—
در فلات ایران، دست کم از پانزده هزار سال پیش، انسان زندگی میکردهاست. دربارهٔ چگونگی آموزش و پروش مردمانی که پیش از آریاییها در این سرزمین زندگی میکردند آگاهی چندانی در دست نیست.
نزدیک به چهار هزار سال پیش، آریاییها و از آن جمله مادها، پارسیها و پارتیها به سرزمین ایران مهاجرت کردند. مادها در غرب و پارسیها در جنوب و پارتیها در شرق فلات ایران ماندگار شدند و حکومتهایی تشکیل دادند.
مادها در حدود هفتصد سال پیش از میلاد در سرزمینهای غرب ایران چیره شدند و دولت ماد را بنیان گذاشتند. در دورهٔ مادها، کودکان و نوجوانان راه و رسم زندگانی و کار و جنگاوری را در خانه و ایل میآموختند. آموزش رسمی مخصوص روحانیان بود. روحانیان، گذشته از خواندن و نوشتن، اصول و مراسم دینی، اخترشناسی و شیوههای پیشگویی سرنوشت دیگران را در مراکز دینی فرا میگرفتند. مردم دیگر از خواندن و نوشتن بیبهره بودند. مادها خطی شبیه خط میخی داشتند.[۱]
در دوران هخامنشی، آموزش رسمی ویژهٔ روحانیان زرتشتی (موبدان)، شاهزادگان و دولتمردان بود. اما چون در آیین زرتشت آموزش و پرورش به مانند زندگی مهم شمرده شده بود، مردم ایران به پیروی از گفتار حکیمانهٔ زرتشت، یعنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، اخلاق و مهارتهای سودمند را به فرزندان خود آموزش میدادند. در آن زمان آتشکدهها جایگاه رسمی آموزش بودند و موبدان علاوه بر درسها مذهبی، پزشکی، ریاضی و اخترشناسی نیز درس میدادند.
در دورهٔ ساسانی فرهنگ و تمدن ایرانی به شرق و غرب گسترش یافت. اما هنوز هم آموزش به گروهی خاص محدود میشد. در این دوران مهمترین مرکز علمی و آموزشی دوران باستان، دانشگاه جندیشاپور، در شهر گندی شاپور به وجود آمد. این شهر را شاپور ساسانی بنیان نهاد و تا حدود قرن چهارم پس از اسلامآباد بود. در دانشگاه گندی شاپور دانشمندان ایرانی در کنار دانشمندان هندی، یونانی و رومی به فعالیت علمی و بحث و گفتگو مشغول بودند. وقتی مدرسهٔ آتن در سال ۵۲۹ میلادی بسته شد، بسیاری از دانشمندان یونانی به گندی شاپور مهاجرت کردند. در زمان خسرو انوشیروان بیمارستانی در این شهر ساخته شد و آموزش طب ایرانی، یونانی و هندی رونق گرفت.
سال ۴۵۹ هجری قمری در تاریخ آموزش و پرورش اسلامی، فصل برجستهای بهشمار میآید. در این سال نخستین مدرسه از رشته مدرسههایی که خواجه نظام الملک، وزیر بزرگ سلجوقیان، ساخته بود در بغداد گشایش یافت. این مدرسهها در جهان اسلام پراکنده شدند؛ تا آنجا که شهرها و روستاهای کوچک را همگام با مدرسههای بزرگ در مراکز استانها، دربرگرفت. پیش از برپایی این مدارس حلقههای آموزش در یک جا جمع نمیشدند، بلکه در جاهای گوناگون مانند مسجد، بیوت علما و … تشکیل میشدند. همین که مدارس پراکنده شدند و فرصتها و امکانات گستردهتری برای دانشجویان به سوی این مدرسهها گسیل شدند. از این رو کمتر به دیگر جاها، که پیشتر پررونق بود ولی همچنان سرشت خود را نگه داشتند و با کمی و کاستی گرایش دانشجویان به گونهای تقلیدی همچنان به کار میپرداختند، روی میآوردند. در واقع روزگار پیش از ۴۵۹ ه. ق؛ و پس از آن، عموماً با جایگاههای گوناگون آموزش و تدریس، همپا و همراه است.
▪ جایگاههای آموزش پیش از بنیاد مدارس، بدین قرار بودند:
ـ مکتب برای آموختن، خواندن و نوشتن
ـ مکتب برای آموزش قرآن و مسایل ابتدایی
ـ آموزش ابتدایی در کاخها
ـ کتاب فروشیها
ـ خانههای دانشمندان
ـ تالارهای ادبی
ـ بیابان (بادیه)
ـ مسجد
همه اینها مردم را به فراگیری خواندن و نوشتن واداشت. این گرایش به هنگام شکوفایی اسلام آغاز شد و گذشت زمان انگیزهای برای بهتر شدن این هنر و حتی نوآوری در آن بود. گرچه در آغاز اسلام تعداد مسلمانانی که خواندن و نوشتن میدانستند کم بود، ولی همه یا بیشتر آنان را پیامبر اسلام برای نوشتن نزد خود به کار میگرفت. از همینجا بود که این اندیشه پیدا شد تا (ذمیان، نامسلمانان اهل کتاب) به کسانی که میخواستند خواندن و نوشتن یاد بگیرند، آن را بیاموزند. در پیکار بدر بسیاری از مردم مکه به اسارت گرفته شدند، پیامبر اسلام کسانی را که میتوانستند خواندن و نوشتن بیاموزند، در برابر آموختن آزاد میکرد. این خدمت فدیه آزادی نا مسلمانان بود و بر این پایه یاد دادن از سوی آنان به چهره یک عرف رایج درآمد.