان مردم بغداد، قرائت کوفی حمزه و قرائت بصری ابوعمرو بود. قرائت حمزه در سده ی ۳ق بر همه ی قرائات غالب بود و به تدریج با نشر دیگر قرائات و رسمیت یافتن قرائات سبع در بغداد، از اهمیت آن کاسته شد. قرائت ابوعمرو از سده ی ۳ق به بعد، نه در خاستگاه خود بصره، بلکه در بغداد توجه قاریان را جلب کرد و تا سده ی۵ق، قاریان پای بند بدان همچنان گروه مستقلی را در بغداد تشکیل می¬دادند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۳، ج۱۲: ۳۱۴).
علم حدیث در اسلام یکی از علوم بسیار مهم به شمار می¬رود، به گونه¬ی که محدثان برای جمع¬آوری و فراگفتن احادیث به مناطق مختلف جهان اسلام، از جمله مکه، مدینه، بصره، کوفه مصر، ری، و سایر شهرها می¬رفتند و همه جا به آموختن حدیث می¬پرداختند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۴۶۸). از جمله محدثان بزرگ قرن چهارم هجری ابن بابویه قمی است که عالم شیعی و یکی از چهار عالم معروف به جمع احادیث شیعی می¬باشد که دارای تالیفات بسیاری بود، از جمله کتاب من لایحضره الفقیه که یکی از چهار کتب حدیثی شیعه می¬باشد و معانی الاخبار که آن نیز مجموعه¬ی از احادیث شیعه می¬باشد. کتاب کافی کلینی نیز از یکی از آثار معروف حدیثی قرن چهارم می¬باشد که حاوی شانزده هزار و یکصد و نود و نه حدیث می¬باشد(ابن شهر آشوب، ۱۳۵۳: ۸۸ و مدرس تبریزی، بی تا، ج۵: ۸۲-۷۹ ).
علم تفسیر نیز مانند دیگر علوم قرآنی در قرن ۴ق/۱۰م پیشرفت نمود و مفسران مهمی در این قرن در بغداد ظهور نمودند و تفسیرهایی ارزشمندی از قرآن به جای گذاشتند، از جمله مفسران مشهور در این دوره، دارقطنی، ابوبکر نقاش، ابوالقاسم بغدادی ضریر و غیره می¬باشند.
در سالهای انتقال به سده¬ی۴ق، محمد بن جریر طبری(۳۱۰ق) تفسیر مهمی، به نام جامع البیان نوشت که معروف به تفسیر طبری بود و تاریخ تفسیر روایی را متحول نمود(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۷، ج۱۵: ۷۰۴) در نیمه¬ی اخیر سده¬ی قرن۴ق، تفسیر اصحاب حدیث امامیه با نوشته-های محمد بن علی بن بابویه قمی(۳۸۱) به اوج خود رسید. وی افزون بر تالیف یک دوره¬ی تفسیر، تک نگاریهای در تفسیر نیز داشته است( دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۷، ج۱۵: ۷۰۸)
مکتب کلامی مسلط در قرن چهارم هجری در بغداد، آیین معتزله بود، هر چند که اشاعره نیز در این زمان پایگاههای خود را از بصره به بغداد منتقل نمودند. در بغداد سه مکتب معتزلی وجود داشت، مکتب قدیم بغداد که موسس آن ابوالحسن خیاط بود، بهشمیه که ابوهاشم جبایی بنیاد گذاشته بود و اخشیدیه که احمد بن علی بن اخشید آن را بنیان نهاده بود، که همواره بین این مکاتب تنش و درگیری بود. در این میان ابن بابویه، مخالف علم کلام بود و کوشید از امامیه در برابر انتقاد معتزله در باب مساله ی تشبیه دفاع کند. شیخ مفید به رویکرد خاندان نوبختی در موافقت با معتزله نیروی تازه بخشید، وی طرفدار علم کلام بود و خود را متکلم می¬شمرد. رویکرد معتزلی او مکتب قدیم بغداد و اخشیدیه را در برابر بهشمیه قرار داد. در بغداد در این قرن، معتزله علاقه ی بسیاری به فقه از خود نشان دادند، از جمله ابوالحسن کرخی آموزگار مشهور بغدادی، فقه حنفی را با کلام معتزله آمیخت، ابوالحسن حسنی از علویان نیز هم فقه و کلام تعلیم می¬داد(کرمر، ۱۳۷۵: ۱۲۱-۱۱۷).
در قرن چهارم هجری در میان فلاسفه و حکما بیش از همه فارابی بلندآوازه شد، فارابی از ترکستان ماروالنهر برخاست اما بیشتر عمرش در عراق و شام گذشت، فارابی در حکمت کار کندی، مشهورترین فیلسوف مسلمان در قرن سوم هجری، را دنبال کرد و به هماهنگ نمودن فلسفه ی یونان و اسلام که کندی آغاز نموده بود پرداخت، که سرانجام در مشرق به دست ابن سینای ایرانی نژاد به کمال رسید(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۱۱۴ و حتی، ۱۳۶۶: ۴۷۳).
فارابی حکمت ارسطو را موافق طریقه ی نوافلاطونیان شرح نمود، درباره¬ی عقل، نفس، سعادت و دیگر مسائل تحقیقات جالب انجام داد و در رد رازی، کندی و راوندی کتاب نوشت، این توجه فارابی به مسائل منطق تاثیرخود را در علاقه ی مسلمین به منطق باقی گذاشت و مسلمانان نه فقط از منطق در مجادلات و علم اصول بهره می¬بردند، بلکه در توسعه ی خود منطق هم پیشرفتهایی نمودند(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۱۱۳).
در حدود نیمه¬ی قرن چهارم هجری، یک مکتب فلسفی بسیار مهم در بصره رونق گرفت که بر روش فیثاغورثی تمایل داشت و اخوان الصفا نامده می¬شد، اخوان الصفا در بغداد نیز شعبه داشت، اینها فقط یک گروه فلسفی نبودند بلکه یک جماعت سیاسی و دینی به شمار می¬رفتند که تمایلات افراطی شیعه گری داشتند. جمعیت اخوان الصفا مجموعه رسائلی به صورت فرهنگنامه¬ی تالیف نمودند که شماره ی این رسائل به ۵۲ می¬رسید و درباره ی ریاضیات، فلک، جغرافیا، موسیقی، اخلاق و فلسفه سخن دارد(حتی، ۱۳۶۶: ۴۷۶-۴۷۵) در این رسائل تعلیم مشایی و اشراقی به هم آمیخته است و صبغه ی فیثاغورثی دارد(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۱۱۶) رسائل اخوان الصفا در زمینه ی مسائلی از جمله، هیولا، صورت، ماهیت طبیعت زمین و آسمان، هندسه، موسیقی، عدد، منطق، صنایع علمی و عملی، اختلاف اخلاق و غیره اظهار نظر می¬کند(قفطی، ۱۳۴۷: ۱۱۶-۱۱۵ و جرجی زیدان،۱۳۶۹: ۶۰۰).
در دوره ی مورد بحث مسیحیان نیز به نوبه¬ی خود در فلسفه ی اسلامی نقش بسزایی داشتند و از جمله مکاتب مسیحی در بغداد، مکتب یحیی بن عدی بود که دانشوران مسیحی این مکتب نقد و شرح متون و تفسیر لغوی و فلسفی را بر عهده گرفتند. مراوده¬ی دانشوران مسیحی و مسلمان نیز نزدیک بود، از جمله فیلسوف نسطوری ابوبشر متی بن یونس، از دیر قنی به بغداد آمد و نزد آموزگاران مسلمان و مسیحی دانش آموخت و از جمله شاگردان وی، فارابی و یحیی بن عدی بودند(کرمر، ۱۳۷۵: ۱۲۳).
مسلمانان در قرن چهارم هجری در زمینه ی پزشکی و داروشناسی و ساخت بیمارستانها به ابتکاراتی دست زدند. قدیمیترین ملاحظات بالینی برای تشخیص و بیان تفاوت آبله و سرخک رساله یی است که محمد بن زکریای رازی در این باب نوشته است. پیش از وی هیچ طبیب یونانی و اسلامی به این نکته ها برنخورده بود. و هم وی بود که اولین بار فتیله را در زخم بندی بکار برد(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۵۳). کتاب حاوی رازی بزرگترین و جامعترین کتابی است که در قدیم یک طبیب توانسته است بوجود بیاورد و در واقع یک دایره المعارف بزرگی است که شامل اقوال و تحقیقات اطباء یونانی، سریانی، ایرانی، هندی و عرب، به علاوه تجارب شخصی در باب بیماریهای مختلف می¬باشد. همچنین این کتاب در زمینه¬ی داروشناسی ارزشمند می¬باشد و نام ۸۲۹ دارو و خواص آنها به ترتیب الفبایی آمده( قاضی صاعد، ۱۳۷۶: ۲۲۲-۲۲۱).
یک دایره المعارف طبی دیگر در این سده توسط علی بن عباس اهوازی به نام کامل الصناعه مجوسی تالیف گشت و طب ملکی هم خوانده می¬شد(قفطی، ۱۳۴۷: ۳۲۱ و قاضی صاعد، ۱۳۷۶: ۲۳۵-۲۳۴). تاثیر مجوسی در پیشرفت طب قابل ملاحظه بود و توضیحی که از سیستم عروق شعریه کرده بود از جهت تاریخ علم، اهمیت بسیار دارد. در زمینه ی تشریح نیز در کتابهایی طب منصوری رازی و الملکی علی بن عباس مجوسی تفصیل و تحلیل بیشتری وجود دارد(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۵۷ و ۵۳ و حتی، ۱۳۶۶: ۴۶۶ و آرام، ۱۳۶۶: ۱۹۵).
در این سده پیشرفتهای عظیمی نیز در زمینه ی بیماریهای فلج و غیره به وجود آمد از جمله ابومنصور صاعد بن بشر طبیب بغدادی، بیماران فالج و مانند آنرا با فصد و تبرید و ممانعت از غذا معالجه کرد و بیماران بهبود یافتند و در نتیجه ی این پیشرفت مهم ابومنصور رئیس بیمارستان عضدی شد و داروها و معجونها ی گرم را منسوخ نموده، بیماران را با ماء الشعیر و شیره¬ی تخم گیاه معالجه نمود(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۶۰۵).
