واحد ترجمه چیست ؟
همچنین بخوانید: دال و مدلول چیست ؟
بر متخصصان هر رشته است که برای واحد(هاﯾـ)ﯽ که با آن سروکار دارند تعریفی به دست دهند. البته، این امر همیشه به سادگی امکانپذیر نبوده و نیست. در مطالعات ترجمه، واحد ترجمه ناظر به باشندهای [entity] است که فرضاً آن را مترجم در زمانی مفروض در هنگام فرایند ترجمه پردازش میکند. ظاهراً ترجمهپژوهان هیچ توافقنظری دربارهٔ ماهیت و چهارچوب چنین باشندگانی ندارند. به دست دادن تعریفی که کلاً کارا باشد به عوامل مختلفی نظیر خود مترجم، نوع متن مبدأ و هدف ترجمه بستگی دارد. از دیدگاه نظری، واحدهای ترجمه را میتوان در سطوح مختلف زبانی فرض کرد(Palumbo 2009: 140). در ادامه، دو تعریف از واحد ترجمه را گزارش میکنم، که هر دو ناظر بر سطح نحو [syntactic level] اند. واحد ترجمه، بنابر تعریف وینه و داربلنه (۱۹۵۸)، عبارت است از «کوچکترین بخش عبارت [utterance] که در آن وحدت میان اجزای تشکیلدهنده چنان است که نمیتوان هر جزء را جداگانه ترجمه کرد» (خزاعیفر، ۱۳۸۶: ۲۹). ترجمهپژوه دیگر، بارخوداروف، واحد ترجمه را «کوچکترین واحد زبان مبدأ که معادلی در زبان مقصد دارد» میداند (فرهنگ توصیفی اصطلاحات مطالعات ترجمه، ذیل «واحد ترجمه»). حال، به این واحدها میپردازم و برای هریک مثالهایی به دست میدهم:
واج [phoneme]
«واج کوچکترین واحد آوایی زبان است که معنا ندارد، اما موجب تمایز معنایی میشود» (شقاقی، ۱۳۸۶: ۱۴۳). به طور مثال، به ترتیب، ضمه [o] و کسره [e]در واژههای «گُل» و «گِل»، از سویی، و «م» [m] و «ک» [k] در واژههای «مار» و «کار»، از سوی دیگر، هریک واجاند، زیرا تمایز معنایی ایجاد میکنند. حال، اگر واحد ترجمهمان را واج برگیریم، در برابر هر واج در زبان مبدأ واج نزدیک یا معادل آن در زبان مقصد را جایگزین کردهایم. به طور نمونه، اگر «تهران» را به Tehran و New York را به «نیویورک» برگردانیم، واحد ترجمهمان واج است. یا مثلاً، اگر Germany را به «ژرمنی» ترجمه کنیم (چنانکه در افغانستان تا حدودی رایج است)، واحد ترجمهمان واج است، اما اگر همین واژه را به «آلمان» (چنانکه در ایران رایج است) برگردانیم، واحد ترجمهمان دیگر واج نیست، بلکه واژه است. این واحد ارتباط تامی با حرفنویسی [transliteration] دارد. در حرفنویسی، «هر حرف [character] زبان مبدأ با حرف معادلش در زبان مقصد جایگزین میشود» (Crystal 2008: 494). شایان ذکر است واحد واج غالباً برای ترجمهٔ اسمهای خاص [proper nouns] مناسب است، گرچند که همیشه شاید این واحد برای ترجمهٔ اسمهای خاص به کار نرود. به طور مثال، مترجم فیلم دزدان دریایی کارائیب (۲۰۰۳، ۲۰۰۶، ۲۰۰۷ و ۲۰۱۱) نام شخصیت Jack Sparrow را، نه به «جک اسپرو»، که به «جک گنجیشکه» برگردانده است. در زبان انگلیسی، به «گنجشک» sparrow میگویند. ظاهراً، دلیل ترجمهٔ Jack Sparrow به «جک گنجیشکه» (و نه «جک اسپرو») نحوهٔ راه رفتن این شخص در آن فیلم بوده است، که بیشباهت به نحوهٔ راه رفتن «گنجشک» نیست.
