مقاله عربی : رثا در شعر فرزدق
مرثیه و مرثیه سرایی در شعر فرزدق
مقدمه: شیوه سرودن یک قطعه شعر مذهبی (=مرثیه) با اشکال مختلف میتواند ابراز شود، برای مثال توضیحی، توصیفی، احساسی، شبه تاریخی، تاریخی. در پارهای از مرثیهها به نظر میرسد که شاعر به جای شیوههای یاد شده ابتدا سؤالی را طرح میکند و سپس معنویات و تفکر خود را در قالب پاسخ میآورد. مسئله تحقیق همین نکته است که آیا این یک شیوه یا یک روش است در کار شاعرانی که به سرودن مرثیه میپردازند. طبعاً در این مسیر سؤالهایی به شرح زیر مطرح میشود: ۱- آیا شاعر سؤال را محور شعر قرار میدهد تا بهتر شخصیت مورد نظرش را معرفی کند؟ ۲- آیا شاعر از این طریق میخواهد کاری بدیع انجام دهد؟ ۳- آیا نوعی تجاهل العارف در کار است؟ اما فرضیه چنین است که سؤال ذهن خواننده را تشحیط میکند و او را بیشتر متوجه موضوع میسازد: در این تحقیق یک شاعر عرب که از شیفتگان اهل بیت است را در نظر گرفتهایم به نام فرزدق و یک شاعر ایرانی که نخستین مرثیه سرای شعر فارسی است، کسایی مروزی. محور تحقیقی معرفت به یک شخصیت مذهبی است از طریق طرح سؤال و پاسخ در فضاهای خاص. خوشه تداعی گر در شعر دو شاعر یاد شده دو شخصیت مذهبی است که هر کدام از ارکان مذهب شیعه میباشند. نیز کسایی مروزی از نظر خط زمانی (Chronology) نزدیکترین شاعر به فرزدق است. در این تحقیق ابتدا کلیاتی پیرامن مرثیهسرایی در شعر فارسی و عربی آورده میشود، سپس دو شاعر مورد نظر هر کدام در فصلی جداگانه معرفی می شوند و سپس بحث مورد تحقیق مطرح میگردد.
تعریف مرثیه و جایگاه آن در انواع ادبی در میان اغراض و معانی شعر فارسی، آنچه که از زیر بنای عاطفی بسیار استواری برخوردار است و در عین حال از تخیل یعنی مهمترین عنصر زیر بنای شعر نیز به کمال بهره دارد، مرثیه است . در تاریخ ادبیات فارسی و عربی هر یک از شاعران بر اساس اندیشه و نگرش خاص خود، به مرثیه سرایی پرداخته اند. زبان در این گونهی شعری ساده است وحتی شاعران مُغلق گو نیز در مرثیه سرایی زبانی ساده دارند. از آنجا که مرثیه از دلی سوخته و جانی اندوهگین برخاسته و با بیانی ساده و عاطفی بازگوکنندهی احساسات درونی و واقعی شاعر است، در شمار زیباترین و ماندگارترین اشعار ادبیات فارسی است . غالب فرهنگهای معتبر ذیل مرثیه چنین نوشته اند: مرثیه ، رثا: در لغت گریستن بر مرده و برشمردن محاسن و محامد وی است و در اصطلاح، شعری را که در رثای کسی ساخته باشند، مرثیه می گویند.(معین،۱۳۸۰: ۸۲۲) زین العابدین مؤتمن در کتاب شعر و ادب فارسی جامع ترین تعریف مرثیه را به دست داده است. او می نویسد: مرثیه یا رثا در اصطلاح ادب، بر اشعاری اطلاق می شود که در ماتم گذشتگان و تعزیت یاران و بازماندگان و اظهار تأسف بر مرگ پادشاهان و بزرگان و ذکر مصائب ائمه اطهار مخصوصاً حضرت سیدالشهدا و دیگر شهدای کربلا و ذکر مناقب و مکارم و تجلیل از مقام و منزلت شخص متوفا و بزرگ نشان دادن واقعه و تعظیم مصیبت و دعوت ماتم زدگان به صبر و سکون و معانی دیگر از این قبیل سروده شده باشد. (موتمن،؟ ) با توجه به این تعاریف می توان چنین استنباط کرد که در جامعه ادبی ایران مرثیه دارای دو معناست : معنای عام و معنای خاص ؛ در معنای عام، مرثیه شعری است که شاعر به واسطه آن غم فقدان و محاسن شخص متوفا را برمی شمرد و در معنای خاص ، شعری است که شاعر در سوگ و شهادت حضرت امام حسین و وقایع مربوط به کربلا و ائمه معصوم سروده باشد. مرثیه از انواع ادبی کهن است که از دیرباز در ادبیات ملت های گوناگون همچون اعراب و یونانیان ، در مفهوم سوگ بر عزیزان ازدست رفته و گذرا بودن عمر به کار رفته است و از این نظر می توان گفت که مرثیه یک نوع ادبی جهانی است، که محتوای آن در ادبیات تمامی ملت های جهان مشترک است . مرثیه در شعر عرب اگراین مهم را بپذیریم که هرچه عاطفه و خیال در شعر بیشتر باشد آن شعر زیباتر و دلنشین تر است باید مرثیه را که از عواطف انسانی سرچشمه می گیرد و موجبات تحول روحی و روانی شنونده یا خواننده را فراهم می آورد، بهترین شعر بنامیم، که پیش از ادب فارسی ( حتی در ادب فارسی پیش از اسلام )، در ادبیات عرب وجود داشته است . منشأ رثا در ادب عربی را باید در روابط قبایل و منازعات آنان جستجو کرد زیرا در رهگذر شعر جاهلی آن را چنین تعریف کردهاند:«رثا یعنی مدح و توصیف از مناقب کشتگان میدان جنگ و دعوت و ترغیب قبیله به گرفتن خون شهیدان معرکه یا مردگان بیگانه که حقی بر گردن شاعر داشتهاند.» ( ترجانی زاده ،۱۳۴۸ :۸۹) شاعران عصر جاهلی برای آنکه به این معنی توسع بخشند، ضمن برشمردن صفات مقتول، برای محترم و طبیعی جلوه دادن مسأله مرگ از