در زمینه¬ی¬ ریاضیات مسلمین در قرن چهارم هجری، کارهای ارزنده¬ی کردند، از جمله ابوالفای بوزجانی، در بسط علم مثلثات، اقدامات مهمی انجام داد، چنانکه در استخراج جیب زاویه¬ی سی درجه طریقه¬یی یافت که نتیجه¬ی آن تا هشت رقم با مقدار واقعی sin30 مطابقت دارد(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۶۶ و آرام، ۱۳۶۶: ۹۵). احمد بن محمد بن صاغانی نیز از ریاضیدانان قرن چهارم هجری در بغداد بود که در ساختن آلات رصدیه بی¬نظیر بود و از کسانی است که مروج اسطرلاب، نجوم و هندسه می¬باشد، صاغانی دارای تالیفات مهمی نیز در ریاضی بود(قفطی، ۱۳۴۷: ۱۱۳-۱۱۲ و مدرس تبریزی، بی تا، ج۳: ۴۰۷-۴۰۶). در زمینه¬ی نجوم نیز عالمان مختلفی در این عصر ظهور نمودند و مطالعات ارزنده¬ی داشتند، از جمله منجمین معروف در آن دوره، بتانی می¬باشد که با تالیف زیجی در بسط هیئت و نجوم اسلامی تاثیر قابل ملاحظه¬ی کرد، وی حرکت نقطه¬ی اوج آفتاب را کشف کرد و بعضی اقوال بطلمیوس را در این باب نقد و اصلاح نمود(ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۵۰۰ و صفدی، ۱۹۶۲، ج۲: ۲۸۳). در این سده منجمین بسیاری از جمله نیریزی، هارون بن علی و غیره به تالیف زیجهای ارزشمندی دست زدند، همچنین در این زمان رصدخانه¬های نیز در بغداد ساخته شد از جمله رصدخانه¬ی شرف الدوله¬ی بویهی(۳۷۹-۳۷۲) که صاغانی، بوزجانی و عبدالرحمن صوفی بر آن نظارت داشتند، در زمینه هندسه نیز بعضی مسائلی که برای قدما لاینحل بود نزد ابوسهل کوهی و امثال آن راحلهایی پیدا شد(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۷۰).
اوضاع علمی و ادبی قرطبه در قرن چهام هجری
ادبیات
شعر مهم ترین چهر ه¬ی جهان شمول تمدن اسلامی در اسپانیا بود. اشعار عربی در اوایل دوره ی امویان در اسپانیا سروده می¬شدند دارای سبک های عربی-شرقی و بیان کننده ی احساسات جنگاورانه ی فاتحان عرب و علایق گروهی آنان بود. سبک بغدادی یکی از سبکهای رایج در این زمان در اسپانیا بود که توسط زریاب شاعر و خواننده ی معروف به این منطقه آورده شده بود. نخستین اشعار عربی اسپانیای از نظر قالب شعری معمولا قصیده بودند. بعدها قالب های شعری جدیدی در اسپانیا پدید آمدند که ترکیبی از قالب های شعری عربی و رومی بودند(لاپیدوس، ۱۳۸۱: ۵۴۱). به طور کلی اندلس از حیث شعر و ادب بیشتر از سایر ممالک اسلامی مرکزیت یافت زیرا تمام میراث ادبی شرق به آنجا رفت و در زمان مروانیان در اندلس، قرطبه قبه الاسلام و محفل علما گشت و شاعران و سخنگویان برا ی مناظره و مشاعره به آن شهر روی آوردند(جرجی زیدان، ۲۵۳۶: ۵۸۸). از جمله شاعران ادیب در این قرن ابن عبدربه می¬باشد که از بزرگان و عالمان به اخبار اولین و متاخرین و از مشاهیر علما و محدثین و شعرای اندلس می¬باشد که قصص و حکایات بسیاری را به نظم درآورد و کتاب او عقدالفرید نمونه ی ارزشمندی در تاریخ علم و ادب اندلس می¬باشد. ابن شهید اشجعی از دیگر شاعران این سده بود که بیشتر در نثر موفق بود، چرا که در این دوره در نثر اندلسی هنرنمایهای لفظی مشرق زمین بیشتر مورد توجه بود(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۵، ج۱۰: ۳۴۰).
در تاریخ فرهنگ اسلامی اندلس، مهم ترین گامها در راه حفظ تداوم و پیوستگی با چهره¬ی ادبی و فرهنگی بغداد در قرن چهارم هجری برداشته شد، نخست توسط عبدالرحمن سوم و بعدا بیش¬تر به وسیله¬ی حکم دوم( ۳۲،۹۳-۹۲). عبدالرحمان الناصر خود مردی ادیب و عالم بود، شعر و شاعری را دوست می¬داشت و شعرا و ادبا را به خود نزدیک می¬ساخت. مقدم بر شعرای دولتش و معززترین ایشان در نزد او فقیه، ابن عبدربه(۳۱۸-۲۴۶هـ/۹۳۰-۸۶۱م) صاحب عقدالفرید بود. ابن عبدربه از عهد محمد بن عبدالرحمان شاعر این خاندان بود(عنان، ۱۳۶۶، ج۱: ۴۵۴-۴۵۳) و از بزرگان علم و ادب محسوب می¬گشت(ضبی،۱۸۸۴: ۱۳۷). ابن کثیر در مورد ابن عبدربه می¬گوید: «ابن حبیب بن جریر سلم ابو عمر قرطبی، از بزرگان و عالمان به اخبار اولین و متاخرین است. ابن خلکان گوید: « دیوان شعر حسن از اوست و همچنین اشعاری در تغزل مردان و زنان نیز سروده است.» (ابن کثیر، ۱۹۶۶، ج۱۲-۱۱: ۲۰۶). شهرت ابن عبدربه بیش¬تر از همه مدیون کتاب العقد الفریدش بود که قرنها چه در غرب و چه در شرق از رواج بی¬نظیری برخوردار بود. نمونه¬ی مورد نظر وی در تنظیم«العقد الفرید» کتابی است در شرق به نام «عیون الاخبار» ابن قتیبه و بیشتر مطالب خود را نیز منابع شرقی اخذ نموده¬است . ابن عبدربه همچنین مولف ارجوزه¬ی چهارصد و پنجاه بیتی است و این نوع، شعر موزونی است که مشکلات قصاید باستانی را ندارد و مصراعها معمولا مستقل دانسته شده و به صورت مثنوی است. ابن ارجوزه در شرح فتوحات جنگی عبدالرحمان سوم است و از آنرو شعر داستانی در عرب بندرت یافت می¬شود(وات، ۱۳۵۹: ۸۵-۸۴). عبدالرحمن سوم با ترویج و حمایت از قالبهای فرهنگی رایج در حکومت عباسیان سعی کرد مشروعیت رژیم خود را بر مبنای جدیدی قرار دهد، از این رو فرهنگ اسلامی اسپانیا در زمان وی با وجود این که برخی از ابعاد فرهنگ محلی را در جای داده بود اقتباسی از فرهنگ اسلامی-عربی خاورمیانه بود. فرهنگ درباری رایج در زمان وی به تقلید از فرهنگ درباری عباسیان سعی در تلفیق و ترکیب سمبول¬های اسلامی و جهان شمول داشت(لاپیدوس، ۱۳۸۱: ۵۴۱-۵۴۰).
علوم
علم تاریخ که در اسپانیا نیز مانند ممالک اسلامی مانند در مشرق مورد توجه بسیار بود تقریبا به طور انحصار در خدمت دربار بود بنابراین علمی بدون غرض نمی¬توانست باشد. پیروزیهای مسلمین نیز با شوق و ذوق فراوان مورد مطالعه قرار می¬گرفت(بروکلمان، ۱۳۴۶: ۲۶۶). از جمله مورخان کهن¬تر و بزرگ اندلس ابوبکر بن عمر معروف به ابن قوطیه بود که در قرطبه زاد و همانجا بارور شد. کتاب تاریخ وی، تاریخ افتتاح اندلس می¬باشد که از آغاز فتح اسلامی تا دوران عبدالرحمن سوم سخن دارد. در اندلس نویسندگان سیرت نیز بودند که از جمله ی آنها ابوالولید عبدالله بن فرضی می¬باشد که در قرطبه متولد گشت و در آنجا علم آموخت. از کتابهای ابن فرضی تاریخ علماء اندلس می¬باشد مجموعه ی از گزارش زندگی عالمان عرب در اسپانیا می¬باشد و ابن بشکوال به تکمیل آن کتابی دیگر به نام الصله در تاریخ ائمه¬ی اندلس نوشت (حتی، ۱۳۶۶: ۷۲۴-۷۲۳). اعضای خاندان رازی، از کهن ترین مورخان اندلس، کتابهای متعددی درباره¬ی فتح اسلامی و تاریخ این سرزمین و احوال فرمانروایان و دیوان سالاران آن تا سده ی ۴ق/۱۰م پدید آوردند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۵، ج۱۴: ۳۱۶). مورخان دیگری در این سده از اندلس سر برآوردند که علاوه بر تبحر در تاریخ در علوم دیگری چون ادب و لغت و حدیث و فقه و غیره نیز سرآمد بودند.
عربان اندلس در علوم لغت و نحو دنباله رو عراقیان بودند. از جمله مردان لغت قالی(۳۵۷-۲۸۹) بود. وی از استادان برجسته ی دانشگاه قرطبه بود که در ارمنستان زاد و علم در بغداد آموخت کتاب معروف وی القالی در لغت می¬باشد. معروفترین شاگرد وی محمد بن حسن زبیدی(۳۷۹-۳۱۶) بود در اشبیلیه زاده شده بود. معروفترین کتاب زبیدی طبقات نحویان و لغویان است که شهرت بسیار زیادی یافت(حتی، ۱۳۶۶: ۷۱۲). در قرطبه در این قرن بازار لغت و نحو رونق یافت و نحویان و لغویان زیادی سربرآوردند که در علوم مختلف آگاه و عالم بودند.
اندلس در حوزه ی قرائت به عنوان تابعی از مصر و افریقیه، در سده های نخستین بیش از همه از قرائت مدنی تاثیر پذیرفته و تا پایان سده ی ۴ق، قرائت نافع همچون شمال افریقا، قرائت غالب بر اندلس بوده است(مقدسی، ۱۳۶۱، ج۱: ۳۳۸). در مقایسه میان گرایشهای حوزه ی-اندلس و دیگر حوزه های قرائتی باید گفت، که بر خلاف گرایشهای موجود در مشرق و حتی مصر برای افزودن برخی قرائات به قرائات سبع، در اندلس بیش از هر بوم دیگری بر قرائات هفتگانه تاکید می¬شد(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۱، ج۱۰: ۳۳۱).
