داستان کوتاه عربی همراه با اسم های مشتق – اسم تفضیل – داستان الاغ و لاکپشت
زیر اسم التفضیل خط کشیده شده است
قصه الحمار المغرور والسلحفاه
یحکی أن فی یوم من الایام کان هناک فی الغابه الواسعه حمار مغرور یدعی کرکش، کان کرکش یمشی فی تباهی وغرور ویستهزئ بجمیع الحیوانات الاخری الاصغر والاضعف منه، ویمشی بینهم قائلاً : انا افضل منکم جمیعاً وأحسن منکم، یذهب الحمار المغرور الی الارنب کل یوم ویتباهی ویستهزئ به قائلاً انه افضل منه واحسن منه واکثر منه نفعاً واکبر حجماً، ثم یذهب بعد ذلک الی اللقلق ویعید علیه نفس الکلام ایضاً، قائلاً انه لدیه صوت واللقلق لیس لدیه صوت مثله، ثم یذهب الی البقره قائلاً انه افضل منها لأن لا احد یحلبه، ثم یذهب الی الحصان قائلاً انه افضل منه لأنه یحمل الاثقال ویتحمل کافه الاعمال الشاقه والصعبه اما الحصان فیعیش فی رفاهیه . وذات یوم کان الحمار المغرور یسیر فی الغابه کعادته متباهیاً فخوراً بنفسه وحجمه وصوته وقوته وقدرته علی التحمل، فقابل فی طریقه السلحفاه، فتوقف وقال لها : أنا افضل منک، فأنا امشی بسرعه کبیره وانت بطیئه جداً، ضحکت السلحفاه فی بساطه وقالت : فی أى شئ أسرع منی ؟ فقال الحمار : فی السیر علی الارض، قالت السلحفاه : ولکنک لا تستطیع أبداً ان تسبقنی فوق الماء . استشاط الحمار کرکش غضباً واحمر وجهه حیث أحرجته السلحفاه الذکیه امام جمیع الحیوانات، فقال لها فی غضب : سوف أسبقک فوق الماء ایضاً، وذهب الحمار الی النهر لیمشی فوق الماء، ولکن بمجرد أن وضع قدمه فوق الماء، تعثر وسقط وکاد أن یغرق، ونسی أنه الحیوان الوحید الذی لا یستطیع السباحه، اجتمعت الحیوانات وانقذت حیاته ، اعتذر کرکش من الحیوانات فی خجل شدید ، وقال : انتم افضل منی ، فأنت جمیعاً تعرفون السباحه أما أنا فلا . |
اصغر: کوچکتر
اضعف: ضعیف تر افضل: برتر أحسن: بهتر أکثر نفعا: سودمنتر حمار: الاغ سلحفاه: لاکپشت غابه: جنگل سباحه: شنا کردن |
اسم های جامد و مشتق
*** جامد:
ازكلمه ی ديگرگرفته نشده است.
مصدري: مي توان ازآنها مشتق ساخت (تمامي مصادر)
– وزن هاي مشهور: فَعل (ضَرب)، فِعل (عِلم)، فُعل
(شُغل)، فُعُول(جُلُوس)، فَعَلان(جَوَلان)
فُعلان(غُفران)، فِعلان(هجران) و… + مصادرثلالي
مزيد
غيرمصدري:نمي توان از آنها اسم مشتق ساخت. مانند: الّدار،القلم،
الجِدار، السِّلاح و…
*** مشتق
: ازكلمه ی ديگرگرفته شده است. معناي وصفي وريشه ی فعلي دارد. مشتقّات عبارتند از:
۱)اسم فاعل
(= صفت فاعلي درفارسي) درثلاثي
مجّرد: بروزن فاعل
مزيد: از
فعل مضارع مزيد – حذف حروف مضارعه وقراردادن
« ﻣُ »- مكسور(ــِ) كردن عين الفعل (حرف ماقبل آخر)
۲) اسم
مفعول(= صفت مفعولي در فارسي) درثلاثي
مجّرد: بروزن مفعول
مزيد: فعل
مضارع مزيد – حذف حروف مضارعه وقراردادن
“ﻣُ” – مفتوح (ــَ) كردن عين الفعل
(حرف ماقبل آخر)
۳) صفت
مشبهه: دلالت برصفتي نسبتا ثابت، دائمي ودروني
فاعل دارد
الف :اوزان مشهور