امثال پیرامون نابود شدن ملوک گذشته و از بین رفتن قلمرو ایشان، نمونههایی میآوردند، که این شروعی برای راه یافتن حکمت و عبرت به درون مراثی بوده است. «خلقیات عرب که ایشان را بر آن داشت تا بر مردگان خود زاری بسیار کنند و گریه بر مردگان را با برشمردن صفات پسندیده ی آنان تشدید نمایند، باعث بر آن بود تا مرثیه در زندگی خصوصی و اجتماعی اعراب حضوری فعال داشته باشد.» (امامی ، ۱۳۶۹: ۱۳) که این مرثیه سرایی بیشتر در مرگ عزیزان و کشتگان جنگ بوده است که در شعر جاهلی بسیار به آن پرداخته شده است و بر شمردن صفات مرده همراه با شیون را اصطلاحاً ندب مینامیدند. (بلوغ الارباب فی احوال عرب جزء ثالث ص۱۰) در ادبیات عرب ، پس از اشعار جاهلی ، باید دوره عباسی را دوره ی ترویج مرثیه سرایی نامید، زیرا آنان نیز برای خلفا و سرداران و جنگاوران و حتی شهرهای ویران شده ی خود مرثیه هایی سروده اند. مراثی در این دوره بسیار پر شور بود وعمق مصیبت را به خوبی نشان میداد، که از میان حماسههای پرشور میتوان به مرثیهی ابی تمام دربارهی محمد بن حمید الطوسی اشاره کرد. این عصر از نظر رسا دوره تابناکی است و علاوه بر مراثی جنگاوران، سرداران و خلفا ما شاهد رثاء ویرانی شهرها و پرندگان نیز هستیم. لذا با توجه به مراثی عصر جاهلی و دورهی عباسی باید گفت که « مرثیه سرایی در عصر جاهلی و عباسی تأثیری عمیق بر مراثی فارسی داشته است. شعرای فارسی زبان از مراثی عربی در مقام تقلید ، چه در مضمون و چه در تصویر بهره ها جسته اند اما جوششی که در مراثی فارسی است غالباً کمتر از مراثی عربی است.» ( امامی ، ۱۳۶۹: ۱۷) مرثیه در ادب فارسی در ادبیات فارسی گذشته، مرثیه به اشعاری گفته می شد که در عزای در گذشتگان، بستگان، خلفا، سلاطین و … سروده می شد اما امروزه مرثیه معنی خاصی را پذیرفته که آن اشعاری است، که در ماتم رحلت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) بویژه امام حسین (ع) و شهدای کربلا سروده می شود. معروف است که اولین مرثیه را حضرت ابوالبشر ، آدم صفی الله(ع) در مرگ فرزندش هابیل سروده است و تأثر و تأسف خود را با نوحه ای جانسوز ابراز نمود . نویسنده کتاب «مرثیه عشق» در این خصوص می نویسد: « از آن روزی که هابیل مظلومانه به شهادت رسید و حضرت آدم (ع) در غم فراق او مرثیه سرود، هزاران سال می گذرد و این نشان می دهد که مرثیه سرایی قدمتی دیرینه دارد.» (شاعری ،۱۳۸۵ :۸) از مرثیه سرایی در ایران پیش از اسلام اطلاعات زیادی یافت نمی شود، ولی آنچه که مسلم میباشد، این است که در پیش از اسلام نیز مرثیه سرایی وجود داشته است. به عنوان مثال، گفته اند که مرثیه ای به زبان پهلوی اشکانی ( = پرثوی) نیز وجود دارد که آن « مرثیه در مرگ یکی از پیشوایان مانوی به نام مرزکو سروده شده و وزن آن بر اساس هجاهای تکیه دار است . بخش هایی از این مرثیه زیبا را به عنوان یکی از نمونه های موجود و زیبای مرثیه سرایی در ایران پیش از اسلام نقل می کنیم : «ای آموزگار بزرگ ، مرزکو … ای شبان ، ای چراغی که زود خاموش شدی . چشم ما سیاه شد ، کم سو و نابینا شد … ای خورشید بزرگ که از جهانیان پنهان شدی ، چشمان ما تار شد.» (امامی ، ۱۳۶۹: ۲۰ ) از نمونه های دیگر مرثیه پیش از اسلام می توان به مرثیه در باره ی مرگ « شبدیز» اسب خسرو پرویز اشاره کرد که این ماجرا را تعدادی از شاعران عرب به نظم در آورده اند. شایان ذکر است در دوره اسلامی نیز به زبان فارسی دری مرثیه هایی دیده می شود که یکی از آن مراثی ، مرثیه ی محمد بن وصیف سیستانی ، شاعر دربار صفاریان است که در تاریخ سیستان آمده است و شاعر این مرثیه را در خصوص بیان حالات غمناک و زار طاهر و یعقوب ، پسران محمد لیث صفاری سروده است . بطور کلی مرثیه را می توان به دو بخش مراثی مذهبی و مراثی غیر مذهبی تقسیم بندی کرد:مراثی مذهبی عبارتست از مرثیههایی که شاعر با توجه به باورهای دینی در مــــرگ و ماتم یکی از شخصیت های دینی و مذهبی خویش می سراید و مراثی غیر مذهبی شامل کلیه ی اشعاری است که در ماتم اعضای خانواده ، بستگان ، سلاطین ، امیران ، جنگاوران و… سروده میشود. برخی از شاعران فقط به مراثی مذهبی پرداخته اند و برخی دیگر فقط مرثیه های غیر مذهبی سروده اند و عده ای از شاعران دیگر نیز در هردو زمینه طبع آزمایی کرده اند. مراثی مذهبی و تحولات آن مراثی مذهبی در ادب فارسی بطور کلی بیشتر در خصوص حضرت امام حسین (ع) و شهدای کربلا می باشد، ولی این مطلب بدین معنی نیست که که قبل از واقعه ی عاشورای سال ۶۱ هجری ، هیچگونه مرثیه ای سروده نشده است . بلکه رد پای مراثی مذهبی از قبل نیز دیده می شود، به عنوان نمونه حضرت علی (ع) هنگام غسل دادن و کفن کردن رسول خدا(ص) ، غم و اندوه خود را در فراقش اینگونه آشکار کرد و فرمود : « پدرو مادرم فدای تو باد ! هر آینه و به راستی با مرگ تو اموری از قبیل امر نبوت و آگاهیها و اخبار آسمانی ( یعنی وحی) قطع گردید، که با مرگ کسان دیگری غیر از تو قطع نگردیده بود .