افزون بر متون قرائی، مقریان اندلس مخصوصا در قرن چهارم هجری، به تک نگاریهایی در زمینه های متنوع قرائت نیز پرداختند. آثاری چون الابانه از مکی بن ابی طالب در مباحث عمومی قرائات و الکشف در تبیین وجوه نحوی قرائات سبع، از آن جمله اند( ابن بشکوال، ۱۹۶۶، ج۲: ۶۳۳-۶۳۱ و سیوطی، بی تا، ج۲: ۲۹۸).
در سده ی ۳ق، همزمان با موج سند نویسی در محافل مشرق، در اندلس جریان ضعیفی، از پرداختن به سبکی مشابه از حدیث دیده می¬شود، برجسته ترین نمونه از محدثان این دوره، بقی بن مخلد قرطبی است که در مصنف خویش از افزون بر ۱۳۰۰تن از صحابه حدیث آورده است. در رابطه با تاریخ گسترش مذهب مالک در اندلس، می¬توان گفت زیاد بن عبدالرحمن به عنوان نخستین کسی که مذهب مالک را وارد اندلس نموده و حمایت هشام بن عبدالرحمن(۱۸۰-۱۷۲ق/۷۹۶-۷۸۸م) امیر اموی اندلس از مذهب مالک، موجب رونق فقهی این مذهب در اندلس گردید و زمینه برای گامهای بعدی فراهم شد. موثرترین فرد در استحکام یافتن مذهب مالک در قرن سوم هجری/نهم میلادی یحیی بن یحیی لیثی مشهورترین راوی موطآ مالک اسنت که در زمان حکم بن هشام(۱۸۰-۲۰۷/۸۲۲-۷۹۶) نفوذی تمام بر امیر اموی اندلس داشت و همین امر موجب گشت تا در زمان او نظام قضایی اندلس چهره¬ی مالکی بیابد(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۱، ج۱۰: ۳۳۳-۳۳۲).
فلسفه در زمان عبدالرحمن اوسط به اندلس آمد و عده ای از دانشمندان اندلس به تحصیل علوم فلسفی پرداختند و پاره ای از آنان در فلسفه و نجوم و سایر علوم پشینیان مقام ارجمندی پیدا کردند که اولین آنان ابوعبیده مسلم بن احمد معروف به ابن قبله است و در اواخر قرن سوم هجری/نهم میلادی در گذشته است. سپس یحیی بن یحیی قرطبی معروف به ابن سمینه و ابوالقاسم سلمه بن احمد معروف به مجریطی از اهالی قرطبه که سرآمد ریاضیدانان بود(ابن بشکوال، ۱۹۶۶، ج۲: ۶۲۳) در قرن چهارم هجری/دهم میلادی در فلسفه دست داشتند، اما این دانشمندان بیشتر در علوم ریاضی و هندسه و نجوم و مانند آن سرآمد بودند و فلسفه ی واقعی بعد از انتشار رسایل اخوان الصفا در اندلس ترویج شد و اگر چه حکم مستنصر پاره ای کتب فلسفی را از شرق آورده و در میان مردم انتشار داد ولی توجه مردم به آن کتابهای فلسفی پس از انتشار رسایل اخوان الصفا عمومیت پیدا کرد(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۶۰۱).
از میان نخستین پزشکان اندلسی دوتن بیش از همه معروفند، ولید مذحجی که از شام همراه عبدالرحمن الداخل به اندلس آمد و عبدالملک بن حبیب سلی البیری که نخستین کتاب عربی تالیف شده در اندلس، موسوم به طب العرب از اوست، اما به طور کلی به تصریح صاعد اندلسی میان متقدمان اندلس کسی به طور اصولی در علم پزشکی تحقیق نکرده است، زیرا بیشتر آنها تنها به خواندن کناشها می¬پرداختند تا در فروع(جنبه های عملی) پزشکی مهارت یابند و به خدمت پادشاهان درآیند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۱، ج۱۰: ۳۳۶-۳۳۵). بنابراین می¬توان گفت طبابت و علم پزشکی در سطح بالا از قرن چهارم هجری/دهم میلادی در قرطبه استقرار یافت و پس از آن ادامه یافت. ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی بزرگترین جراح عرب در این زمان ظهور پیدا کرد وی در دوران حکم دوم طبیب دربار بود و شهرت او به واسطه¬ی کتاب التصریف لمن عجز عن التالیف است که در قسمت اخیر این کتاب اطلاعات جراحی عصر خود را به اختصار آورده، از جمله همکاران زهروای، حسدای بن شبروط وزیر و طبیب یهودی بود که دارویی به نام تریاق فاروقی کشف نمود. در زمینه ی داروشناسی نیز در قرطبه در این سده آثار مهمی به زبان عربی نوشته شد که از جمله نخستین اثری که در این باره در اسپانیا نوشته شد کتاب الجامع بآلاقوال القدما و المحدثین…در ادویه¬ی مفرده می¬باشد که توسط ابوبکر بن سمغون قرطبی نوشته شد و در واقع این کتاب نخستین اثر مهم گیاه-داروشناسی در اندلس به شمار می¬رود، زهراوی نیز قسمت بزرگی از کتاب التصریف خود را به گیاهان و داروها اختصاص داده است، ابن جلجل نیز علاوه بر شرح کتاب دیسقوریدس رساله¬ی نیز در باب داروهایی که در دیسکوریدس نیامده است تالیف نمود(آرام، ۱۳۶۶: ۱۹۵ و حتّی، ۱۳۶۶: ۷۳۹-۷۳۸).
علوم ریاضی در اندلس به اندازه ی علوم طبیعی رشد نکرد و کمتر دانشمند اندلسی را می¬توان یافت که شایسته¬ی نام ریاضیدان باشد. چرا که اغلب دانشمندان از میان شاخه های مختلف ریاضی تنها به حساب، حساب معاملات و حساب فرائض، توجه داشتند بدین سبب، بسیاری از کسانی که به ریاضیدان شهره شدند، لقب فرائضی یا فرضی داشته اند؛ مانند ابوغالب حباب بن عباده فرائضی و ابوایوب ابن عبدالغافر. از سوی دیگر دانشمندانی که بیشتر به ریاضیات محض و یا موسیقی توجه داشتند، غالبا مجبور به ترک اندلس می¬شدند، مانند عبدالرحمن بن اسماعیل بن بدر، معروف به اقلیدسی که در روزگار ابومنصور محمد بن ابی عامر به شرق رفت و همانجا درگذشت، اما دانش ستاره شناسی در اندلس رواج بسیار یافت و برخی از پیشروترین نظریه های نجومی مسلمانان در آنجا شکل گرفت(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۱، ج۱۰: ۳۳۷).
به طور کلی تحقیقات فلکی در نیمه¬ی قرن چهارم هجری/دهم میلادی بسیار مورد توجه بود و مخصوصا فرمانروایان قرطبه، اشبیلیه و طلیطله بدان اهمیت می¬داند و مسلمین در قرن چهارم در قرطبه نیز همانند بغداد در زمینه ی نجوم و ریاضی مطالعات ارزنده ی انجام دادند، در واقع اطلاعات عربان اسپانیا در زمینه ی هیئت و نجوم بر معلومات و تالیفات مسلمانان شرق استوار بود. هیئت ارسطو را بر بطلمیوس ترجیح دادند و به بطلان فرضیات بطلمیوس درباره ی حرکات افلاک از گفته¬ی ارسطو سخن آوردند(حتی، ۱۳۶۶: ۷۳). از جمله ریاضیدانان و منجمین این سده ابوالقاسم مسلمه بن احمد مجریطی(۳۹۸-) می¬باشد که در قرطبه نشات یافت و از از نخستین کسانی بود که راه تحقیق علمی و به خصوص ریاضیات را به قسمت باختری جهان اسلامی گشود. زیج خوارزمی را مطالعه و تاریخهای فارسی آن را به هجری تبدیل کرد ولی متوجه اشتباهاتی که در آن زیج روی داده بود نشد(قفطی، ۱۳۴۷: ۴۴۵)، ربیع بن زید اسقف ایام حکم ثانی، اسقف قرطبه و البیره، مسیحی اسپانیایی نیز رسالات متعددی در احکام نجوم تالیف نمود و تقویمی به نام حکم ثانی یعنی الانواء را نوشت(جرج سارتن، ۱۳۶۶: ۷۷۲).). از ریاضیدانان دیگر ابوالقاسم بن أصبغ، عالم به نجوم و هندسه بود و از جمله تالیفات وی المدخل ای الهندسه فی تفسیر اقلیدس، کتاب کبیر فی الهندسه می¬باشد.
علم شیمی در این زمان در قرطبه، بیش از هر چیز با وجود دانشمند معروف یعنی، ابومسلمه مجریطی شناخته شده است. مسلمه ی مجریطی یکی از نخستین کسانی است که راه تحقیق علمی و مخصوصا در ریاضیات و کیمیا را به قسمت باختری جهان اسلامی گشوده است. وی در مادرید به دنیا آمد و سپس به قرطبه سفر نمود و در آنجا مدرسه ای تاسیس نمود که چهره هایی چونزهراوی پزشک از شاگردان همین مدرسه بودند. وی همچنین رسائل اخوان الصفا را که دائره المعارفی در مشرق زمین بود، در اندلس رایج نمود(نصر، ۱۳۸۶: ۳۶).
مقایسه ی اوضاع علمی و ادبی قرطبه و بغداد
جدول۱-تعداد آثار و دانشمندان تاریخ و جغرافیا در بغداد و قرطبه در قرن چهارم هجری
علوم تاریخ جغرافیا
آثار دانشمندان آثار دانشمندان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
بغداد
۱۱۶ ۱۶% ۲۵ ۴۸% ۸ ۸۹% ۷ ۷۸%
قرطبه
۷۴ ۳۹% ۲۷ ۵۲% ۱ ۱۱% ۲ ۲۲%
جدول۲-تعداد آثار و دانشمندان ادبیات و لغت و نحو در بغداد و قرطبه در قرن چهارم هجری
علوم لغت و نحو ادبیات
آثار دانشمندان آثار دانشمندان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
بغداد
۲۹۱ ۹۱% ۸۳ ۴۶% ۲۱۲ ۹۲% ۷۰ ۴۲%
قرطبه
۳۰ ۹% ۹۶ ۵۴% ۱۹ ۸% ۹۸ ۵۸%
ادبیات،تاریخ و جغرافیا، لغت و نحو
در حوزه ی ادبیات، بغداد از لحاظ تعداد دانشمندان۴۲% و از نظر تعداد آثار ادبی، ۹۲% را شامل می شود، اما قرطبه، در زمینه¬ی ادبیات، ۵۸%ادیبان و ۸%آثار تالیف شده را به خود اختصاص داده است، اگر چه در بررسی شاعران و ادیبان و آثارشان در بغداد و قرطبه، درصدهای موجود نشان از افزایش شاعران در اندلس است، اما در واقع اینها شاعران بزرگی نبودند و بسیاری از آنان شاهزادگان اموی بودند که بر اثر مقام و موقعیت خود مورد توجه مورخین ادب و جنگ نویسان قرار گرفتند( وات، ۱۳۵۹: ۸۴).
