عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران
دانلود کتاب عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران نویسنده: جویا بلوندل سعد مترجم: فرناز حائری
قصد دارم به کتاب جویابلوندل سعد، با نام «عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران»، ترجمه فرناز حائری بپردازم که با بازخوانی و حاشیه نویسی ناصر پورپیراد، به وسیله نشر کارنگ منتشر شده است.
در آغاز کتاب، سخنی تند و معترض و مثل همه سخنان افراطی، یک جانبه علیه «روشنفکری بی مایه معاصر ایران» آمده که چرا نتوانسته است پیش از نویسنده عرب، به کاری در این سطح دست یازد:
«خواندن این کتاب، افسوس هزار باره را در من زنده کرد که چرا سرنوشت روشنفکری ایران بدان جا کشیده است که هر ارزیابی از آنان، با اعلام ندانم کاری و نمایش عیب های شان برابر می شود؟!
واقعاً این کلی گویی و همه را به یک چوب راندن منطقی است و همه ارزیابی های روشنفکران ایرانی اعم از روشنفکران مذهبی یا غیر مذهبی، چپ و راست و لیبرال و مسلمان و مارکیست و فرا ایدئولوژیک پست مدرن و معنا گریز و معنا پرداز و روشنفکر متخصص درون حکومتی و تکنوکرات و پژوهشگر رسمی و غیر رسمی و تئوریسین اقتصادی و جامعه شناسی و انسان شناسی و ادیب، همه و همه ضعیف تر از بررسی خانم سعد است و دیگران هم باید ادبیات ما را با منظر و اسلوب او واکاوی می کردند و اگر مثلاً به راهی دیگر رفتند، این مسیر، به معنی بی مایگی مطلق روشنفکری معاصر ما بوده است؟
بگذریم از درستی حق انتقاد درباره هر چیز و از جمله مشکلات روشنفکری ما، اما چنین نگرش و شیوه ای، خود بیش از هر کار روشنفکری دیگر، نشانه بی مایگی است. بدیهی است که مسائلی چون عرب ستیزی، نشان یک بیماری است ؛ اما خود ریشه هایی دارد و عدم تحلیل منطقی آن و محدودیت فهم و به جای تفکر تحقیقی، نسبت دادن عرب ستیزی صرفاً به تأثیر رضا شاه، خود گویای نقص بزرگ تری در نقد روشنفکری ماست:
«این کتاب در عین حال که از سر گردانی روشنفکری ما در تبیین هویت ملی می گوید، به بی محتوایی عرب ستیزی گسترده ای می پردازد که تقریباً سراسر ادبیات معاصر ایران را تا عالی ترین نمونه های آن کرم زده و معیوب کرده است.
خواننده خردمند پس از خواندن این کتاب، خواهد پذیرفت که تفاوت جویا بلوندل سعد، درباره بی بنیانی پدیده نو ظهور عرب ستیزی در میان صاحب نظران سده اخیر ایران، کاملاً اصیل است و هنگامی که مبدأ هدایت این ستیزه بی خردانه علیه اقوام بومی عرب خودی و نیز ملت های عرب همسایه و هم کیش ایران به معنی زمان رضا شاه رجوع می کنیم، معلوم می شود که لااقل در موضوع عرب ستیزی، تقریباً تمام صاحب قلمان در تبعیت و تأیید درخواست های رضا شاه، با او هم صدا و همراه بوده اند .
نخست اینکه عرب ستیزی پدیده ای نو ظهور میان ما نیست و محصول عجم ستیزی بنی امیه و سلطه ستمگرانه بنی عباس است.