( ای پیامبر خدا) تو به این امر اختصاص یافته ای که مصیبتت به حدی عظیم است که از مرگ کسان دیگر تسلیت دهنده است ، ( اهل بیت و امت تو ، در مقابل این مصیبت بزرگ ، مصیبت های دیگر را کوچک می شمارند ) و از این لحاظ ، عمومیت پیدا نموده ای که مردم در مصیبت مرگ تو ، در سوگواری مساوی و برابرند. تو به صبر و شکیبایی امر کرده ای و از جزع و بی تابی نهی فرموده ای، هر آینه، سر چشمه های آب دیدگانمان را ( از بسیاری گریه) تمام و خشک می گردانیدیم و هر آینه درد درونی ما از اینکه بر طرف شود، کوتاهی می کرد و غم و اندوهمان پیوسته همراهمان بود و این دو چیز در مقابل فقدان تو اندک است . اما ( چه می توان کرد) مرگ چیزی است که بر گردانیدن آن در اختیار انسان نیست و جلوگیری از آن از قدرت بشر خارج است . پدرو مادرم فدای تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد بیاور و ذکر کن و این را در شمار کارهایی قرار ده که نسبت به آنها اهتمام داری.» (سید رضی ،۱۳۸۲ : ۲۶۰- ۲۵۹) و یا آن حضرت در هنگام خاکسپاری سیده زنان عالم ، حضرت فاطمه (س) ، آتش درون خود را اینگونه نمایان ساخت .آنگاه که خطاب به نبی مکرم اسلام (ص) فرمود: « سلام بر تو ای رسول خدا ! از طرف من و از طرف دخترت که در جوار و در نزد تو فرود آمده و زود به تو ملحق شده است . ای رسول خدا، شکیبایی من از فراق دختر برگزیدهی تو کم گشته است و تحمل من از جدایی از او ضعیف و سست گردیده است . جز اینکه در پیش رو قرار دادن جدایی عظیم از تو و مصیبت سنگین فقدان تو، برای من موضع و عاملی است برای تسلی یافتن در این مصیبت که هر آینه و به تحقیق ، من تو را در شکاف قبرت خوابانیدم و جانت در میان گلوگاه و سینه ی من از تنت بیرون رفت. همانا ما برای خدا هستیم و همانا به سوی او ، بازگشت کنندگانیم . پس هر آینه و به تحقیق امانت باز گردانیده شد و گِرُو باز پس گرفته گردید، اما اندوه من ، همیشگی است ، اما شب من پس با بیداری به سر می رسد تا آن زمان که خداوند سرایی را که تو ( یعنی پیامبر) در آن اقامت داری ، برای من بر گزیند، ( من را در جوار تو قرار دهد ) . ( ای رسول خدا) دختــــــرت از هماهنگ شدن امت تو در ستم کردن به او ، به زودی به تو خبر خواهد داد ، پس در پرسیدن از او در این زمینه کنجکاوی کن و چگونگی را از وی بپرس…» ( همان : ۲۳۴) با این همه، به یقین می توان گفت که بیشترین مراثی در عزای سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و شهدای کربلا سروده شده اند بطوری که هر سال از نظر کمیت بر تعداد آن ها افزوده می گردد و اگر خواسته باشیم مراثی واقعه کربلا را در مکانی گرد آوری نمائیم قطعاً نمایشگاه بزرگی دایر می گردد. آنچه که از منابع موجود یافت می شود مرثیه در رثای شهدای کربلا بلا فاصله پس از واقعه ی جانگداز کربلا آغاز گردید . به عنوان نمونه حضرت اُم البنین (س)پس از شنیدن خبر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) و دیگر فرزندانش آهی از دل بر آورد و سرود:« لَاتد عوّنی وَیکَ اُم البَنین کانَت بَنون لِی ادعی بِهِم تُذَکِّرینـــی بِلیُوث العَرین والیَوم اَصحَبتُ ولا مِن بَنین. دیگر مرا به کنیه ی ام البنین ( مادر پسران) مگوئید که مرا به روزگار ، دیگر پسری نیست.» ( افسری کرمانی ، ۱۳۷۱: ۱۰۴) همانگونه که بیان گردید، اگر چه سرودن مرثیه در رثای امام حسین (ع) و شهدای کربلا بلا فاصله پس از حادثه خونین کربلا آغاز گردید ولی در طول تاریخ با فراز و نشیب هایی روبرو بوده است. بطور کلی از زمان وقوع واقع خونین کربلا( سال ۶۱ هجری قمری) تا قرن چهارم، بنی امیه با ایجاد جو خفقان ، تحریف و نابودی آثار ارزشمند شیعی و زندان ، شکنجه و قتل عام دانشمندان شیعه راه را بر هرگونه اعلام حمایت از تفکر علوی بستند و برخی از حاکمان بنی عباس نیز برای اینکه از تفکر عاشورایی جلو گیری کنند زیارت کربلا را ممنوع کردند و حتی به این اعمال استبدادی بسنده نکردند و متوکل دستور داد قبرامام حسین(ع) و محوطه ی آن را شخم بزنند و گندم بکارند.