بدیهی است که هر چند در این سده شاعران نام آور بسیاری که پیوسته با بزرگان شرق مقایسه می¬شده اند می¬زسته اند اما هیچ کدام به آن مایه از نوآوری دست نیافتند که بتوانند به راستی با شرقیان برابری کنند. عامل مهمی که باعث می¬گشت که و شعر و آثار شاعران در بغداد بیش از قرطبه باشد به وسعت مضامین شعری در بغداد نیز بازمی گردد، چرا که یکی از پدیده های سنتی ایران که جشن های نوروز و مهرگان می¬باشد به اندازه¬ی زیادی در نثر و شعر عربی نفوذ داشت و از آنجا که آیینهای نوروزی از دربار خلفا گرفته تا میان توده ی مردم رواج داشت ناچار انبوه عظیمی شعر در تهنیت بزرگان به مناسبت این جشن سروده شد، دیوان بسیاری از شاعران از جمله شریف رضی و مهیار آکنده از نوروزگانی است و این مضمون چنان رواج داشت که حمزه ی اصفهانی کتابی به نام الاشعار السائره فی النیروز و المهرجان را تالیف کرد(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۳، ج۱۲: ۳۰۸).
هرچند که در قرطبه نیز این جشن ها وجود داشت و اشعار زیادی در تهنیت آنها سروده می¬گشت اما اگر وسعت قرطبه در نظر گرفته شود، با جهان اسلام که عمده ی آن تحت سلطه ی بغداد بود قابل مقایسه نیست و طبیعتا علاوه بر شاعران بغداد، شاعران بسیاری نیز از دیگر ممالک در بغداد ساکن می¬گشتند و یا رفت و آمد داشتند، این در حالی است که قرطبه به علت دوری از مرکز اصلی جهان اسلام کمتر به آنجا سفر انجام می¬گرفت و علاوه بر آن قرطبه گنجایش مسافران زیادی را نداشت، از طرف دیگر تا اوایل سده ی۴ق/۱۰م بغداد جاذبه ی شگفت داشت که کمتر دانشمندی بود که برای کسب جاه و مقام و ثروت به بغداد روی نیاورد و به نحوی به دربار خلفا نپیوندند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۳، ج۱۲: ۳۱۲).
در علم لغت و نحو، در زمینه ی آثار، بغداد۹۱% و قرطبه۹% را شامل می شدند، که نشان از رونق آثار تالیف شده در بغداد نسبت به قرطبه می باشد، اما در بحث میزان عالمان لغت و نحو، قرطبه۵۴% عالمان و بغداد۴۶% را به خود اختصاص داده بود، با بررسی این امر چنین می توان گفت، اگر چه درصد موجود نشان از افزایش دانشمندان لغت در قرطبه است، اما علم لغت و نحو ابتدا در کوفه و بصره شکل گرفت و عالمان بزرگی در این علم پدید آمدند و بعد از این که بغداد پایتخت عباسیان قرار گرفت آنجا مرکز علم و ادب گشت و علمای کوفه که در نزدیکی بغداد می¬زیستند به بغداد آمدند و عباسیان هم آنان را گرامی داشتند زیرا در تاسیس دولت عباسی کمک کرده بودند، از آنرو خلفا دانشمندان کوفه را بر بصره برتری دادند و از اینرو چهار کتابی که پایه و اساس علم و ادب در زبان عربی بودند در بغداد تالیف گشتند که عبارتند از ادب الکاتب ابن قتیبه، کامل مبرد، بیان و تبیین جاحظ، و نوادر قالی(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۴۸۳).اما علوم زبان عربی توسط القالی به اندلس رفت و و این ارتباط با رفت و آمد پیوسته¬ی دانشمندان و مبادله¬ی آثار علمی حفظ گردید و از این زمان استادان صرف و نحو عرب در اندلس، مانند سایر نقاط شروحی بر کتب درسی تالیف شده در شرق به منبع مشترک معلومات اسلامی خدمت کرد(وات، ۱۳۵۹: ۱۴۵) دانشمندان بسیاری در سده¬ی چهارم هجری/دهم میلادی در قرطبه ظهور نمودند، بنابراین در علم لغت و نحو نیز بغداد سرمشق قرطبه قرار گرفت و طبیعتا از آنجا که پیشینه و زمینه¬ی رشد لغت و نحو در بغداد بیشتر از قرطبه بود آثار تالیف شده در قرطبه قابل قیاس با بغداد نیست.
نکته ی مهمی که در اینجا قابل ذکراست این است که چرا با وجود این که عالمان زیادی در علم لغت و نحو در قرطبه نسبت به بغداد پدید آمدند، اما آثار تالیف شده توسط آنان بسیار کمتر از مانند آن در بغداد می باشد؟ در جواب این سوال می توان گفت؛ با سقوط مسلمانان اسپانیا، مسیحیان از رواج کتابهای عربی که مسائل اسلامی داشت جلوگیری می کردند و بسیاری از این گونه کتابها را سوزاندند، طبیعتا اگر این آثار در دست بود، به نظر می رسد که شاید قرطبه نیز از لحاظ تعداد آثار لغوی و نحوی مانند بغداد و یا حتی جلوتر از آن باشد.
با بررسی دانشمندان و آثارشان در قرطبه و بغداد، این نتیجه حاصل شد که در بغداد دانشمندان و آثار ایشان در زمینه ی دو علم تاریخ و جغرافیا از کثرت قابل ملاحظه ای نسبت به قرطبه برخوردار است. در رابطه با اینکه چه عواملی باعث این تفاوت می گرددد، می توان گفت؛ بررسی سیر تاریخنگاری در بغداد این حقیقت را نشان می دهد که بعد از تسخیر ایران عربها با تمدنی روبه رو شدند که در زمینه ی تاریخنگاری و جغرافی نویسی پیشینه و سنتی لااقل هزارساله داشت(شفا، ۱۳۸۵: ۴۳۵) و اولین سرمشق مسلمین در تاریخنگاری خداینامه ها بود و بنابراین تاریخنگای عرب نیز در بستری ایرانی تولد یافت. علاقه به اخبار پادشاهان، امرا و انبیا در میان عرب زیاد گشت به طوریکه خلفای اسلام از جمله معاویه قسمتی از اوقات فراغت را اختصاص به شنیدن ایام عرب و اخبار عجم داده بود و منصور عباسی و هارون الرشید نیز به اخبار علاقه داشتند، علاوه بر آن شوق مسلمین به دانستن اخبار راجع به سیرت پیامبر سبب شد تا مسلمین در سیر و مغازی دست به تالیف زنند و سیر و مغازی زمینه ی جدید در تاریخنگاری اسلام گردد و از آن زمان به بعد مورخان بسیاری در این زمینه دست به تالیف زده و بر شمار کتابهای تاریخی بیافزایند.عامل دیگر در علاقه ی مسلمانان در تالیف تواریخ حس کنجکاوی و تماس دائم آنان با اقوام و امم مختلف ممالک فتح شده بود که آنان را به جستجوی اخبار راجع به هند، ترک و چین و افریقا می¬کشانید(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۸۵-۸۴).
این عوامل باعث شد تا تاریخنگاری در میان مسلمین مشرق رشد زیادی نموده و کتابهای زیادی در این عرصه تالیف گردد. در قرن ۴ق/۱۰م نیز مورخان بزرگی در بغداد ظهور نمودند از جمله ، مسعودی، ابن مسکویه، طبری، ابوالفرج اصفهانی و غیره. بنابراین می¬توان چنین گفت که اعراب مشرق مخصوصا بغداد با تمدن چند هزارساله ی ایرانی رو به رو گشتند و از تاریخ و جغرافیای آن سرمشق گرفتند نسبت به قرطبه جلوتر بودند و این در حالی است که در قرطبه، اولین تاریخنگار حقیقی در قرن ۴ق/۱۰م ظهور نمود یعنی در زمانی که در بغداد قبل از آن مولفان زیادی پا به عرصه گذاشتند و زمینه را برای شکوفایی تاریخ و تاریخنگاری در قرن ۴ق/۱۰م فراهم نمودند و علاوه بر آن مورخان اسپانیا در این سده با حقایق و واقعیت های تاریخی ملل دیگر از جمله تاریخ ایران آشنا شدند که نمونه ی آن تاریخ طبری است که در این زمان توسط عریب بن سعد خلاصه شد(شفا، ۱۳۸۵: ۴۴۲).
در زمینه ی جغرافیا نیز می¬توان گفت که، مهمترین کتاب جغرافیایی قرطبه را احمد رازی ایرانی به نام مسالک اندلس نوشت(شفا، ۱۳۸۵: ۴۵۱) این در حالی بود که عالمان بزرگی در جغرافیا در بغداد رشد نمودند و سیر و سیاحتهایی توسط آنان انجام گرفت که از حمایت خلفای عباسی بهره مند بودند، مثلا ابن فضلان که در این زمان سفرنامه نوشت به حمایت مقتدر عباسی سفری به مناطق دوردست نمود، در واقع وی به عنوان رسول خلیفه سفری به دربار پادشاه بلغار نمود و بعد از بازگشت شرح سفر خود را نوشت که مطالب وی در مورد اقوامی چون خزر و بلغار و روس منحصر به فرد بود(سارتن، ۱۳۶۰: ۷۳۵).
جغرافی نگاران اندلس عمدتا از آثار جغرافی نگاران شرق به ویژه آثار خوارزمی و ابن خرداذبه تقلید کردند و نوشته های آنان الگوی مکتب جغرافی نویسی اندلس بوده است(شفا، ۱۳۸۵: ۴۵).