فِعْل : سَهْل‚ صَعْب‚ شَيْخ
فِعْل : صِفْر(خالي)- خِمل(خالص)- دِلف(شجاع‚
دلير)
فُعْل: صُلب(محكم)- حُرّ(آزاد)-حُسن- حُلو(شيرين)
فَعَل: حَسَن(نيكو)- يَبَس(خشك)- بَطََل(قهرمان)-
صَمَد(بی نياز)
فَعِل: خَشِن- فَرِحِ(شادماني)- حَذِر(بيمناك)
فَعيل: كريم- شريف- بخيل- حَزين(غمگين) بصير
فَعول: غَيور(باغيرت)
فَعال: جَبان(ترسو)- ]حَصان(باعفّت)- رَزان(باوقار) برای مؤنّث[
فُعال: شُجاع
فَيْعل: سَيِّد-مَيِّت
فُعْلان: حُسبان(حساب شده)
فعْلان(اگرمؤنّثش فُعْلَی باشد): (غضبان-غضبی)-(عطشان-عَطشی)-(جَوعان-جَوعی)
ب: أفعل وصفي بروزن أفْعَل
كه دلالت دارند بر رنگ =
مؤنّث: بيضاء٫حمراء٫سوداء٫صفراء
مذكّر: ابيض، أحمر، أسود، أصفر، فَعْلاء
عيب
= مذكّر: أبكم(لال)٫أصمّ(کر)٫أعمی(کور)٫أبله مؤنّث: بكماء، صمّاء، عمياء، بلهاء
نكات :
* صفت مشبّهه هميشه ازفعل لازم ساخته می شود.(برعكسِ
اسم فاعل كه ازمتعدّي ساخته می شود)
* صفت مشبّهه ازغيرثلاثي مجرّد همان صيغه اسم است.
مانند:
مجتهد- منافق- معتدل- مستقيم- مهذّب- مستوی- مقدّس- منزّه- مؤمن
* درثلاثي مجرّد نيزاگراسمي بروزن فاعل باشد و دلالت
برصفت ثابت كند صفت مشبّهه است.
مانند: طاهر- كامل- جاهل- فاجر-
۴) اسم
مبالغه: دلالت بر بسياربودن صفتی براي فاعل دارد.
– وزن های
مشهور
* فعّال:
تّواب-غفاّر-ستّار-وهّاب(بسياربخشنده)-صبّار-سمّاع-حلّاف(بسيارقسم خورده)-عبّاس
* فعَّالة:
علّامة- لوّامة- نمّامة- فهّامة
* فِعّيل:
صِدّيق(بسيارباصداقت)- سِكّيت(پرسكوت)
* فُعّول:
قُدّوس(بسيارپاك ومنزه)- سُبّوح(بسيارپاك)
* مِفْعيل:
منطيق(بسيارسخنور)مسكين(بسياردرمانده)
* فَيْعول:
(قَيّوم)
* فُعَلَة:
هُمَزَه(بسيارنكوهش گر)- لُمَزَه(بسيارعيب جو)
نكات :
* الف: اگراسمي بروزن فعّال باشد و بر شغل و حرفه
دلالت كند.
درصورتي كه:
– ريشه
ی فعلی داشته باشد اسم مبالغه است. طبّاخ- بنّاء- حمّال- سقّاء
– ريشه
ی فعلی نداشته باشد اسم مبالغه نيست. عطّار-
جرّاح- تمّار- حجّار- صيّاد- فلّاح
* ب: طرز
تشخيص اوزان مشترک صفت مشبهه و صيغه مبالغه و اسم فاعل :
براي اينکه يک کلمه مشتق باشد سه عنصر در آن
هم زمان بايد وجود داشته باشد :
۱- وزن مشتق ۲- کاربرد وصفي ۳- معني وصفي
مثلا حليب يا صليب داراي وزن مشتق هستند اما
معني وصفي ندارند پس مشتق نيستند .
* وزن فعول
و فعيل بين صفت مشبهه و صيغه مبالغه مشترک است .دقّت کنید که اگر از آن کلمه، اسم فاعل
نداشتيم و يا اسم فاعل هم معنا با آن وزن داشتيم، آن کلمه صيغه مبالغه است در غير اين
صورت صفت مشبهه است .
مثال : رؤوف بر وزن فعول است چون رائف نداريم
پس رؤوف صيغه مبالغه است .
عليم بر وزن فعيل است کلمه عالم داريم که در
همان معناي عليم است . پس عليم صيغه مبالغه است.
صبور بر وزن فعول است کلمه صابر داريم که در
همان معناي صبور است . پس صبور صيغه مبالغه است .
صديق بر وزن فعيل است کلمه صادق داريم اما
در معناي صديق نيست پس صديق صفت مشبهه است .