(حجازی ، ۱۳۸۵: ۱۹) اما پس از گذشت دوران سخت گیری و خفقان با به قدرت رسیدن حکومت های شیعه مذهب آل بویه (۳۳۴ هجری) و زیاریان و دیلمیان که در نواحی شمالی رشته کوه البرز و کرانههای دریای مازندران مستقر بودند و مزاحمتهای جدی را برای خلیفه بغداد ایجاد نمودند ، او ضاع سیاسی و اجتماعی دگرگون شد تا جایی که نه تنها دانشمندان و ادیبان شیعی مجال ابراز ارادت به خاندان عصمت و طهارت (ع) را داشته اند بلکه قرن چهارم را به قرن ترجمه و تألیف آثار اسلامی تبدیل نمودند در همین قرن بود که کسایی به عنوان پرچمدار ادبیات شیعه نخستین سوگ نامه ی مذهبی فارسی را در خصوص واقعه ی عاشورا را سرود که ابیاتی از آن ذکر می گردد: باد صبا درآمد فــردوس گشت، صحـرا دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم میراث مصطفـی را، فـــرزند مرتضی را آن میرِ ســر بــریده، در خـاک خوابُنیده تخمِ جهانِ بی بر، این ست و زین فزون تر بــر مقتل، ای کسائی ! برهان همی نمایی تا زنده ای چنین کن، دلهای ما حزین کن آراست بوستان را، نیسان به فرش دیبا مدح و غـزل نگویم ، مقتل کنم تقاضا مقتول کـربـــــلا را، تازه کنم تولاّ از آب ناچشیده، گشته اسیر غــــوغا کهتر، عدوی مهتر! نادان عــدوی دانا گر هم برین بپایی، بی خار گشت خرما پیوسته آفـرین کن بر اهــل بیت زهرا (شادکام اوغانی، ۱۳۸۶) لازم به ذکر است که این شرایط مناسب تا پایان حکومت آل بویه ( ۴۴۷ هجری) ادامه داشت. بنا براین قرن چهارم و اوایل قرن پنجم اوضاع شیعه در مناسب ترین وضع خود قرار داشت . دوران حکومت غزنویان و سلجوقیان نیز ، دوران سخت گیری و فشار بر شیعیان بوده است و از دوره سلطنت سلطان محمود غزنوی به بعد اذیت و آزار نسبت به شیعیان بسیار شدت گرفت و سلجوقیان هم پس از غلبه بر ایران، آزار فرق مختلف شیعه را در دستور کار خود قرار دادند و آنان را از بکار گیری در دستگاه دولتی منع کردند . در این دوران هر کسی دم از ارادتمندی اهل بیت (ع) می زد از سوی سلاطین وقت به وی برچسب فاطمی، رافضی و قرمطی زده می شد و مورد شکنجه و آزار قرارمی گرفت و حتی نقشهی قتل ایشان کشیده می شد که به عنوان نمونه می توان به داستان حسنک وزیر اشاره نمود که با این نام او را بر دار کرده بودند و نیز می توان به ناصر خسرو قبادیانی که دارای ابیاتی در خصوص امام حسین (ع) و واقعه ی کربلا می باشد ، اشاره کرد و فردوسی و اسدی توسی هم از این سخت گیری ها و فشار ها مستثنی نبودند. در سال های پایانی حکومت سلجوقیان فضای نسبتاً مناسبی برای شیعیان بوجود آمد و شیعیان براحتی توانستند منقبت خوانان را تربیت کنند و از مناقب خوانان یا مناقبیان جهت ترویج فرهنگ شیعی استفاده نمایند و از آنجایی که مناقب خوانان ، از اشعار مرثیه گویان استفاده می کردند ، سرودن مراثی مذهبی رو به فزونی نهاد و همین امر در قرن ششم ، ترویج و رونق مرثیه سرایی را به دنبال داشته است. و در همین دوران بود که سنایی غزنوی ، قوامی رازی ، انوری ایبوردی ، جمال الدین عبدالرزاق و ظهیر فاریابی زبان به سرودن اشعار حسینی گشودند. شایان ذکر است با سقوط نظام الملک در سال های پایانی سلطنت ملکشاه ، شیعیان در دستگاه حکومتی نفوذ کردند تا جایی که توسط سلطان محمد خوارزم شاه یکی از علویان برای خلافت نامزد شد که در پی آن بزرگان مملکت مجبور شدند در جهت عدم کفایت آل عباس فتوا دهند و آشکارا به برحق بودن سادات حسینی اذعان نمایند. شیعیان در دو قرن هفتم و هشتم هجری از فرصت مناسبی که ایجاد شده بود در رشد فرهنگ شیعی بخوبی استفاده کردند و براحتی به سوگواری می پرداختند و ادیبان نیز بی پروا اشعاری را در رثای امامان و شهیدان میسرودند تا جایی که مولانا جلال الدین بلخی نیز که خود سنی مذهب می باشد در اشعارش اشاره به واقعه ی کربلا داشته اند که ابیاتی از آن ذکر می گردد : روز عاشـورا نمـی دانـی که هست پیش مؤ من کی بود این قصّه، خوار؟ پیش مــؤمن، ماتــم آن پـاکْ روح چون که ایشان، خسـرو دین بوده اند (نیکُلسون، ج ۳، ۱۳۶۳: ۳۱۸) همچنین در همین قرن ، شاعر سنی مذهب دیگری چون سیف فرغانی که با عشق و علاقه ای خاص به امامان شیعه و از آن جمله امام حسین (ع) ، ابیاتی را پیرامون مظلومیت امام حسین (ع) و شهدای کربلا می سراید: ای قوم ! درین عــزا ، بگـــریید با این دلِ مـــرده، خنده تا کی ؟ فــــرزند رســــول را ، بکشتند از خون جگـر ، ســـرشک سازید وَز معدنِ دل به اشکِ چـــون دُر با نعمت عافیت به صـــد چشم (صفا، ۱۳۴۱ : ۱۷۷-۱۷۶) از شاعران شیعه مذهب این دوره می توان سلمان ساوجی، خواجوی کرمانی ، و ابن یمین فریومدی را نام برد . با گذشت این دوران و روی کار آمدن تیموریان، شعر شیعی در این عصر با تأثیر از دو قرن گذشته نه تنها با مشکلات جدی روبرو نبوده است بلکه شاعرانی چون کمال الدین غیاث شیرازی، نظام استرآبادی ، فغانی شیرازی و دیگران در فضایی کاملاً آرام و مناسب شعاری را در ذکر مناقب اهل بیت (ع) می سرودند و مهم تر اینکه بعضی از شاعران متعصب سنی مذهب چون جامی نیز در اشعار خود با احترام خاصی از عترت پیامبر یاد کرده است. در این دوره شیعیان به روال طبیعی نشر فرهنگ شیعی بسنده نکردند و تلاش کردند که مذهب خود را به عنوان مذهب رسمی تثبیت نمایند که به دلیل ضعف تیموریان سرانجام در قرن دهم این هدف محقق گردید و شیعیان بر اهل تسنن غلبه نمودند که در این راستا شعر ابن حسام در مناقب و ذکر کرامات بزرگان و پیشروان تشیع که دیوان کاملی را پدید آورده است او را در میان شاعران دیگر ممتاز نموده است. تا اینکه صفویان از میان حرکتهای شیعی که از دورههای پیش آغاز گردیده بود، سر بر آوردند و با استقرار آنان و رسمیت یافتن مذهب تشیع و علاقهی ویژه ای که برخی از سلاطین این خاندان مانند شاه طهماسب به احیای ارزش ها و اندیشه های مذهبی داشتند باعث شد که ادبیات بویژه شعر فارسی به مسیر تازه ای رهنمون شود ، ذکر مناقب اهل بیت (ع) و مرثیه سرایی به اوج خود رسید و اشعار مذهبی یادآور ی حوادث و مصایبی بوده است که بر امامان شیعه گذشته بود. محتشم کاشانی ، که با سرودن دوازده بند معروف خود پیرامون واقعه ی کربلا در مرثیه سرایی به جایگاه والایی دست یافت که پس از گذشت نزدیک به چهار قرن از عمر ادبیات شیعه هم چنان در تصرف او باقی است ، در همین عهد در عرصه ی مرثیه سرایی معروف می گردد . رواج شعر و شاعری در دوره صفوی در حد اعلای خود رسید و « در زمان قاجار نیز فرهنگ تعزیه بسط یافت و مرثیه سرایی نیز مرسوم بود . در عهد رضاخان ، اگر چه خود ابتدا برای فریب اذهان و افکار عمومی با پای برهنه در دسته روی شرکت می کرد ولی پس از به دست آوردن سلطه بسیاری از مجالس عزاداری و نوحه خوانی سیدالشهدا را تحریم و تعطیل کرد » (شاعری ،۱۳۸۵: ۲۰) ولی در دوره حکومت پهلوی علیرغم خفقان و استبداد ی که در برگزاری مراسم عزای امام حسین (ع) و شهدای کربلا وجود داشت ولی مرثیه سرایی تقریباً سیر طبیعی خود را می گذرند و در همین دوره مراثی بسیاری سروده شد . در ادامه ی آن مرثیه سرایی « در عصر جمهوری اسلامی درخششی نوین و فروغی بی پایان یافت … با این حال حدود ۲۵۰ شاعر معروف و برجسته معاصر ( قرن ۱۴ و ۱۵ هجری قمری) که اشعاری در رثا و ثنای امام حسین (ع) داشته اند معرفی شده اند.» (حجازی،۱۳۸۵: ۱۹) شایان ذکرست پس از پیروزی انقلاب سرودن اشعار و مراثی حماسی در جریان هشت سال دفاع مقدس ، نقش بسزایی را تهییج رزمندگان و سربازان در مقابله و رویارویی با نیروهای دشمن و دفاع را مرز و بوم این سرزمین داشته است. نگاهی کوتاه به زندگی فرزدق و کسایی فرزدق ، کنیه اش ((ابوفراس )) و پدرش ((غالب صمصعه مجاشعى )) و مادر وى لبنه ، دختر قرظه ین ظبیه است . در سال ۳۸ هجرى تولد یافت و به سال ۱۰۰ هجرى در بصره چشم از جهان فرو بست. نام کامل او هَمّام بن غالب بن صّعصّعهّ الدّارِمی التَّمیمی ملقب یه ابوفِراس است و لقب اصلی او یعنی فرزدق عربیشدهٔ واژهٔ فارسی پَرازدَه به معنای قرص ضخیم نان و خمیر است. (الفاخوری،۱۳۸۳:۲۱۷) این لقب را به خاطر درشتی چهره و ترشرویی به او دادهبودند. در لغت نامه دهخدا در ذیل این واژه چنین آمده است: به معنای پاره ای از آرد خمیر کرده و گرده نان و ریزه هر چیز گویند.(دهخدا،۱۳۸۹) بعضی گویند: به جهت کوتاهی قد، او را تشبیه به ریزه نان کرده و فرزدق می گفتند. او از بزرگان بنی تمیم بود و در کودکی همراه پدرش به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شد و پدرش او را به عنوان شاعر مضر معرفی نمود ، امام علی علیه السلام به او سفارش کردند که قرآن بخواند که بهتر است از شعر، پس او شروع به حفظ قرآن نمود. فرزدق با دوستی با اهل بیت رشد و نمو کرد و معتقد به خلافت امیرالمؤمنین و اهل بیت بود اما بعضی موارد او تظاهر به غیر آنچه معتقد است می نماید، به همین سبب برخی از تاریخ نویسان گاهی او را وابسته به دولت اموی شمرده اند که خلاف واقع است. فرزدق شاعر رسمی ولید خلیفه اموی بود و شماری از چامههای ستایشی را به او پیشکش کردهاست.(خدایار،۱۳۸۶ :۲۶۶) او از اشراف بود و اجازه داشت در پیشگاه خلیفه بنشیند. شعر فرزدق به آکندگی عبارات از معانی و گوناگونی ترکیبها معروف است و دستورنویسان، سرودههای بسیاری از او را در نوشتههای خود به عنوان گواه برای واژهها و کاربردها آوردهاند.