دوم اینکه مردم ایران همان اندازه که در پیام های قرآن حکیم و خداوند علیم و عمل فرستاده بر حق او و اهل بیت نبی (ص)، افق معنوی نو و برابر پنداری همه انسان های سفید و سیاه، غنی و فقیر، عرب و عجم را یافتند و به آنان دل دادند و آن را باور کردند، در رفتار دشمنان پیامبر و غاصبان ولایت و سلطه سلطنت و خلافت اعراب (بنی امیه و پس از آن، نه تنها حکمت و حقیقت و عدالت و آزاد منشی و کرامت و دوستی ترسیدند، بلکه احیای داستان هولناک ظلم و ستم حاکمان سرکوبگر و خشونت پیشه را آزمودند و اگر نبود نور دانایی و دانشوری و تربیت و بارقه معنوی اسلامی که سرزمین های فتح شده را از تعصب جاهلی عرب ستایی مدام منع می کرد و نیرویی بود برای بسط مدنیت اسلامی، این حاکمان دست کمی از دیگر سلطه گران نداشتند، پس هر چه ایرانیان در تمدن اسلامی فراهم آوردند و بالایی گرفتند، محصول خدمات متقابل اسلام و ایران به هم بود و هر چه ستم و تعصب و ویرانی در سرزمین های عرب و عجم فراهم آورد، از ستمگری قومی و برتری پنداری نژادی اموی و دیگران حاصل آمد و ثمره شومش نیز نه تنها دامن آنان را گرفت که به اسلام آسیب رساند زیرا حقیقت الهی در دست پیروان جاهل، بیشتر آسیب ها را می بیند و آنان اند که با رفتار پست و نا معقول و ظالمانه خود، دامن دین و حقیقت تابناک و اخلاقی آن را در چشم ناواردان به ساحت معرفت الهی لکه دار کرده اند و همیات خویش را به نام دین، دستمایه سرکوب ها، جدال ها، تجاوزگری ها، آشوب ها و خشونت ها کرده اند. با این همه و با همه ضرورت جدا کردن دو مقوله اسلام ستیزی و عرب ستیزی و درک ریشه های هر یک، حقیقت آن است که در عصر حاضر و سده اخیر و در حقیقت پس از ظهور مدرنیته و وزش بادهای آن بر اکناف جهان و از جمله ایران و پیدایش سیاست استعمار مدرن و توسعه آگاهی های مدرن وبازگشایی افق های نو در تجربه تمدن جدید و سیاست مدرن و پیشرفت مدرن و تأثیر آن بر ایرانیان و ایجاد جنبش تازه، روشنفکر جدید ایرانی با دلباختگی به عصر جدید و راه حل غربی، در معرض توسعه یک پدیده جدید متعلق به دوران تشکیل دولت به ملت جدید و اندیشه ناسیونالیسم بورژوایی غرب قرار گرفت که خود مظهر موفقیت عینی جوامع جدید مدرن بود و از رنسانس تا قرن هیجده، عملاً و نظراً قوام یافته بود و در زمان مشروطه در ایران جرقه زد و به هنگام شکل گیری دولت مدرن رضا شاهی، ابزار استحکام دولت او و پاسخ به ضرورت های دوران قرار گرفت و با توجه به وابستگی و پیوند و نیازهای استعماری، به شکل عرب ستیزی حاد ظهور تازه ای یافت.
پس از انقلاب اسلامی، با توجه به ماهیت اسلامی انقلاب و چالش غرب گرایی و روشنفکری لیبرال با آن، بار دیگر ما شاهد طرح این مسئله بوده ایم ؛ اما اتفاقاً هرگز رواج دوران رضا شاه را به خود ندید، زیرا به طور کلی آگاهی متفکران ربع قرن اخیر، در بستر تجربه بزرگ اجتماعی، به توسعه فکر منجر گشته است ؛ به هر رو می توان شاهد تفاوت های جدی عرب ستیزی در پیش و پس از انقلاب بود و با وجود تعدیل سیاست عجم ستیزی پان عربیسم به جنگ جنون آسا و خونبار صدام و نقش غرب در توسعه این جنگ برای مهار انقلاب، شگفت انگیز آن که با همه هراس حکومت های عرب منطقه از ایران و خطاهای تند روان آغاز انقلاب، هرگز حتی در میان مردم، این بیگانه ستیزی دوام نیافت و عرب ستیزی به احساس عمومی مبدل نشد و دشمنی با صدام فاصله اش را واکنش مردم نسبت به مردم عرب حفظ کرد. چنانکه با سقوط رژیم تجاوز کار، به سرعت مردم ایران و عراق کدورت ها را زدودند و با وجود نقشه زیرکانه امریکا برای رواج جنگ شیعه و سنی و استفاده از طالبان و القاعده و وهابی گری، برای گسترش تخاصم عرب و عجم، این پدیده روی نداده است که البته خرد رهبران مذهبی شیعه و سنی و گاه سیاستمداران دو طرف را باید در این آگاهی مؤثر داشت.