برخی کلمات بر وزن فاعل هستند ولي صفت مشبهه
مي باشند هرگاه کلمه اي که بر وزن فاعل است اگر کاري را انجام بدهد اسم فاعل است. مانند
قاضي و کاتب امّا اگر کاري انجام ندهد صفت
مشبهه است. مانند طاهر و معتدل
*ج: مذكّر
و مونّث درصيغه ی مبالغه غالباً يكی است و چنانچه (ة) درآخرآن باشد، دلالت بركثرت مبالغه
دارد نه تأنيث .
۵) اسم
تفضيل
الف: درثلاثي مجرّد: بروزن
أفْـعَل: أكبر-أصغر-أعظم-أدنی
فُعلی: كبری-صغری-عُظمی-
دنيا
ب: درغيرثلاثي مجّرد + رنگ هاوعيب ها : استفاده
ازكلماتي مانند:اَشَد- اكثر- اعظَم- اوسَع
أشَدُّحُمْرَةً(سرخ
تر)،أعظمُ اِعْوِجاجاً (كج تر)،أكثرُاشتياقاً(بااشتياق تر)
نكات:
* الف
: اگراسم تفضيل
– همراه
با « مِنْ » معنای صفت تفضيلي فارسي:لاخُلْقَ أقْبَحُ مِنَ الكِبرِ. هِيچ خُلقي زشت
تراز خودپسندي نيست.
– بـدون
« مِنْ » معنای صفت عالي :هُوَأعْلَمُ الطُّلّا
بِ. اوعالم ترين دانشجويان است
* ب
: دوكلمه ی« خير» و« شرّ» اگربه معناي
– خوب وبد = صفت مشبّهه : هذاالعَمَلُ
خَيْرٌ. اين كار،خوب( نيك)است.
– بهتروبدتر= اسـم تفضيـل: شُّرُالُأُمورِخيانَةٌ. بدترين كارها خيانت است.
۶) اسم
مكان و زمان: دلالت برزمان ومكان وقوع دارد.
* درثلاثي
مجرّد: دو وزن دارد
مَفْعِل: درصورتی كه مضارعش مكسورالعين (يَفعِلُ)
باشد مانند: يَجلِسُ: مَجْلِس ؛ يَنْزِلُ:
مَنْزِل ؛ ينطق: منطق
مَفْعَل: درصورتي كه مضارعش مفتوح يامضموم العين
( يَفعَلُ ، يَفْعُلُ) باشد. يَطَبَخُ:مطبخ
؛ يَشْرَب:مَشْرَب
* برخي ازافعال اسم مكان وزمان آنها استثناءً به
جای مَفْعَل بروزن مَفعِل آمده است.
مانند: سَجَدَ ـُـ : مَسجِد ، غَرُبَ
ـَـ : مَغرِب ، شرق ـُـ : مشِرق
* درثلاثي
مزيد: همان صيغه ی اسم مفعول هر باب است و ازمعنای آنها می توان تشخيص داد.
مُجْتَمَع(محلّ اجتماع)،مُسْتَخْرَج(محلّ استخراج)،مستقّر(قرارگاه)،مُنْطَلَق(زمان
يا مكان حركت)
نكات:
* گاهی
برای نشان دادن كثرت چيزی درمكان ازاسم جامد بر وزن(مِفعَلَه) استفاده می شود.
مانند: مَكْلَبَة (جايی كه سگ زياد است) مدرسة(جايی
كه زياددرس خوانده مي شود)
* كلماتی
مانند ميعاد، معراج، ميقات، ميلاد و…اسم زمان هستند كه برخلاف قاعده آمده اند.
۷) اسم
آلت : دلالت برابزاروادوات فعل دارد.
الف: اسم آلت جامد: (بدون قاعده است) مانند:
جَرَس(زنگ)، فَأس(تبر)، كُوب(فنجان)،سِكّين(چاقو)، قَدُوم(تيشه)- قلم
ب: اسم آلت مشتق بروزن های:
مِفْعَل: مِقبَض(دستگيره)، مِبرَد (سوهان)،
مِدفَع(توپ جنگی)- مِعبَر(پل)- مِخلَب(چنگال)
مِفْعَلَة: مِكنَسَة(جاروب)، مطرقة(چكش)، مِروَحَة(بادبزن)،
مِسطَرَة(خط كش)
مِفْعال: مِصباح(چراغ)، مِفتاح(كليد)، مِسمار(ميخ)،
مِذياع(راديو)، مِنشار(ارّه)
* توجّه
: برای تشخيص جامد يا مشتق بودن كلمات جمع، بايد به مفردآنها توجّه كنيم.
به نقل از پویا دانش