رابطه تاریخ و زبان شناسی
عموما در جوامع مختلف یک زبان به عنوان زبان معیار در نظر گرفته می شود. این زبان معیار متأثر از جریان قدرت تعیین می شود. در واقع قدرت تعیین کننده زبان معیار در جوامع مختلف است. همچنین زبان متأثر از شرایط جغرافیای است. اساسا بین گویش های اجتماعی محلی و گویش های جغرافیایی رابطه مستقیمی وجود دارد. هر چه نواحی نزدیک به مرکز قدرت دورتر می شویم زبان گویشوران تفاوت بیشتری با زبان معیار دارد
تاریخ نگاری چه در سبک و چه در مضمون بی شباهت با این خصوصیت زبانی نیست در واقع می توان چیزی شبیه یک قاعده مرکز پیرامون را برای تاریخنگاری و نسبتش با قدرت قاظل بود
زبان بیشک از ابتدای پیدایش «انسان خردمند» و یا «هومو ساپینس» به نوعی وجود داشته و به تدریج به عنوان یکی از وسایل اصلی برای زندگی اجتماعی، پیشرفت کرده، شکل گرفته و بصورت گروههای دور و نزدیک به همدیگر و زبانها و لهجههای کنونی درآمده است که بعضیها به همدیگر نزدیکتر و برخی از همدیگر دورتر هستند.
منظور از این بررسی فقط تصویر تاریخ یک زبان معین نیست. میخواهیم زبانها را در چهارچوب تاریخی آنها و در رابطهشان با همدیگر در داخل یک چهارچوبِ تا حدی معین جغرافیایی مطالعه کنیم.
از نظر بُعد زمانی از ۹۰۰۰ سال پیش از میلاد، یعنی یازده هزار سال پیش شروع خواهیم کرد – زمانیکه اولین آثار خانوادههای زبانی ایجاد شد. آخرین ایستگاه سفر ما اواخر هزاره دوم میلادی خواهد بود، یعنی قرن بیستم.
مکانی که شکل گیری و تحول زبانها را بررسی خواهیم کرد، همانجاست که نوع بشر بدنبال کوچ بزرگش از آفریقا که تقریبا ۶۰-۷۰ هزار سال پیش بود، به آسیا و اروپا رفت و ابتدا در میانرودان (بینالنهرین) و مصر اولین نوشتارها و تمدنهای شهری خود را بوجود آورد.
بعد از اینهمه سال، امروزه زبانهای گوناگونی در ایران کنونی تکلم میشوند؛ پرسش این است: فارسی، کردی، لری و بلوچی، تاتی و تالشی و ارمنی، از سوی دیگر ترکی آذری و ترکمنی، از طرف دیگرعربی و یا مثلا آسوری وغیره در کدام مراحل تاریخی در ایران کنونی رواج یافتهاند؟
سوال این نیست که گویشوران این زبانها چه وقتی به ایران کنونی آمدهاند. ایرانیان امروز، دستکم هزار سال است که در ایران بودند و هستند.
اما درست است. اجداد هرکس در دنیا پانصد، هزار، دو هزار، پنج هزار، پنجاه هزار سال از جایی به جایی کوچ کرده، با اجداد دیگران آمیخته و نوادگان آنها با همدیگر آمیزش یافته، تا ما همه امروز به اینجا رسیدهایم که هستیم. اجداد ایرانیان هم سرگذشت مشابهی داشتند.
قومیت و تبار و به اصطلاح «نژاد»، خمیره مختلط فیزیولوژیکی است که در جریان همه این مهاجرتها و آمیزشها به وجود آمده است. زبان چیز دیگری است و لزوما با تبار و «نژاد» ربط چندانی ندارد.
هر کس که انگلیسی زبان باشد لزوما از «نژاد» آنگلوساکسون نیست. تازه بعدا خواهیم دید که اساسا خود «نژاد آنگلو ساکسون» و یا «آریایی» و «ترک» هم یکرنگ نیست بلکه معجونی از مشخصات گوناگون قبایل و طوایف مختلف انسانی است.
ممکن است کسی مصری است و عربی حرف میزند ولی اصلیت تباری او مخلوطی از مصریان باستان، یونانیان و اعراب، حتی ایرانیان و ترکان است.
بعد از دستکم ده هزار سال اختلاط و آمیزش، امروزه در ایران هر کس که زبان مادریاش فارسی است لزوما آریایی نیست و در ترکیه هر کس که ترک زبان است حتما اجدادش از آسیای میانه نیامده است. آزمایشهای دیانای میان شهروندان ترکیه و ایران نشان میدهند که اکثریت آنها در درجه اول (یعنی ۸۰-۹۰ در صد مشخصات دیانای آنها) مخلوط ژنتیکی از مردم آسیای جنوب غربی و حوزه مدیترانه هستند.
زبان تعیین کننده تبار ونژاد نیست. زبان چیزی مشخص ونژاد چیزی مبهم و مخلوط است.
این به خصوص در مورد ایرانیان و ملل کشورهای دیگری که «سر راه» تمدنها، مهاجرتها، جنگها و حملات همسایگان بوده صدق میکند.
در تاریخ ایران هر چقدر عقب برویم خواهیم دید که ابتدا عیلامی (ایلامی)، دو سه هزار سال بعد زبانهای ایرانی و گونههای آن، بعد ترکی و بعد عربی در مراحل مختلف تاریخ از طریق اقوامی که به این یا آن منطقه ایران آمدهاند در این سرزمین رواج پیدا کردهاند.
درست است که احتمالا در ابتدا، اگر بتوان اصولا ابتدایی را نقطه حرکت قرار داد، زبان افراد و قبیلهها تا حدی نشانه تعلقات معین قومی آنها هم بوده است. اما بعد از گذشت چند نسل و آمیزش های قومی، دیگر زبان مادری از حالت مشخصه قومی افراد بیرون میآید.
رابطه تاریخ و زبان شناسی