دو عامل مهمی که در ازدیاد معلومات جغرافیایی دانشمندان اسلامی مهم است امکان مسافرت به نواحی دوردست و نیز حج سالانه ی خانه ی خداست(نصر، ۱۳۸۶: ۸۶). اما از آنجا که قرطبه از مرکز اصلی جهان اسلام یعنی بغداد و مکه دور بود، مسافرتهای طولانی معمولا خطرات بسیاری را به همراه داشت، از این رو به نظر می¬رسد، به علت دشواریهای سفر، حج سالانه و سفرهای علمی کمتر صورت می¬گرفته و در نتیجه پیشرفت در حوزه ی جغرافیا به نسبت بغداد کمتر حاصل می¬گشت و این علاوه بر آن است که معمولا عالمان جغرافیا نیز مانند سایر علوم در پایتخت اصلی اسلام یعنی بغداد گرد می¬آمدند و مباحث علمی در آنجا مطرح می¬شد. جدای از این مسائل، جغرافیا در اسلام پیوند نزدیکی با نجوم داشت. رصدخانه ها به اندازه گیریهای جغرافیایی می¬پرداختند که از جمله ی آنها تعیین طول قوس یک درجه و محاسبه ی طول و عرض بلد بود و برای این کار از چندین روش استفاده می¬کردند. اما اگر نگاهی به وجود رصدخانه در قرطبه بیندازیم خواهیم دید که رصدخانه به طور کلی در مغرب نسبت به مشرق جهان اسلامی کمتر بوده(نصر، ۱۳۸۶: ۸۰و۶۰) و از این رو یکی از عوامل مهم زمینه ساز پیشرفت جغرافیا در قرطبه کمتر فراهم بود.
جدول۳-تعداد آثار و دانشمندان فقه و حدیث در بغداد و قرطبه در قرن چهارم هجری
علوم فقه حدیث
آثار دانشمندان آثار دانشمندان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
بغداد
۴۰۲ ۹۰% ۱۱۹ ۵۶% ۷۰ ۷۰% ۷۵ ۵۶%
قرطبه
۴۷ ۱۰% ۹۲ ۴۴% ۳۰ ۳۰% ۵۹ ۴۴%
جدول۴-تعداد آثار و دانشمندان قرائت و تفسیر در بغداد و قرطبه در قرن چهارم هجری
علوم قرائت تفسیر
آثار دانشمندان آثار دانشمندان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
بغداد
۸۸ ۵۹% ۴۳ ۶۵% ۴۷ ۷۶% ۱۹ ۷۶%
قرطبه
۶۱ ۴۱% ۲۳ ۳۵% ۱۵ ۲۴% ۶ ۲۴%
علوم دینی
در زمینه ی علم فقه، بغداد شاهد حضور ۵۶% از فقیهان و ۹۰% از تالیفات فقهی در قرن چهارم هجری بوده که در مقایسه با قرطبه که تنها۴۴% از فقیهان و ۱۰% از تالیفات فقهی را به خود اختصاص داده است، واضح است که از رشد و رونق بیشتری برخوردار بوده است، در بیان علت این تفاوت می توان، به اهمیت فقه و فقیهان در مشرق زمین اشاره نمود که، اگر چه فقها بخشی از سازمان اداری به معنای دقیق آن نیستند از نظری متعلق به نهاد حاکم در جامعه هستند. در مشرق زمین فقها، به صورت رهبری گروههای حامی وضع حقوق موجود در داخل خلافت عمل می¬کرد و در بسیاری موارد اصرار می ورزیدند که عمل دولت باید مطابق اصول شریعت باشد، که همین امر نشان از قدرت فقها در بغداد می¬باشد، از طرف دیگر قوانین شرع در مورد فقها به کار بسته نمی¬شد(وات، ۱۳۵۹: ۶۷) و فقیهان و محدثین معمولا مورد احترام و اکرام خلفا قرار می¬گرفتند و در بسیاری از مسائل با فقیهان و دیگر عالمان دینی مشورت می¬نمودند، مردم نیز به تبعیت از حاکمان، درباره ی دانشمندان نهایت احترام را قائل می¬شدند، از جمله اینکه در تشیع جنازه ی احمد بن حنبل هشتصد هزار مرد و شصت هزار زن شرکت نمودند و این خود بزرگترین احترامی بود که نسبت به یکی از علما اجرا می¬شد(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۴۷۷). همه ی این موارد بیانگر نفوذ عالمان دینی از جمله فقیهان درر بغداد به میزانی بیش تر از قرطبه است، از طرف دیگر با وجود ایجاد گرایشهای عمده ی فکری درباره ی موضوعات فقهی و تشدید شدن آن که به صورت مذاهب یا مکاتب درآمد و اینکه مذاهب فقهی متعددی، از جمله ، حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی در بغداد گسترش یافت، در قرطبه تنها مکتبی که از نظر تدریس اهمیت داشت، مالکی بود که منسوب به مالک بن انس(۷۹۵ق) بود(وات، ۱۳۵۹: ۷۲). همچنین امر قضا در اندلس در اختیار حاکم بود و معمولا مسئولیت این امر را به شخص بخصوصی واگذار می نمود که در آغاز کار این افراد بیشتر از سیاستمداران بودند تا از فقها، حتی در ایام عبدالرحمن اول طبقه ای از فقها وجود نداشت، اگر چه تنی چند نفر بودند که فقه را در سرزمینهای اصلی جهان اسلام مطالعه و تحقیق کرده بودند(وات، ۱۳۵۹: ۷۳-۷۲).
مسئله ی مهمی که از شرایط زمینه ساز تالیف آثار گسترده ی فقهی در بغداد نسبت به قرطبه می گشت، مخصوصا در زمینه ی خلافیات فقهی، این بود که از آنجا که در بغداد، حنفی ها و شافعی ها از مذاهب غالب بودند و قیاس در نزد آنان اهمیت زیادی داشت، در نتیجه به تالیف آثار زیادی دست زدند، در حالیکه مالکیها که در قرطبه مذهب غالب بودند، کمتر اهل قیاس و نظر بودند. ابن خلدون در این مورد می گوید: «تالیفات حنفیان و شافعیان در این فن بیش از تالیفات مالکیان است، زیرا قیاس در نزد حنفیان برای بسیاری از فروع مذهبشان یکی از اصول به شمار می رود، به همین سبب این فرقه صاحب نظر و اهل بحث و تحقیق اند، ولی مالکیان بیش تر به اثر خبر اعتماد دارند و اهل نظر نیستند و گذشته از این اکثر پیروان این مذهب از مردم مغرب اند که بادیه نشین می باشند و به جز در موارد ناچیز و اندکی از صنایع و فنون غافل و بیخبرند»(ابن خلدون، ۱۳۶۶،ج۲: ۹۳۱-۹۳۰). علاوه بر این موارد، در عصر آل بویه، معتزله علاقه ی بسیاری به فقه از خود نشان می دادند، از جمله ابوالحسن کرخی، آموزگار مشهور بغدادی(۳۴۰ق) فقه حنفی را با کلام معتزله درآمیخت. ابوالحسن علوی نیز هم فقه و هم کلام تعلیم می داد، در دربار ابن عباد نیز مجالسی بررگزار می شد که هم فقها و هم متکلمان در آن حاضر می شدند(کرمر، ۱۳۷۵: ۱۲۱-۱۲۰).
در علم قرائت ۶۵% از دانشمندان این علم در قرن چهارم هجری/دهم میلادی در بغداد می زیستند و آثار تالیف شده در این علم ۵۹% بود که نسبت به قرطبه که ۳۵% فقیهان در آن جا حضور داشتند و ۴۱% آثار در قرائت توسط آنان تالیف گشت، بغداد از رشد بیش تری بررخوردار بود. در بررسیی علل این تفاوت می توان گفت، از دهه ی ۱۸۰ق به بعد است که محافل قرائت بغداد با مهاجرت قاریانی از دیگر بومها رونق یافت و برخی از مهاجران برای مدتی و برخی برای همیشه در بغداد سکونت گزیدند. نیمه ی اول سده ی دوم نیز دوره ی نهادینه شدن آموزش قرائات بومی در بغداد است و در این دوره است که حلقه های پرجمعیتی پدید آمدند که در تاریخ انتقال قرائات نقش مهمی بر عهده داشتند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۳، ج۱۲: ۳۱۴ ). در مقایسه ی میان گرایشهای حوزه¬ی اندلس می¬توان گفت برخلاف گرایشهای موجود در شرق برای افزودن برخی قرائات به قرائات سبع، در اندلس بیش از هر بوم دیگر بر قرائات هفتگانه تاکید می¬شد. با اینکه از آغاز سده ی۳ق بحثهای فنی در باب قرائات از موضوعات پر رونق و گاه جنجال برانگیز در حوزه ی مشرق اسلامی بود.، حوزه ی اندلس تا پایان سده ی چهارم نسبت به دانش اختلاف قرائات گرایشی از خود نشان نمی داد(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۱، ج۱۰: ۳۳۸ و ۳۳۱). از این رو پیشرفت علم قرائت، با توجه به این مسائل، در بغداد بیشتر از قرطبه در قرن چهارم هجری/دهم میلادی بود.
در علم تفسیر نیز ۷۶% آثار و ۷۶% دانشمندان این علم در بغداد حضور داشتند. همانطور که روشن است، در بغداد تعداد مفسرین و آثار تالیف شده توسط آنان از قرطبه بیشتر است، چرا که در بغداد بیش از هر چیز تفسیر در مکاتب فقهی، کلامی، حدیثی و غیره رونق یافت و این امر بیشتر به دلیل طرح مباحث نظری و تامل در ساماندهی در حوزه های گوناگون معرفتی بود که به شکل گیری رشته های پایدار علمی منجر شد، که در این تحولات، ارتباط نزدیک تر با عالمان ادیان دیگر، و نیز نهضت ترجمه موثر بوده است و در نتیجه ی این امر، مفسران زیادی پا به عرصه گذاشتند، اما در قرطبه مکاتب کلامی، فقهی و حدیثی به گستردگی بغداد وجود نداشت و معمولا افرادی که در آن جا به تفسیر می پرداختند، یا تفاسیر عالمان شرق را مختصر می نمودند، مانند عبدالرحمن بن مروان انصاری(۴۱۳ق)، که وی تفسیر قرآن ابن سلام را مختصر نمود(داودی، بی تا، ج۱: ۲۹۴-۲۹۳)، یا به نحوی در نوشتن تفسیر مانند سایر علوم از آنجا که زمینه ای نداشتند متاثر از شرق جهان اسلام بودند.