پس اگر چه در ماهواره های لس آنجلسی پس انقلاب، گونه ای عرب ستیزی مبتذل ترویج شد؛ اما هرگز این امر، به روشنفکران ایرانی سرایت نکرد و چنین نظری تهمتی بیش نیست:
«وسیع تر شدن این عرب ستیزی در ذهن روشنفکری کم توان ایران، در دوران حکومت کنونی، چنان که ظواهر امر نشان می دهد، نوعی اعلام نا رضایتی سیاسی است. در واقع روشنفکری غیر مذهبی کنونی می خواهد، بار نالایقی در عرض اندام سیاسی و در جا زدن و پس ماندگی اجتماعی خود را در حوادث سده اخیر، بر دوش عرب های پانزده قرن پیش بگذارد و به این بهانه، با ساده ترین صورتی، خود را از معرض پرسش های ملی دور نگه دارد !
بارزترین نشانه نالایقی روشنفکری کنونی ما آن جا بروز می کند که می بینیم این کتاب را، هم چون بررسی مسائل تاریخی و اجتماعی و ادبی ایران، دیگران برای ما نوشته اند تا معلوم شود که صاحب نظران ما، به کلی ابتر مانده اند و به پخته خواری اندیشه دیگران عادت کرده اند.
راستی به چه دلیل روشنفکری معاصر ایران از نگاه به خویش در آینه زمان هراس می کند. از حوادث غول آسای ملی و منطقه ای و جهانی در سده اخیر مطلبی نمی آموزد و بر سر تصورات تلقینی دیگران که عرب ستیزی یکی از نا باب ترین آن هاست ایستاده است؟ !
واقعاً با توجه به کنش کشورهای عربی برابر رفتار دوستانه ایران، اینان یک سویه و وهم آلود از عرب ستیزی روشنفکران ایران سخن گفتن عجیب می نماید!
بدیهی است که روشنفکران لائیک و خدا ناباوران، با کل دین و در نتیجه اسلام، میانه خوبی ندارند و این متعارض ایدئولوژیک کفر و دین، کاملاً قابل فهم است. اما آن را به عرب ستیزی روشنفکران بدل کردن، سوء تفاهمی است که نویسنده باید آن را در خود ریشه یابی کند تا به علت این نگرش غلوآمیز پی ببرد.
پس تا اینجا می توان دو نتیجه تازه را به داوری متن افزود.
۱٫ در ادبیات فارسی بیگانه انگاری سابقه داری وجود دارد که علت آن عرب ستیزی نیست، بلکه سلطه خلفای اموی و عباسی و تحریف اسلام به وسیله آنها و فخر فروشی نژادی و احیای تفاخر نژادی و ماجرای عرب و عجم دوران جاهلی است و نمی توان صورت مسئله را عوض کرد. پیدایش واکنش های بیمار گونه در سمت مخالف، البته قابل فهم است و من هرگز به توجیه همه واکنش های اهل تفکر ایران برابر عرب ها نمی نشینم و ضمناً داستان اسلام و ایران را از مسئله عرب ها و ایران جدا می انگارم؛ اگر چه حتماً ظهور اسلام در میان عرب ها و تبدیل اسلام آوردگان نوپای جاهلیت عرب به رهبران بیگانه با روح دین، در لشکر کشی های نظامی و تمایزشان با رفتار اهل بیت پیامبر اکرم (ص) ؛ گاه تطابق موهومی میان عرب ها و اسلام، در پاره ای اذهان پدید آورده است.
۲٫ پیدایش پان عربیسم از یک سو و ایرانی گری شرونیستی جدید در سوی دیگر، هر دو به دوران مدرن و استعمار جدید و توسعه ناسیونالیسم بودازدایی مربوط است و توسعه تلقی های نژاد گرایانه در دوران رضا شاه، در ادامه یک تجربه تاریخی سابقه دار، و نفوذش در دسته هایی از روشنفکران ایرانی خود سوژه بررسی علمی و بیطرفانه جدیدی است و باید همه سویه مورد بررسی قرار گیرد. بحث بیگانه ستیزی با عرب، بیشتر باید به صورت معکوس مطرح شود؛ یعنی عجم ستیزی عرب.
اگر در ادبیات فارسی معاصر، گاه به شیوه ای بیمار گونه، علیه عرب ها بانگرشی نژاد گرایانه سخن رفته، نه می توان آن را تأیید کرد و نه می توان به شیوه ای سوبژکتیو و مجرد، آن را منفصل از پیشینه اش، تحلیل کرد.