تکواژ [morpheme]
«تکواژ را کوچکترین واحد انتزاعی زبان نامیدهاند که معنا یا نقش دستوری یا هر دو را دارد و بدون از دست دادن این معنا یا نقش، قابل تجزیه به عناصر کوچکتر نیست» (شقاقی، ۱۳۸۶: ۶۰). به طور مثال، میتوان به «خانه» و «که» اشاره کرد، که اولی معنا دارد و دومی نقش دستوری. اکنون، اگر واحد ترجمه را تکواژ بگیریم، در برابر هر تکواژ در زبان مبدأ تکواژ معادل آن در زبان مقصد را نشاندهایم. به طور مثال، اگر earthquake (زلزله) را به «زمینلرزه»، skyscraper (برج) را به «آسمانخراش» و headline (عنوان) را به «سرخط» برگردانیم، واحد ترجمهمان تکواژ است. شایان ذکر است که در واژهٔ earthquake، earth به معنای «زمین» و quake به معنای «لرزش»، در واژهٔ skyscraper، sky به معنای «آسمان» و scraper به معنای «خراشنده» و در واژهٔ headline، head به معنای «سر» و line به معنای «خط» است. باید توجه شود که اگر این سه واژه را به ترتیب به «زلزله»، «برج» و «عنوان» برگردانیم، واحد ترجمهمان دیگر تکواژ نیست، بلکه واژه است.
واژه [word]
باید توجه داشت که «بسیاری از پژوهشگران زبانی توصیف واژه را کاری دشوار یا غیرممکن تلقی میکنند» (همان: ۲۱). با این حال، به پیروی از بلومفیلد (۱۹۲۶)، واژه را «کوچکترین صورت آزاد» در نظر میگیرم (همان: ۱۰). حال، اگر واحد ترجمهمان را واژه برگزینیم، در برابر هر واژه در زبان مبدأ واژهٔ معادل آن در زبان مقصد را قرار دادهایم. مثلاً، اگر car را به «ماشین»، «آب» را به water و light را به «نور» ترجمه کنیم، واحد ترجمهمان واژه است. واحدهای تکواژ و واژه، به عنوان واحدهای ترجمه، ارتباط مستقیمی با ترجمهٔ قرضی [loan translation]دارند. در ترجمهٔ قرضی، که گاهی گردتهبرداری [calque] نیز خوانده میشود، «واژه یا تکواژ بومی جای واژه یا تکواژ غیربومی را میگیرد، اما الگوی ساختار واژه، به همان صورت که در زبان قرضدهنده بوده، حفظ میشود» (همان: ۱۲۹). به طور نمونه، در واژههای «آسمانخراش» [skyscraper]، «آبرنگ» [watercolor] و «آزادراه» [freeway]، به جای هر تکواژ / واژهٔ غیربومی، از یک تکواژ / واژهٔ بومی معادل استفاده شده است (همان: ۱۲۹).
گروه [phrase]
گروه به زنجیرهای از واژهها گفته میشود که با هم «یک واحد دستوری» را تشکیل میدهند و معمولاً بر اساس هسته [head] آن دستهبندی میشوند: «گروه اسمی»، «گروه فعلی»، «گروه قیدی» و … (Richards and Schmidt 2010: 81). مقولههای گروهی زبان فارسی عبارتاند از (غلامعلیزاده، ۱۳۷۴: ۵۵):
۱٫ گروه اسمی
۲٫ گروه فعلی
۳٫ گروه حرفاضافهدار
۴٫ گروه صفتی
۵٫ گروه قیدی
حال، اگر واحد ترجمهمان را گروه برگیریم، آن زنجیره از واژهها را «یک واحد» درنظر گرفته و یکجا (مثلاً، به یک واژه) ترجمه کردهایم. به طور مثال، اگر for one thing را به «مثلاً»، from time to time را به «(ﮔﮭـ)ﮕﺎهی»، for the time being را به «فعلاً»، in the first place را به «اولاً»، the day before yesterday را به «پریروز» و the day after tomorrow را به «پسفردا» برگردانیم، واحد ترجمهمان گروه است.
جملهواره [clause] و جمله [sentence]
جملهواره به دستهای از واژهها گفته میشود که از نهاد و خبر [predicate] تشکیل شدهاند و گزارهای [proposition] را بیان میکنند (Baker and Ellece 2011:15). جملهوارهها به طور سنتی به جملهوارهٔ مستقل [independent clause] و جملهوارهٔ وابسته [dependent clause]تقسیم میشوند. به طور مثال، در جملهٔ زیر، عبارت «آنها به خانه رسیدند» جملهوارهٔ مستقل و عبارت «وقتی باران بارید» جملهوارهٔ وابسته است:
– وقتی باران بارید، آنها به خانه رسیدند.