در زمینه ی علم حدیث نیز مانند سایر علوم دینی، با توجه به درصدهای موجود که بغداد ۶۵% دانشمندان و ۷۰% آثار حدیثی را به خود اختصاص داده است، رشد این علم و عالمانش در آن جا بیشتر بوده، به نظر می رسد، عاملی که در این رونق موثر است، حضور عالمان زیادی از مناطق مختلف در بغداد می باشد، که در این جا ساکن شده و دو سبک مسند نویسی و سنن نویسی را رایج نموده و تک نگاریهیی نیز در زمینه ی حدیث نگاشتند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۳، ج۱۲: ۳۱۸)، از این رو هم از لحاظ تعداد دانشمندان این علم و هم از لحاظ تعداد آثار، بغداد جلوتر از قرطبه بود، این در حالی است که، در قرطبه به علت وجود مخالفت مالکیان با حدیث، رشد این علم با مانع روبه رو گشته بود، مثلا بقی بن مخلد(۸۹۹م) بعد از تحصیل در مشرق جهان اسلام و پس از بازگشت به اندلس، به علت تعلیم حدیث، مورد خصومت مالکیان قرار گرفت(وات، ۱۳۵۹: ۷۶-۷۵)
جدول۵-تعداد آثار و دانشمندان فلسفه، حکمت و کلام در بغداد و قرطبه در قرن چهارم هجری
علوم فلسفه حکمت کلام
آثار دانشمندان آثار دانشمندان آثار دانشمندان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
بغداد
۱۲۴ ۹۸% ۱۲ ۸۰% ۶۵ ۹۷% ۱۴ ۷۴% ۸۵ ۹۴% ۳۶ ۸۶%
قرطبه
۳ ۲% ۳ ۲۰% ۲ ۳% ۵ ۲۶% ۵ ۶% ۶ ۱۴%
فلسفه، حکمت و کلام
بغداد در سه علم، فلسفه، کلام و حکمت، در زمینه ی تعداد دانشمندان فلسفه، ۸۰%، آثار این علم، ۹۸%، در میزان دانشمندان حکمت، ۷۴%، آثار این علم، ۹۷% و در تعداد دانشمندان علم کلام، ۸۶%، و آثار تالیف شده ی در زمینه ی این علم ۹۴% را شامل می گشت، که این درصد نسبت به قرطبه که، در فلسفه، تعداد دانشمندان، ۲۰%، آثار تالیف شده ی این علم، ۲%، میزان دانشمندان حکمت، ۲۶%، آثار این علم، ۳% و تعداد دانشمندان کلام، ۱۴%، آثار نوشته شده در این علم، ۶%، بود، از پیشرفت بیشتر و رشد فزاینده ای برخوردار گشته بود. تفاوت در میزان آثار و نویسندگان این علوم به دلایل بسیاری می توانست باشد، از جمله اینکه، خوشرفتاری خلفای عباسی با دانشمندان سبب شد که دانشمندان هندی، ایرانی و غیره جذب دستگاه خلافت عباسی شده و در علوم مختلفی از جمله فلسفه، منطق و کلام سرآمد شوند، از جمله این عالمان صابئیان حران بودند که سرآمد آنها ثابت بن قره ی حرانی بود که طب و فلسه و نجوم آموخت و در ریاضی و منطق و طب تالیفاتی داشت، پسرش سنان بن ثابت نیز از مقربان القادر بالله بود(کرمر، ۱۳۷۵: ۱۳۳). از طرف دیگر ثروتمندان و بزرگان و اعیان دولت نیز به حاکمان و خلفا تاسی نموده و ارباب منطق و فلسفه را گرامی می¬داشتند و در نتیجه منجمین بسیاری از عراق و شام و ایران به بغداد آمده و از زبانهای یونانی و فارسی و سریانی و هندی کتاب ترجمه می¬کردند و چون خلافت همه نوع مساعدت مالی و غیره به این دانشمندان می-کردند، طبعا عده ی آنان وزافزون می¬شد، بیشتر این منجمین از نسطوریان انتخاب می¬شدند زیرا آنان در ترجمه تواناتر از سایرین بودند و بر فلسفه و علوم یونانی احاطه¬ی بیشتری داشتند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۵۵۹-۵۵۸).
در بغداد سده¬ی چهارم هجری نیز در فلسفه و منطق عالمان بزرگی ظهور نمودند که از جمله ی این عالمان، فارابی ایرانی، یحیی بن عدی مسیحی، و ابوبشر متی بن یونس مسیحی و… بود که به علت تسامح و تساهل آل بویه توانستند تحقیقات فلسفی ارزشمندی انجام دهند، به طور کلی عالمان ادیان دیگر به ویژه مسیحیان در حیات فکری بغداد وظیفه¬ی مهمی بر عهده داشتند، آنها نیز در این زمان ترجمه از زبانهای سریانی و یونانی به عربی را در انحصار خود داشتند، دانشوران مسیحی این عصر نیز با حفظ سنت تحقیقات فلسفی که به دوران مکتب اسکندران اواخر باستان و فروع آن در مراکزی همچون انطاکیه و حران باز می¬گشت، پیشتازان تحقیق در فلسفه ی قدیم بودند(کرمر،۱۳۷۵: ۱۲۲).
در واقع در این زمان دانشوران مسیحی حاملان اصلی میراث فرهنگ قدیم به جهان اسلام بودند و به یمن کار اساسی آنها در ترجمه و تصحیح متون بود که متفکران مسلمان و یهودی قرون وسطی مسیحی توانستند به تحصیل فلسفه بپردازند و مکتب یحیی بن عدی که در این عصر مکتب مسلط تحقیقات فلسفی در بغداد بود نشان از سهم فرهنگی بسیار دانشوران مسیحی شرق است(کرمر، ۱۳۷۵: ۱۲۳).
گرد آمدن عالمانی از مناطق مختلف با عقاید ی گوناگون، نخستین زمینه¬ی طرح مسائل کلامی و درگرفتن مناظرات اعتقادی در بغداد بود. علاوه بر آن گفت و گوی میان ادیان گشاینده ی برخی مباحث کلامی در محیط بغداد بود. اما در قرطبه فلسفه از زمان عبدالرحمن اوسط به اندلس آمد و عده ای از دانشمندان اندلس به تحصیل علوم فلسفی پرداختند و از جمله ی اینها، ابوعبیده ابومسلم بن احمد معروف به صاحب قبله و یحیی بن یحیی قرطبی ابن سمینه(۳۱۵-) است اما اینها بیشتر در ریاضیات و نجوم و هندسه و مانند آن دست داشتند و فلسفه ی واقعی بعد از انتشار رسائل اخوان الصفا در اندلس ترویج شد و اگر چه حکم مستنصر پاره ی کتب فلسفی از شرق به اندلس آورد و میان مردم انتشار داد ولی توجه مردم به آن کتابهای فلسفی پس از انتشار رسایل اخوان الصفا عمومیت پیدا کرد(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۶۰۱). رسالات اخوان الصفا در حدود سال۱۰۰۰م به وسیله ی ابوالحکم عمرو کرمانی، ایرانی تبار و ریاضیدان و طبیب مشهور قرطبه وارد اسپانیا شد(شفا، ۱۳۸۵: ۴۸۵)و فلاسفه ی برجسته ی اسپانیا از جمله، ابن باجه و ابن رشد بعد از قرن دهم میلادی ظهور نمودند.، به طور کلی در اندلس آثار کمی از سایر جریانات فکری سرزمینهای اصلی دیده می¬شود. معتزله گروه متکلمین شبه فلسفی بودند که در نیمه ی اول قرن نهم هجری در عراق مقام و منزلتی داشتند اما عقاید معتزله در اندلس پا نگرفت و ابن مسره (۹۳۱)فیلسوف قرطبی است که اگر چه عقاید و نظرات وی کاملا شناخته شده نیست اما مخالفت ماکیان قرطبه با وی چنان بود که وی به صومعه ی در سیرا که در آن نزدیکی بود رفت و در آنجا توانست تعدادی از مریدان را تعلیم و سلسله ی تشکیل دهد که(وات، ۱۳۵۹: ۷۷-۷۶) پایه های عرفان اندلسی را بریزد بدین ترتیب واضح است که اولا فلسفه و تحقیقات فلسفی در قرطبه بسار دیر شروع شد و ثانیا مخالفت مالکیان با فلسفه به گونه¬ی بود که اجازه ی رشد فلسفه را در این سده فراهم نمی¬نمود. دولت متعصب مذهبی نیز از اندیشه ها و تفکرات آزادی چون اعتزال و تصوف جلوگیری می¬کرد و هر از چند گاهی کتابهای مربوط به منطق، نجوم و علوم دیگری را که خاستگاههای یونانی داشت به آتش می¬کشید و کسانی را که در این زمینه ها کار می¬کردند، تبعید می¬کرد، بخصوص در اواخر سده چهارم هجری/دهم میلادی، نایب السلطنه منصور که از روی ریا تظاهر به تقوا می¬کرد تشکیلاتی به راه انداخت که رسما به تصفیه و پاکسازی کتاب می¬پردازد(براند، ۱۳۸۰، ج۱: ۲۲۴).