نکته دیگر آن است که ما اصلاً نمی توانیم از یک مشخصه فراگیر و کلی، به نام عرب ستیزی در ادبیات معاصر حرف بزنیم. نخست اینکه ما باز بنا به دلایلی پس زمینه ای نه تنها با عرب ستیزی بلکه با غرب ستیزی هم در دوره هایی از تاریخ و ادبیات و روشنفکری معاصر رو به رو هستیم.
دوم اینکه این ستیز مطلق نیست و چه در ارتباط با عرب ها و چه غربی ها در کنار ادبیات و روشنفکری ستیزه جو، ما با ادبیات و روشنفکری مغایر آن هم روبرو بوده ایم؛ یعنی هر چند در دوران پهلوی و به ویژه رضا شاه، اندیشه افراطی و شوونیسم ایرانی و ناسیونالیسم عرب ستیز رواج یافته و روشنفکران و هنرمندان آن دوران نیز مستقلاً و بنا به ضرورت های مدرن گرایی ناسیونالیستی و اندیشه های ملی گرایانه بودا زدایی و چه تحت تأثیر تلقینات حکومت یا سیاست استعماری، اغلب به آن روی کرده اند؛ اما متفکران دیگری در حوزه روحانیون و دین پروران وجود داشته اند که میلی به دامن زدن به نژاد گرایی نداشته، به عکس بر خدمات متقابل اسلام و ایران تأکید کرده اند و از سر این تأکید برابر عرب ستیزی نیز ایستاده اند و لااقل واقعیت اسلام را با واقعیت تسلط حکومت و خلافت غاصب اسلامی و حقیقت مردم عرب را با منش دولت ها یکی نپنداشته اند و کوشیده اند، علیه شعله ور کردن اختلات شیعی و سنی و ایرانی و عرب، همچون سیاستی استعماری مقاومت بر انگیزند.
بهر رو اگر در آثار کسانی چون صادق هدایت و صادق چوبک گرایشات عرب ستیزانه است. نخست باید سرشت آن را با عرب ستیزی فردوسی متمایز دانست. فردوسی شاعر شیعی است و به ستم نژاد پرستانه اعتراض می کند؛ در حالی که نویسندگان مدرن، اساساً با اندیشه لائیک، با کل پدیده دین دشمن اند.
از سوی دیگر عرب ستیزی کسانی مثل اخوان ثالث، با علائق اندیشه نور و ظلمت و زرتشتی گری تعریف می گردد.
در اشعار فروغ، ما نه با عرب ستیزی، که با بهره از زبان قرآن مجید، همچون یک فرم هنری روبرو هستیم ؛ اما شاعر بزرگ و مدرن زنده ایران طاهره صفار زاده به سبب علائق شدید دینی، اساساً علیه عرب ستیزی برخاسته و جهان را بین کفر و دین در چالش می بیند ؛ نه عرب و عجم. ارادت او به پیامبر و اهل بیت و اصحاب صالح پیامبر که جمله عرب بوده اند، در سراسر اشعار او هویداست و این ویژگی هر هنرمند مؤمن ایرانی است.
الان این متن توسط کی نوشته شده؟ مترجم کتاب یا نویسنده خود این سایت متوجه نشدم اما در هر حال باز هم یکی دیگه از توجیهات پان آریاییسم ها برای نژاد پرستیشونه مثل هزاران رفتار و عملکرد زشت دیگه ای که با چیزای مختلف توجیه میشه اینم انداختن گردن اموی ها بهتره مغلطه نکنیم دشمنی عرب و فارس قبل از ظهور اسلام هم بود و هیچ ربطی به اموی ها یا حمله عمر به ایران اون زمان نداره با اسلام هم مخالفت میکنن چون این دین، پیامبرش، بزرگانش منشأ و هما چیش توی قوم عرب زاده شد از حمله عمر به ایران یا رفتار اموی ها و عباسیان صرفا برای توجیه و حق دار نشون دادن خودشونه وگرنه ریشه دشمنی از قبل هم بود دیگه همه میدونیم شاه ایران نامه پیامبر رو پاره کرد مثلا پیامبر چند بار حمله کرده بود یا زمان حیاتش چه ضرری به ایرانی ها زده بود که نامه اش پاره شد؟ بیخیال خودمونو گول نزنیم
واقعیت حاکم غیرازاین است که نوشته اید،نوشته شماازنظرمن حدود۴۰درصددرست است،چرا؟چون بیش از۹۰درصدمردم ایران (غیرعرب)قلباازقوم عرب متنفرند،اما اکثرابروز نمی دهند
رضا