از این شاعر عرب دیوان شعری باقی مانده است که نامورترین سرودهٔ او شعری است به نام میمه که در مکه و در هنگام ورود زینالعابدین، امام چهارم شیعه به حرم کعبه سرود، که کمتر کتاب ادبی و تاریخی وجود دارد که این قصیده را ذکر نکرده باشد، که این به دودلیل می باشد: «اولاً زیرا این قصیده در وصف مقام بلند ولایت و امامت می باشد در نتیجه در بین مسلمین و شیعیان جایگاه رفیعی دارد. ثانیاً دلالت بر جرأت و شهادت فرزدق در دفاع از اهل بیت علیه السلام دارد آن هم در حضور حاکم ظالم.» (عاملی، ج ۱۵، ۱۴۰۶ : ۲۰۲) کسایی ابوالحسن کسایی مروزی از جمله شاعرانی است که با وجود اندک شعری که از او باقی مانده است، از شاعران سرشناس است که، به سال ۳۴۱ در مرو متولد شد. نامش به درستی معلوم نیست و در مورد کنیت او نیز میان تذکره نویسان اختلاف است. «صاحب چهارمقاله کنیت او را ابوالحسن نوشته است و آذر بیگدلی و واله داغستانی لقبش را مجدالدین آوردهاند.» (درخشان،۱۳۷۵: ۳) سبب تخلص وی به کسایی به نظر هدایت، آنست که کلاه فقر و کسوت زهد در بر داشته است و برخی دیگر او را فروشنده و بافنده کسا دانستهاند.(مقاله یغما از دکتر ریاحی) وی ابتدا مدّاح سامانیان بود، ولی بعدها دستازمداحی کشید و به سرودن اشعاری در پند واندرز و مدح و رثای اهل بیت پرداخت. به مدحت کردن مخلوق روح خویش بشخودم نکوهش را سزاوارم، که جز مخلوق نستودم این تغییر احوال ظاهراً در سنین پنجاه سالگی به شاعر دست داده است که در قصیده لامیه خود نیز بدان اشاره دارد. اویکی از بزرگترین و در واقع نخستین شاعر پارسی زبان است که «مرثیه عاشورایی» سروده است و متاسفانه قسمت اعظم دیوان این شاعر از میان رفته است و با توجه به شواهد قطعی تاریخی و آثار به جا مانده از وی تردیدی در تشیّع او وجود ندارد. «شعر وی سرشار از حکمت و تمثیل مبانی دینی است که آغاز عمر ناصر خسرو شاعر قرن پنجم مصادف با پایان زندگی اوست. » (شعار،۱۳۶۶: ۱۵) بحثی پیرامون مرثیه های دو شاعر فرزدق در روزگارى که شعر از قوی ترین ابزارها تبلیغى به شمار مى آمد و ستایشى در قالب شعر مىتوانست شخصیتى را به دورترین قبایل ، به نیکى و ارزش بشناساند و هجوى مى توانست قبیله اى را به بدنامى و بى آبرویى بکشاند و ایشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق با سرودن قصیده اش ، حماسه اى جاودان پدید آورد. آنچه شعر فرزدق را از مرز مدیحه سرایى تا اوج حماسه اى انقلابى پیش برده ، شرایطى است که فرزدق ، شعر خود را در آن شرایط انشاد کرده است . در روزگارى که شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بیمناک نباشند و کم بودند کسانى که بتوانند دل از عطاها و هدایاى خلیفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسید و دل از عطاى خلیفه برید تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو کند و به دست آورد. فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشر نساخت ! بلکه در برابر چشمان خشم آلود هشام – که در آن روز برادر خلیفه و از مقرّبترین عناصر حکومتى و نزدیکترین شخص به ولیدبن عبدالملک به شمار مى آمد – و در منظر انبوه حج گزارانى که از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستایش از امام سجاد (علیه السلام ) پرداخت . فرزق که از نزدیک ناظر این گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى ، اظهار ناآشنایى مى کند و با خود گفت اکنون ، لحظه ایفاى رسالت و گاهِ حق گویى است .ستایش فرزدق از امام سجاد (علیه السلام ) در آن شرایط و در آن محیط که بزرگترین مجتمع اسلامى و مهم ترین پایگاه دینى به شمار مى آمد، ستایشى ساده و بى پیامد نبود، زیرا مدح على (علیه السلام ) و خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت . ستودن بارزترین چهره علوى – امام سجاد (علیه السلام ) – به معناى رویارویى صریح با تمامى امویان و مروانیان شناخته مى شد، چرا که این دو جریان همیشه ستیزى بى امان داشته اند و ناهمسازى آنان برکسى مخفى نبود. فرزدق زمانى شعر خود را با طنین گرمش انشاد کرده که هشام با تکبر و غرور در حلقه یاران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف کند. حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام ! هشام –از پسران عبدالملک بن مروان-خواست ((استلام حجر)) کند، اما ازدهام جمعیت مانع شد و او باناکامى به کنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف کنندگان خانه خدا نشست . در این هنگام شخصى با جامه ها و هیئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هیبتى معنوى به جمع طواف گزاران پیوست و چون به حجر نزدیک شد و خواست استلام حجر کند، مردم احترامش کردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر کرد. همراهان هشام با دیدن آن منظره به شگفت آمدند و از هشام پرسیدند: آن شخصى که مردم برایش راه گشودند و احترامش کردند کیست ؟ هشام که احساس حقارت و کوچکى مى کرد، چنین وانمود که او را نمى شناسد! فرزق که از نزدیک ناظر این گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى ، اظهار ناآشنایى مى کند و با خود گفت اکنون ، لحظه ایفاى رسالت و گاهِ حق گویى است . فرزدق قدم پیش نهاد و جایى ایستاد که صدایش را هر چه بیشتر بشنوند و گفت : اى هشام – اى فرزند عبدالملک و اى برادر خلیفه -! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم . گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى کنم. دریاى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دریا به حرکت در آمده و به شیوه شاعرانِ پرتوان عرب ، شعرى فالبداهه در وصف امام سجاد انشاد کرد.امواج صدایش در مسجد الحرام پیچید و تأثیرى عمیق بر روح و جان مردمان نهاد. جان مردم را پرورید و روح هشام را چون خرقه اى پوسیده درید! متن کامل قصیده فرزدق به عربی از ابن هشام سوال میکنند و فرزدق اینگونه سوال را پاسخ میدهد: هذا الذى تعرف البطحاء وطاءته والبیت یعرفه والحل والحرم «این شخص کسی است که زمین مکه(بطحاء) ،و خانه کعبه حرم و خارج حرم او را میشناسد.» هذا ابن خیر عباد الله کلهم هذا التقى النقى الطاهر العلم «این شخص فرزند بهترین تمام بندگان خداست، این شخص پاکیزه است و پرهیزکار و راهنمای خوب» هذا ابن فاطمه ان کنت جاهله بجده اءنبیاء الله قد ختموا «اگر او را نمی شناسی او پسر و فرزند فاطمه است و در پرتو وجود او دفتر انبیای الهی مهر ختم خورده است.» ولیس قولک من هذا بضائره العرب تعرف من اءنکرت والعجم «این که به ادعای ناشناسی می پرسی او کیست حضوری به او نمی زند چرا که عرب و عجم او را نمی شناسند.» کلتا یدیه غیاث عم نفعهما تستو کفان و لا یعروهما عدم «دستهای او فریاد رس درماندگان و فایده آن شامل همگان است،از دستهای وی بخشش میطلبند و نیستی بر آنها عارض نخواهد شد.» سهل الخلیقه لاتخشى بوادره یزینه اثنان حسن الخلق والشیم «نرم خویی است که از خشم وتندی او بیمی نباشد، و خوی خوش و سجیه ذاتی وی را آراسته است.» حمال انفال اءقوام اذا افتدحوا حلو الشمائل تحلو عنده نعم ما قال لاقط الا فى تشهده لولا التشهد کانت لاءه نعم «هرگز کلمه لا بر زبان نیاورده است مگر در تشهد نماز،که اگر شهادت به وحدانیت مستلزم نفی غیر حق نبود لا تبدیل به نعم میشد.» عم البریه بالاحسان فانقشعت عنها الغیاهب والاملاق والعدم «احسان وی شامل همگان بوده است و بدین جهت، تاریکی فقر و بیچارگی از بین رفت.» اذا راءته قریش قال قائلها الى مکارم هذا ینتهى الکرم «هنگامیکه قریش او را ببیند سخنگوی آنان گوید، نهایت بزرگی به او منتهی میشود.» یغضى حیاء و یغضى من مهابته فمایکلم الا حین یبتسم «این شخص کیست که به واسطهی حجب و حیا خاموشی میگزیند،و دیگران از بزرگی او ساکت هستند تا او لبخند بزند.» بکفه خیزران ریحه عبق من کف اءروع فى عرنینه شمم یکاد یمسکه عرفان راحته رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم «گویی دیوار حجرالاسود هنگام استسلام به واسطه استشمام بوی وی میخواهد دستش را نگهدارد.» الله شرفه قدما و عظمه جرى بذاک له فى لوحه القلم «خدا شرف و قدر و منزلت او را بزرگ داشته است، و لوح و قلم به این امر جاری شده است.» اى الخلائق لیست فى رقابهم لاولیه هذا اءوله نعم من یشکرالله یشکر اءولیه ذا فالدین من بیت هذا ناله الامم یتمى الى ذروه الدین التی قصرت عنها الاکف و عن ادرکها القد قله شرف و عزت وی بدان مرتبه بلند است که از رسیدن به آن عرب و عجم عاجزند. من جده دان فضل الانبیاء له وفضل اءمته دانت له الامم مشتقه من رسول الله نبعته طابت مغارسه و الخیم والشیم «و از اصلی کریم بزرگوار نبعت گرفته، ارکان وجود و خوی اخلاق وی پاکیزه است.» ینشق ثوب الدجى عن نور غرته کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم نور هدایت از طلوع نور وی پیدا میشود چون آفتاب که از تابیدن آن تاریکی و غبار برطرف میشود. من معشر حبهم دین و بعضعهم کفر و قربهم منجى و معتصم «این شخص یکی از کسانی است که دوستی آنان دین و دشمنی آنان کفر و نزدیک شدن به آنها رهایی بخش است.» مقدم بعد ذکرالله ذکرهم فى کل بدء و مختوم به الکلم «در آغاز هر سخن نام آنان مقدم است و انجام هر سخن به نام آنان ختم میشود.» ان عد اءهل التقى کانوا اءئمتهم اءوقیل من خیر اءهل الارض قیل هم «چنانچه قرار شود اهل تقوی را بشمارند اینان پیشوایان متقین میباشند و چنانچه بپرسند بهترین مردم روی زمین کیانند گفته شود ایشانند.» لا یستطیع جواد بعد جودهم ولا یدانیهم قوم و ان کرموا «هیچ مرد با سخاوتی به پایه آنان نمیرسد و هیچ گروه بخشندهای به مرتبه آنان نزدیک نمیشود.» هم الغیوث اذاما اءزمه اءزمت والاسد اءسد الشرى