جدول۶-تعداد آثار و دانشمندان طب، ریاضی و نجوم در بغداد و قرطبه در قرن چهارم هجری
علوم علوم طبیعی ریاضی نجوم
آثار دانشمندان آثار دانشمندان آثار دانشمندان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
بغداد
۱۵۰ ۸۶% ۲۶ ۴۹% ۶۳ ۸۱% ۱۸ ۳۷% ۶۷ ۸۷% ۲۲ ۶۹%
قرطبه
۲۴ ۱۴% ۲۷ ۵۱% ۱۵ ۱۹% ۳۱ ۶۳% ۱۰ ۱۳% ۱۰ ۳۱%
علوم طبیعی، ریاضی و نجوم
در مقایسه ی علوم طبیعی در بغداد وقرطبه، این نتیجه حاصل شد که، از لحاظ تعداد داشمندان، بغداد۵۱% و قرطبه۴۹% عالمان را دربرگرفته اند، اما از لحاظ آثار تالیف شده، در این علم، بغداد ۹۲% و قرطبه، ۸% این آثار را به خود اختصاص داده است. با توجه به این امر به طور کلی می توان گفت؛ پزشکی در بغداد رشد بیشتری داشته، که این امر حاصل دلایل مختلفی است، از جمله اینکه در بغداد خلفای عباسی همواره به علوم و ادب توجه فراوانی داشتند و علما را بدون توجه به ملیت، مذهب و نژاد مورد احترام و تکریم قرار می¬دادند، این امر باعث شد تا دانشمندان مسیحی، یهودی، زردشتی، صابئی و سامری در درگاه خلافت گرد آمده و در پیشرفت علوم نقش مهمی ایفا کنند، به ویژه در زمینه ی پزشکی همواره پزشکان ادیان مختلف مخصوصا مسیحی و صابئی در دربار حضور داشتند، از جمله ی این پزشکان، بتانی، ثابت بن قره و سنان بن ثابت که هر سه صابئی بودند. پاره ای از خلفا، اطبا را در کارهای مهم مملکتی و امور خانوادگی خود دخالت می¬دادند و از آنان مشورت می¬گرفتند و چه بسا که اطبا آنان نامه ها را توقیع(امضا) می¬کردند. از آن جمله پزشک معتصم، سلمویه بن بنان نصران بود که خلیفه هنگامی که وی در حضورش بود نامه های خود را به او می¬داد که به جایش توقیع کند، علاوه بر آن خلفا برای پزشکان احترام زیادی قائل بودند و آنان را روی تخت کنار خود می¬نشاندند و چه بسا که پزشکان نشسته و امیران و وزیران ایستاده بودند. ثابت بن قره طبیب معتضد بالله از همان اطبای بود که در حضور خلیفه می¬نشست و سایر بزرگان حق جلوس نداشتند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۵۸۳-۵۸۲). پزشکان موقع حرکت مانند وزیران و امیران با تشخص و تجمل رفتار می¬کردند و غلامان و سواران را دنبال خود می¬انداختند و خلفا آنانرا قبل از هر کس می¬پذیرفتند و راجع به خوراک و بهداشت با آنان مشورت می¬نمودند. خلفا اصرار داشتند پزشکان نامسلمان در اجرای مراسم دینی خود آزاد باشند و کسی متعرض آن ها نگردد. از لحاظ مالی نیز خلفا نه تنها خودشان مقرری و انعام و تیول و خالصه و خلعت به اطباء می¬دادند بلکه سایر یزرگان را نیز وادار می¬کردند به اطباء پول دهند. از طرف دیگر چون بغداد مرکز خلافت و ثروت اسلامی بود، در بیشتر علوم از جمله پزشکی تا مدتها مرکز دانشمندان بود و دانشمندان از نقاط مختلف و دستگاه خلافت در بغداد ظهور کردند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۵۸۴-۵۹۰).
اما در این سده در قرطبه نیز پزشکان برجسته ی ظهور نمودند و آثار برجسته ی برجای گذاشتند، از جمله ابوالقاسم زهراوی جراح برجسته-ی مسلمان، که در جراحی چندین اسباب مهم توصیف یا اختراع نمود و در کتابش التصریف انها را آورده(زرین کوب، ۱۳۸۵: ۵۵). اما از لحاظ تعداد پزشکان و آثاری که از خود به جای گذاشتند به پای پزشکان بغداد نرسید، چرا که بسیاری از پزشکان قرطبه به طرز اصولی در علم پزشکی تحقیق ننمودند و تنها به خواندن کناشها پرداختند تا در جنبه های عملی پزشکی مهارت یابند و به خدمت پادشاهان درآیند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۱، ج۱۰: ۳۳۶) و تنها شمار کمی از آنان به پزشکی به دلیل ذات آن میپرداختند(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۳، ج۱۳: ۶۵۲).
در علم داروشناسی و شیمی نیز، زمینه ی پیشرفت بسیار در بغداد فراهم شد. چرا که علم شیمی در آنجا، نسبت به قرطبه از سابقه ی طولانی تری برخوردار بود. عالم معروف شیمی یعنی جابر بن حیان در اواخر قرن هشتم میلادی در بغداد می زیست که وی با تالیفات ارزشمندش، زمینه ی رونق این علم را فراهم آورد. نهضت ترجمه از علوم یونانی-هر چند که معلومات حاصل شده از یونان محدود بود-(گوستاولوبون، ۱۳۳۴: ۶۱۱)، نیز در این امر موثر بود که با توجه به این زمینه ها، در سده ی چهارم هجری/دهم میلادی، بزرگترین شیمیدان جهان اسلام، ابوبکر رازی پا به عرصه گذاشت که در علم شیمی آثار بسیاری به وی منسوب است. اما مهم ترین تالیف وی در این زمینه، کتاب الاسرار است که تا مدتهای مدید، مهم ترین منبع اطلاعات در علم شیمی بود، این در حالی است که در قرطبه علم شیمی در سده ی چهارم هجری/دهم میلادی با مسلمه ی مجریطی شناخته می شود و قبل از وی دانشمند قابل ذکری در این علم وجود نداشت.
در بررسی علم نجوم در بغداد و قرطبه، آمار به دست آمده این بود که، بغداد از نظر تعداد علما، ۶۹% و از لحاظ آثار تالیف شده ی این علم، ۸۷% را دربرگرفته بود، این در حالی است که قرطبه شاهد حضور ۳۱% از دانشمندان و ۱۳% آثار تالیف شده در این حوزه هستیم. برای روشن شدن علت این تفاوت چشمگیر بغداد نسبت به قرطبه در این زمینه می بایست به و ضعیت علم نجوم در این دو پایتخت جهان اسلام اشاره نمود، از جمله اولین خلفای عباسی که به علم نجوم علاقمند شد ابوجعفر منصور بود که دستور داد زیج سند هند را به عربی ترجمه کنند و پس از او سایر خلفا نیز به وی تاسی نموده و تنجیم در دستگاه خلافت مقام مهم یافت، ستاره شناسان مانند پزشکان، و نویسندگان و حسابداران جزء کارمندان رسمی دولت درآمدند، خلفا در کارهای مهم اداری و سیاسی با آنها مشورت می¬کردند، و اگر از عاقبت کاری اندیشناک بودند با منجمان مشورت می¬نمودند، آنان در اوضاع کواکب و اقتران ستاره¬ها نظر می¬نمودند و عاقبت هر کاری را به خلفا می-گفتند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۵۹۱).
هر چند که نجوم در اندلس سخت رواج داشت، اما باز از لحاظ تعداد منجمین و آثار برجای مانده به پای بغداد نرسید و این علم نیز در بغداد رشد بیش تر داشت. در این دوره در بغداد رصدخانه های مختلف ساخته شد از جمله توسط شرف الدوله بویهی که صاغانی، بوزجانی و عبدالرحمن صوفی را ناظر امر رصد در آنجا قرار داد، که این امر خود نشان دهنده¬ی علاقه¬ی حاکمان بویهی به امر رباضی و نجوم بوده و باعث فراهم آمدن شرایط پیشرفت این علم می¬گشتند، این در حالی است که در قرطبه یعنی مغرب اسلامی شماره ی رصدخانه ها کمتر از مشرق بوده(نصر، ۱۳۸۶: ۶۹) و طبیعتا رصدخانه یکی از شرایط پیشرفت علم نجوم می¬باشد. از طرف دیگر از آنجا که مرکز خلافت در بغداد بود خلفای اسلام به واسطه ی آمیزش با ایرانیان و سریانیان به علوم طبیعی و ستاره شناسی و فلسفه آشنا شدند و با اشتیاق زیاد در پی تحصیل آن علوم برآمدند(جرجی زیدان، ۱۳۶۹: ۵۹۱).
در مقایسه ی علم ریاضی، هر چند که آمار موجود بیانگر وجود ۶۳% دانشمندان در قرطبه و میزانی کمتر از آن یعنی ۳۷% در بغداد است، اما اگر به میزان آثار تالیف شده در بغداد و قرطبه نگریسته شود، بغداد آثار بیشتری یعنی ۸۱% از تالیفات این علم را به خود اختصاص داده است و از آنجا که از لحاظ کیفی آثار تالیف شده ی یک علم در شکوفایی و افزایش دامنه ی آن علم در سده های بعدی موثر است، بنابراین این نتیجه حاصل می شود که رونق علم ریاضی به مانند علوم دیگر در بغداد بیش از قرطبه بوده است.علاوه بر آن در بررسی تفاوت علم ریاضی در بغداد و قرطبه می توان چنین گفت؛ هر چند که تعداد دانشمندان این علم در قرطبه بسیار بود ولی اغلب دانشمندان این علم، از میان شاخه های مختلف ریاضی تنها به حساب و حساب معاملات و حساب فرائض توجه داشتند، به همین دلیل بسیاری از کسانی که به ریاضی شهرت داشتند لقب فرائضی یا فرضی داشتند، مانند ابوغالب صاحب بن عباده ی فرائضی و ابویوب بن عبدالعزیز. از سوی دیگر دانشمندانی که بیشتر به ریاضات و یا موسیقی توجه داشتند، غالبا مجبور به ترک اندلس می¬شدند، مانند عبدالرحمن بن اسماعیل بن عبدالرحمن بن بدر، معروف به اقلیدسی که در روزگار ابومنصور محمد بن ابی عامر به شرق رفت و در همانجا درگذشت(دایره المعارف اسلام، ۱۳۸۱، ج۱۰: ۳۳۷).
نتیجه گیری
همان¬طور که در این پژوهش و بررسی آمد، قرن چهارم هجری/دهم میلادی یکی از سده های مهم در دو پایتخت جهان اسلام یعنی قرطبه و بغداد بود، چرا که در زمینه های مختلف فرهنگی و تمدنی به علت وجود حاکمان عالم و شایسته به پیشرفت رسیدند، اما جنبه ی مهمی که در این سده، پیشرفت در آن بیشتر بود، از لحاظ علمی و ادبی بود، ولی در دو مرکز مهم جهان اسلام تفاوتها و شباهتهایی در این زمینه وجود داشت. از جمله این شباهتها، وجود حاکمان عالم و دوستدار علم و ادب در بغداد و هم در قرطبه بود. مثلا در بغداد در این سده حاکمان بویهی از جمله عضدالدوله نقش مهمی در پیشرفت علوم داشتند چرا که، وی به علم و ادب علاقه¬ی زیادی داشت و همواره مجالس ادبی و علمی به دلیل علاقه و حمایت او در بغداد شکل می¬گرفت و دانشمندان از اقصی نقاط جهان اسلام در این محافل شرکت نموده و بازار علم و ادب را رونق می¬د¬ادند، به عبارت دیگر، رونق دربار و جاذبه ی آن و توجه و حمایت حاکمان بویهی عامل مهمی در تشویق عالمان مناطق دیگر برای حضور در بغداد و در نتیجه شکوفایی بیشتر علم و ادب بود. در قرطبه نیز عبدالرحمن الناصر و بیش از همه فرزندش حکم مستنصر این مهم را بر عهده گرفتند و به دلیل حمایت و علاقه ی آنان علم و ادب رونق بسیار نمود. شباهت دیگر در تساهل و تسامح ایجاد شده در دو پایتخت اسلام می¬باشد بدین نحو که اقلیت های و دانشمندان مناطق دیگر به راحتی در سایه¬ی این تساهل و تسامح به بحث و جدل می-پرداختند و در علوم مختلف باب تحقیقات را فراهم نمودند و به رشد علوم کمک نمودند. اما تفاوت دو پایتخت بیش از هر چیز در این است که، پیشرفت علوم در بغداد و قرطبه به یک میزان نبوده و بغداد از این جهت نسبت به قرطبه از رشد و شکوفایی بیشتری برخوردار گشت، که این امر می¬تواند به دلایل مختلفی باشد، از جمله اینکه؛ اولا بغداد مرکزیت جهان اسلام را بر عهده داشت و عالمان مناطق مختلف معمولا به بغداد روی می¬آوردند زیرا مرکز علماء، تضارب آراء و غیره بود، ولی قرطبه به علت دور بودن از شرق جهان اسلام کمتر به آنجا سفر صورت می¬گرفت، دوما اینکه، اعراب شرق هنگامی که ایران را تسخیر نمودند بر تمدن چند هزارساله¬ی ایران چیره گشتند که در بسیاری مسائل فرهنگی و تمدنی دنباله رو آنان گشتند و از میراث عظیم ایرانی ها بهره مند گشتند و همین عامل زمینه ساز پیشرفت علوم در سده های بعدی در بغداد شد. این در حالی است که مسلمانان اسپانیا هنگام تسلط بر اندلس بر ویزیگوتها غلبه نمودند که فرهنگ ارزشمندی نداشتند که سبب ادغام فوری آن فرهنگ با فرهنگ فاتحین گردد، از طرف دیگر حکومت امویان در اسپانیا زمان زیادی را می¬طلبید تا ابتدا از لحاظ سیاسی و نظامی تثبیت گردد و سپس به مسائل علمی و ادبی بپردازد و این مهم در زمان عبدالرحمن الناصر یعنی در آغاز قرن چهارم هجری و با خلیفه خواندن الناصر توسط خود وی حاصل گردید و بدین ترتیب استقلال خود را از بقیه¬ی جهان اسلام اعلام نمود و اگر این مسئله با بغداد مقایسه شود خواهیم دید که بغداد در بسیاری از علوم از سابقه¬ی بیشتری نسبت به قرطبه برخوردار بود و طبیعتا می¬بایست خیلی جلوتر از قرطبه باشد. مسئله ی دیگر در علت تفاوت قرطبه و بغداد در عامل وسعت این دو پایتخت خود را نشان می¬دهد، چرا که بغداد و مناطق وابسته به آن ظرفیت و گنجایش مدارس، کتابخانه ها، علما و دیگر مراکزعلمی را به میزان بیشتری نسبت به قرطبه داشت، اما قرطبه هرچند که از وجود حاکمان عالم و ادیب و حمایت آنان از علم برخوردار بود اما به علت وسعت کمتر از بغداد و فاصله ی بسیار با جهان مشرق، کمتر می¬توانست پذیرای مهاجرین و علما باشد. از این رو به نظر می¬رسد در مسئله ی پیشرفت علم وادب کمتر از بغداد توسعه یافت، اما با وجود تمام این عوامل، مسئله¬ی که بسیار مهم است این است که با سقوط مسلمانان اسپانیا، مسیحیان از رواج کتابهای عربی که مسائل اسلامی داشت جلوگیری می¬کردند و بسیاری از این گونه کتابها را سوزاندند و طبیعتا اگر این آثار در دست بود به نظر می¬رسد که شاید قرطبه از لحاظ علمی و فرهنگی در وضعیت مشابه بغداد قرار می¬گرفت.
منابع و ماخذ
آرام، احمد، علم در اسلام، سروش، تهران:۱۳۶۶٫
آشوب، ابن شهر، معالم العلما، اقبال، بی جا: ۱۳۵۳٫
ابن اثیر، الکامل، ترجمه ی عباس خلیلی و علی هاشمی حائری، تصحیح مهیار خلیلی، چ۲، علمی، تهران: ۱۳۶۴٫
ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج۱، بی نا، بی جا: ۱۳۲۰٫
ابن بشکوال، الصله، دارمصریه، قاهره: ۱۹۶۶٫
ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۲-۱۱ دارالکتب العلمیه، بیروت: ۱۹۸۷٫
ابن خلدون: مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج۲، علمی و فرهنگی، تهران: ۱۳۶۶٫
ابن خلکان، وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، دار احیا التراث العربی، بیروت: بی تا.
ابن مسکویه: تجارب الامم، ترجمه ی علیقلی منزوی، ج۵و۶، توس، تهران: ۱۳۷۶٫
ابن ندیم: فهرست، ترجمه ی م.رضا تجدد، چ۲، بی نا، بی جا: ۱۳۶۶٫
بروکلمان، کارل، تاریخ ادب عربی، چ۲، دارالکتب اسلامی، قم: ۱۳۴۶٫
ثعالبی: یتیمه الدهر، چ۲، دارالفکر، بیروت: ۱۹۷۳٫
جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش علی جواهر کلام، چ۶، امیرکبیر، تهران: ۱۳۶۹٫
جزری: غایه النهایه، ج۲، مکتبه الخانجی، مصر: ۱۹۳۳٫
براند، رابرت هیلن: «زیور جهان قرطبه»، ترجمه عبدالله عظیمیایی، در میراث اسپانیای مسلمان، زیر نظر سلمی خضرا جیوسی،ج۱، مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۸۰، صص۲۴۳-۲۰۸٫
حتی، فیلیپ: تاریخ عرب، ترجمه ابوالقام پاینده، چ۲، آگاه، بی جا: ۱۳۶۶٫
حموی: معجم الادبا، ج۲، دار احیا التراث العربی، بیروت: بی تا.
حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، ج۲و۳، داراحیا التراث العربی، بیروت: بی تا.
خواندمیر، حبیب السیر، ج۲، کتابخانه ی خیام، بی جا: ۱۳۳۳٫
داودی، شمس الدین محمد، طبقات مفسرین، دارالکتب العلمیه، بیروت: بی تا.
دایره المعارف اسلام: زیر نظر کاظم بجنوردی، ج۱۰، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: ۱۳۸۱٫
دایره المعارف اسلام: زیر نظر کاظم بجنوردی، ج ۱۲و۱۳، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: ۱۳۸۳٫
دایره المعارف اسلام: زیر نظر کاظم بجنوردی، ج۱۵، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: ۱۳۸۵۷٫
زرین کوب، عبدالحسین: کارنامه ی اسلام، چ۱۱، امیرکبیر، تهران: ۱۳۸۵٫
سارتن، جرج، مقدمه بر علم تاریخ، ترجمه غلامحسین طهوری افشار، هدهد: تهران: ۱۳۶۰٫
سیوطی، بغیه الوعاه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مکتبه العصریه، بیروت: بی تا.
شفا، شجاع الدین: ایران در اسپانیای مسلمان، ترجمه ی مهدی سمسار، گستره، تهران: ۱۳۸۵٫
صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، دار صادر، بیروت: ۱۹۹۱٫
ضبی: بغیه المتلمس، مطبعه روخس، مجریط: ۱۸۸۴٫
عنان، محمد عبدالله، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالحمید آیتی، ج۱، کیهان، بی جا: ۱۳۶۶٫
قاضی صاعد: التعریف بالطبقات الامم، مقدمه تصحیح و تحقیق غلامرضا جمشیدنژاد اول، هجرت، تهران: ۱۳۷۶٫
قفطی: تاریخ الحکما، به کوشش بهین دارائی، دانشگاه تهران، تهران: ۱۳۴۷٫
کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ، تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلام، ترجمه¬ی ابوالقاسم پاینده، علمی و فرهنگی، تهران: ۱۳۷۹٫
کرمر، جوئل¬ل: احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ترجمه ی محمد سعید حنایی کاشانی، مرکز دانشگاهی، تهران: ۱۳۷۵٫
گوستاولوبون: تمدن اسلام و عرب، علمی، بی جا: ۱۳۳۴٫
لاپیدوس، آیرا ماروین، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده،: اطلاعات، تهران: ۱۳۸۱٫
مدرس تبریزی: ریحانه الادب، کتابفروشی خیام، تبریز: بی تا.
مسعودی: مروج الذهب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران: ۱۳۶۰٫
مقدسی: احسن التقاسیم، ترجمه ی علیقلی منزوی، شرکت مولفان و مترجمان، تهران:۱۳۶۱٫
میرخواند: روضه الصفا، کتابفروشی خیام، بی جا: ۱۳۳۹٫
نخجوانی، هندوشاه: تجارب السلف، تصحیح و اهتمام، عباس اقبال، بی نا تهران: ۱۳۱۳٫
نصر، حسن، علم و تمدن در اسلام، احمد آرام، علمی و فرهنگی، تهران: ۱۳۸۶٫
Comparison of scientific and literary situation in Baghdad and Cordoba in the fourth century AH
In the fourth century AH, two Islamic capitals, Baghdad and Cordoba, were in the most prosperous period of their history in terms of science and literature.
In both capitals, some factors contribute the progress of science and literature and there were some similarities and differences in the way of their progress.
Among their progression factors, the powerful rulers, construction of academic centers, and support of scientists can be named which showed the similarities of these societies. But among the difference between these two societies, number of scientists and authored books are the main factors in a way that almost in all science fields, the results of investigation showed the more progression for Baghdad in compare with Cordoba .
Utilizing the great heritage of Iran civilization, centralization in Islamic world, Cordoba far distance to the main Islamic center and less area of Cordoba are the main superiority factors of Baghdad in compare with Cordoba.
In this research, tables have been adjusted including the number of scientists and scientific authored books in fourth AH/ tenth ad century to have a comparative study of factors affecting the development trend of these scientists and their works have been included in the tables and the whole scientists information and their works are not here.
Key words: science, literature, Baghdad, Cordoba, fourth century