یا مثلاً، عبارت زیر به تنهایی جملهوارهٔ مستقل است، که گاهی جملهٔ بسیط نیز خوانده میشود:
– دیروز باران میبارید.
واحد جملهواره پیوند مستقیمی با واحد جمله دارد. با توجه به و با اینکه تعاریف پرشماری از اصطلاح جمله نزد دستورنویسان و زبانشناسان رایج است، جمله را میتوان «بزرگترین واحد ساختاری ]دانست[ که برحسب آن دستور هر زبان سامان مییابد» (Crystal 2008: 432). به بیان دیگر، جمله «بزرگترین واحدِ ساختِ دستوری ]تلقی میشود[ که در ضمن آن مقولات دستوری (مثلاً، اسم، فعل، قید) و طبقات دستوری (مثلاً، واژه، گروه، جملهواره) عمل میکنند» (Richards and Schmidt 2010: 522). انواع عمدهٔ جمله عبارتاند از:
۱٫ جملهٔ بسیط [simple sentence]: جملات بسیط معمولاً از نهاد و فعل تشکیل شدهاند (مثال الف)، گرچند ممکن است بیش از یک نهاد (مثال ب) یا بیش از یک فعل (مثال ج) و یا چندین نهاد و فعل داشته باشند (مثال د) (Langan 2010: 195).
الف. دیروز باران بارید.
ب. علی و دوستش به مدرسه رفتند.
ج. آنها به پارک رفتند و بازی کردند.
د. علی، رضا و حمید صبح زود بیدار شدند، صبحانه خوردند و به مدرسه رفتند.
۲٫ جملهٔ همپایه [compound sentence]: جملهٔ همپایه جملهای است شامل دو یا چند جملهوارهٔ مستقل یا جملهٔ بسیط، که به وسیلهٔ ادات همپایهساز [co-ordinators] (مثلاً، «و»، «اما»، «یا … یا»، «هم … هم»، «نه … نه»، «نه تنها .. بلکه»، «بلکه»، «خواه … خواه»، «چه … چه») به هم پیوند خورده است (Richards and Schmidt 2010: 105).
الف. او پسر جوانی است، اما بسیار قوی است.
ب. علی داشت تلویزیون تماشا میکرد و مادرش داشت غذا میپخت.
ج. یا به او زنگ میزنم یا اسماس (میزنم).
د. هم پیام فرستادم و هم زنگ زدم.
ه. نه پیام فرستادم و نه زنگ زدم.
و. نه تنها پیام فرستادم، بلکه زنگ هم زدم.
ز. پیام فرستادم، بلکه زنگ هم زدم.
ح. خواه برو، خواه بیا.
ط. چه بروی، چه نروی.
۳٫ جملهٔ ناهمپایه [complex sentence]: جملهٔ ناهمپایه به جملهای گفته میشود که، علاوهبر جملهوارهٔ مستقلش، یک یا چند جملهوارهٔ وابسته نیز دارد (ibid.: 105).
الف. اگر باران ببارد، زمین خیس میشود.
ب. چون باران آمده بود، زمین خیس بود.
ج. وقتی باران میبارد، زمین خیس میشود.
د. با اینکه باران آمده بود، زمین خشک بود.
ه. پس از آنکه باران بارید، زمین خیس شد.
و. قبل از آنکه باران ببارد، زمین خیس بود.
حال، اگر واحد ترجمهمان را جملهواره یا جمله برگیریم، آن جملهواره یا جمله را «یک واحد» در نظر گرفته و یکجا (مثلاً، به یک گروه، جملهواره و جمله) برگرداندهایم. به طور نمونه، اگر How do you do? را به «از آشناییتان خوشوقتم» و Strike when the iron is hot را به «تا تنور داغه بچسبان» ترجمه کنیم، واحد ترجمهمان جملهواره / جمله است. به مثالهای زیر (خزاعیفر، ۱۳۸۶: ۳۳ – ۳۵) نیز توجه کنید:
– The priest shut his breviary and said, ‘Well, that’s finished’.
– کشیش کتاب دعایش را بست و گفت: «خوب، این هم از این.»
– Mrs. Strickland might congratulate herself that her party was a success.
– جای آن داشت که خانم استریکلند از گرمی ضیافتش به خود ببالد.
– Her finger nails were red.
– لاک قرمزی هم به ناخنهایش زده بود.
در مورد واحد ترجمه نکات درخور زیر را باید در نظر داشت:
۱٫ واحد ترجمه در هنگام ترجمه ثابت نمیماند. به بیان دیگر، چنین نیست که کسی از پیش «نیت» کرده باشد که فقط مثلاً «واژه» را واحد ترجمه برمیگزیند. بلکه، واحد ترجمه در فرایند ترجمه مدام از واج به تکواژ به واژه به گروه به جمله و … (و برعکس) تغییر میکند و نمیتواند تغییر نکند. شایان ذکر است ظاهراً واحد ترجمهٔ بیشتر ترجمهگرهای آنلاین، از جمله ترجمهگر گوگل (www.google.translate.com)، دستکم هنوز واژه است.
۲٫ غالباً این طور نیست که مترجم پیش از ترجمه واحد آن را تعیین کند. معمولاً و طبعاً نباید و نمیتوان واحد ترجمه را از قبل مشخص کرد. توجه افراطی مترجم به واحد ترجمه در هنگام ترجمه باعث میشود فرایند ترجمه مختل شود. بلکه، هنگامی که ترجمه تمام شد، بررسی میشود که کدام واحدها بیشتر استفاده شده است، گرچند گاهی تعیین مرز خود واحدهای ترجمه از همدیگر دشوار مینُماید. به طور مثال، میتوان به واژهٔ «داعش» اشاره کرد، که به انگلیسی میشود ISIS. واژهٔ «داعش» از حروف نخست عبارت «دولت اسلامی عراق و شام» تشکیل شده است. ISIS هم از عبارت Islamic State in Iraq and Syria برگرفته شده است.
۳٫ کمتجربههای کمترجمه معمولاً واحد(های) کوچکتر را میپسندند / برمیگزینند و پرتجربههای پرترجمه واحد(های) بزرگتر را. به عبارت دیگر، مترجمان کمتجربه در ابتدا بسیار تحتاللفظی ترجمه میکنند، یعنی واحدشان کوچک است. رفتهرفته، از روی تجربه، واحد ترجمهشان کمی بزرگتر میشود و آزادی عمل بیشتری از خود در ترجمه نشان میدهند.
۴٫ در ترجمهٔ اصطلاحات [idioms] بهتر است و باید از واحدهای بزرگتر (مثلاً گروه، جملهواره یا جمله) بهر برد. معنای اصطلاحات را غالباً نمیتوان با توجه به معانی تکتک واژههای آن دریافت. مثلاً، معنای اصطلاح «بیسروپا» هیچ ربطی به «سر» و «پا» ندارد. بلکه، اصطلاحات را باید «یک واحد معنایی» در نظر گرفت. این پیشنهاد را میتوان با اندکی تسامح به ضربالمثلها [proverbs] نیز تعمیم داد.
یادداشتها:
ـ خزاعیفر، ع. (۱۳۸۶). ترجمه متون ادبی. چاپ ۵م. تهران: سمْت.
ـ شاتلورث، م. و کاوی، م. (۲۰۰۰). فرهنگ توصیفی اصطلاحات مطالعات ترجمه. فرحزاد، ف. و دیگران (مترجمان). (۱۳۸۵). تهران: یلداقلم.
ـ شقاقی، و. (۱۳۸۶). مبانی صرف. تهران: سمْت.
ـ غلامعلیزاده، خ. (۱۳۷۴). ساخت زبان فارسی. تهران: احیای کتاب.
– Baker, P. and Ellece, S. (2011). Key Terms in Discourse Analysis. UK: Continuum.
– Crystal, D. (2008). A Dictionary of Linguistics & Phonetics. 6th edition. UK: Blackwell.
– Langan, J. (2010). Exploring Writing: Sentences and Paragraphs. 2nd edition. USA: McGraw-Hill.
– Palumbo, G. (2009). Key Terms in Translation Studies. UK: Continuum.
– Richards, J. C. and Schmidt, R. (2010). Longman Dictionary of Language Teaching and Applied Linguistics. 4th edition. UK: Pearson Education.
—