والباءس محتدم «هنگامی که قحطی شدید پیش آید اینان فریاد رسانند و چون آتش بیم و ترس زبانه کشد اینان شیران کوه سلمی هستند.» لاینقص العسر بسطا من اءکفهم سیان ذلک ان اثرواءوان عدموا «تنگی معیشت در عطای آنان نقصی ایجاد نمیکند برای آنان بخشش و عطا هنگام داشتن و نداشتن برابر است.» یستدفع الشرو البلوى بحبهم ویسترب به الاحسان والنعم یابی لهم ان یحل الذم ساحتهم خلق کریم و ایدی بالندی هضم نکوهش سر با میزند از اینکه به ساحت آنها فرود آید خلق و خوی نیکو و دستهایی که بسیار بخشنده است. من یعرف الله یعرف اولیه ذا فالدین من بیت هذا ناله الامم کسانیکه خدا را میشناسند تقدم و اولویت این شخص را میدانند آیین الهی از خاندان وی به دیگر مردم رسیده است.(ناصح،۱۳۶۲: ۲۳-۲۵) د ر این مرثیه، فرزدق صفات امام سجاد را اینگونه بیان میکند: ۱- او را کعبه میشناسد، و اهل حرم می شناسد و بیرون حرم. ۲- بهترین بندگان است. ۳- فرزند فاطمه است. ۴- شخصیتی سخی است که ناتوانان را دستگیری میکند. ۵- شخصیت مثبتی است. اگر در نماز نفی غیر حق نبود لا نمی گفت. ۶- احسان دارد. ۷- نهایت بزرگوار است. ۸- به خاطر حیا همیشه خاموشی میگزیند. ۹- خداوند به او شرف و بزرگی عطا کرده است. ۱۰- اصلی کریم و بزرگوار دارد. ۱۱- نور هدایت از او تابیده است. ۱۲- رهایی بخش است. ۱۳- پیشوای متقیان است. ۱۴- بسیار سخاوتمند است. شمار ابیات این قصیده را از ۲ بیت گفته و غالب مورخین از ۲۶ تا چهل و یک بیت گفته اند. فرزدق پس از انشاد این قصیده ، مدت ها زندانى شده و به فرمان هشام محکوم به مرگ گردید. وی شرایط دشوار خود را به امام على الحسین (علیه السلام ) رسانید و آن حضرت براى نجات و رهایى او دعاکرد.فرزدق پس از آزادى به حضور امام سجاد (علیه السلام ) رسید و از وضع نابسامان اقتصادى خود شکایت کرد و گفت : خلیفه تمام حقوق پیشین او را قطع کرده است . حضرت پرسید: حقوق دریافتى تو در سال چه اندازه اى بوده است ؟ فرزدق ، مقدارى را اظهار داشت . امام (علیه السلام ) به اندازه چهل سال او، هزینه زندگیش را تأمین کرد و فرمود: اگر مى دانستم که به بیش از این نیازدارى به تو مى بخشیدم .(ابن شهر آشوب، جلد ۴ ،۱۴۰۸ :۹۳) فرزدق ، هدیه امام را دریافت کرد و پس از همان مدت ، سال ۱۱۰ هـ ق در بصره وفات کرد. عبدالرحمن جامى از شاعران پارسى گوى قرن هشتم هجرى ((۸۱۷ – ۸۹۷ هجرى )) که در زمره مفسران و فقیهان و عارفان و ادیبان عصر خویش جاى داشته است ، قصیده فرزدق و نیز عکس العمل دستگاه خلافت را در برابر وى به نظم در آورده است و این خود مى نمایاند که بازتاب و تاءثیر حماسه فرزدق در محافل علمى و ادبى ، هماره مثبت و نیرومند بوده است . کسایی مروزی در مرثیه کسایی، که در مدح مولانا علی(ع) سروده شده است، کسی از او سؤال نمیکند، ولی سؤال را خود شاعر به شیوه تجاهل العارف طرح میکند و آنگاه پاسخ میدهد. سؤال این گونه طرح میگردد که «آن کیست؟» و سپس مانند فرزدق پاسخ میدهد: مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار آن کیست بدین حال و که بوده است وکه باشد جز شیر خداوند جهان، حیدر کرار این دین هدی را به مثل دایره ای دان پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار علم همه عالم به علی داد پیمبر چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار(مروزی،۱۳۶۸ :۷۷) کسایی امام علی را اینگونه توصیف میکند: ۱- کسی است که پیغمبر او را ستوده است. ۲- حضرت علی(ع) بشر خداوند است. ۳- حیدر کرّار است. ۴- او دایرهای است که حضرت پیغمبر چون مرکز آن است. ۵- وارث علم پیامبر است. نتیجه گیری ۱- طبعاً تحقیق در حوزه تواتر شکل میگیرد. این امکان هست که کسایی مروزی شعر فرزدق را خوانده باشد و تحت تأثیر تفکر و شیوه او سؤال را طرح کند. ۲- شیوه نگرش صفات به هم نزدیک است که در جدول زیر میآید: فرزدق کسایی ۱-شخصیت مورد نظر دارای بزرگی و شرف است: الله شرفه قدما و عظمه / جرى بذاک له فى لوحه القلم «خدا شرف و قدر و منزلت او را بزرگ داشته است، و لوح و قلم به این امر جاری شده است.» ۲-هدایت گر است: ینشق ثوب الدجى عن نور غرته/ کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم نور هدایت از طلوع نور وی پیدا میشود چون آفتاب که از تابیدن آن تاریکی و غبار برطرف میشود. ۱-آنقدر بزرگ است که پیمبر همه کارها را به او سپرده است: مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار ۲-این دین هدی را به مثل دایره ای دان پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار ۳-عالم است: علم همه عالم به علی داد پیمبر چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار