تأکید در زبان عربی معاصر
کارکرد نشانههای تأکید در زبان عربی معاصر و معادلیابی آن در زبان فارسی (با تکیّه بر ترجمه ی کتاب الأیّام طه حسین و مقدّمه للشِّعر)
نویسندگان
عبدالعلی آل بویه لنگرودی ۱؛ سریه شیخی قلات۲
۱دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین
۲دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین
چکیده
زبان مجموعهای از نشانههاست که برای پیامرسانی به کار میرود. برای آنکه این پیامها میان فرستنده و گیرنده بهراحتی انتقال یابد، گاهی با نشانههایی همراه میگردد تا گیرنده همان پیامی را دریابد که مورد نظر فرستنده است. یکی از این نشانهها در زبان عربی و فارسی، «تأکید یا توکید» نامید میشود و بر اساس نقشهای ششگانهای که یاکوبسن (Jakobsen) برای ارتباط کلامی بیان میکند، خود را بیشتر در نقش ترغیبی و ارجاعی زبان نشان میدهد. این پژوهش با تکیه بر روش توصیفیـ تحلیلی و با رویکرد زبانشناختی، میکوشد ضمن ارائه کارکرد نشانههای تأکید در سه قسمت «ابزار»، «حرف» و «اسلوب» به بررسی کاربرد و نقش آن در زبان امروزین عربی بپردازد و معادلهای آن را در فارسی واکاوی کند. به همین منظور، دو کتاب «الأیّام» اثر طه حسین و «مقدّمه للشّعر العربی» اثر «أدونیس» و ترجمه آن دو را مورد بررسی قرار میدهد. این دو، از نویسندگان و ادیبان مطرح دوره معاصر هستند و نثر آنان به عنوان نثر معیار مورد قبول همه صاحبنظران است.یافتههای این پژوهش نشان میدهد که ابزارهای تأکید، کارکرد تأکیدی خود را در زبان امروزین عربی از دست دادهاند و تنها برای تقویت و استحکام بافت کلام به کار میروند. لذا در زبان فارسی نباید برای آنها معادلی در نظر گرفت. نقش تأکیدی برخی از حروف تأکید نیز مانند «قَدْ» کمرنگ شده است و تنها در تعیین نوع فعل نقشآفرینی میکنند. دسته دیگر از آنها نیز در متون معاصر کاربرد بسیار کمی دارند؛ مانند:«ن» تأکید. ولی اسلوبهای تأکید همچنان نقش تأکیدی خود را ایفا میکنند و بهراحتی در زبان فارسی معادلیابی میشوند.
کلیدواژهها
زبان عربی؛ نشانههای تأکید؛ معادلیابی؛ طه حسین؛ أدونیس
اصل مقاله
زبان، اعمّ از اینکه باید ابزاری برای ایجاد ارتباط میان انسانها باشد، یا نظامی از نشانهها تلقّی گردد، دستکم شش عامل در آن دخالت دارد. این عوامل عبارتند از: فرستنده، گیرنده، پیام، مجرای ارتباطی، موضوع و رمزگان. البتّه میتوان موقعیّتی را که کلام در آن بیان میشود، به این عوامل افزود. همه این عوامل دست به دست هم میدهد تا معنی در قالب متن شکل بگیرد و پیامی از سوی گوینده یا نویسنده به شنونده یا خواننده انتقال یابد. به همین سبب، کلام باید آن قدر شفّاف و واضح باشد که بتواند مقصود گوینده یا پیام را بهراحتی منتقل سازد؛
«زیرا هر نوع ارتباط زبانی مبتنی بر همکاری است. گوینده و شنونده یا نویسنده و خواننده باید در همکاری دایم با یکدیگر باشند. چنانچه این همکاری نباشد، ارتباط صورت نخواهد گرفت؛ زیرا ارتباط سالم و کامل، چهار شرط دارد. این شرطها عبارت است از: کمّیّت، کیفیّت، ربط و شیوه بیان. چنانچه این چهار شرط رعایت شود، شنونده یا خواننده بهراحتی خواهد توانست منظور گوینده یا نویسنده را درک کند و به پیام ارسالی پاسخ دهد. کمّیّت آن است که همان قدر بگوییم که لازم است؛ نه کم، نه بیش. کیفیّت، یعنی آنکه گفتههای ما باید راست باشد، یا دستکم خودمان به راست بودن آن باور داشته باشیم. ربط، یعنی حرفی که میزنیم باید مربوط به موضوع باشد و شیوه بیان به معنای آن است که گفتار یا نوشتار باید نظم داشته باشد» (ر.ک؛ صلحجو، ۱۳۸۸: ۱۶).
بنابراین، برای آنکه پیام بتواند در بر گیرنده آن تأثیرگذار باشد، گاهی با نشانههایی همراه میگردد تا گیرنده همان پیامی را دریابد که مورد نظر فرستنده است. گاهی موضوع چنان برای فرستنده اهمیّت مییابد که مجبور میشود در بافت کلام و میان نشانهها و واحدهای زبانی جابجایی انجام دهد تا کلام خود را برای دریافت پیام آن از سوی گیرنده رساتر سازد. گاهی نیز احساس میشود که گیرنده پیام را دریافت نمیکند یا نمیخواهد مقصود مورد نظر را بپذیرد. اینجاست که کلام با نشانههای دیگری همراه میگردد تا هرگونه مانعی در مسیر انتقال پیام به گیرنده برداشته شود. به نظر میرسد که هر زبانی از شیوه خاصّ خود بهره میبرد که یکی از این شیوهها در زبان عربی و فارسی، با عنوان «تأکید یا توکید» شناخته میشود و بر اساس نقشهای ششگانهای که یاکوبسن (Jakobsen) برای جمله بیان میکند، بیشتر در نقش ترغیبی و ارجاعی زبان خود را نشان میدهد (ر.ک؛ یاکوبسن، ۱۳۸۸: ۹۵ـ۹۹). با نگاهی گذرا به زبان عربی و فارسی، میتوان دریافت که بسامد ابزارها و شیوههای تأکید در زبان عربی بیشتر از زبان فارسی است. این جستار در پی آن نیست که ریشههای این موضوع را در دو زبان کنکاش کند، ولی میتوان گفت که زبان عربی این ویژگی ساختاری خود را وامدار زبان قرآن است؛ زیرا با نزول قرآن که کتاب هدایت است، نه تنها محتوای آن چراغ راه مسلمانان در مسیر سعادت قرار گرفت، بلکه ساختار و بافتار زبانی آن که در اوج رسایی و شیوایی بود، از سوی همه پژوهشگران عرصه زبان و ادب به عنوان زبان معیار پذیرفته شد. شاید بتوان گفت ساختار مؤکّد زبان عربی متأثّر از آن دسته از آیات قرآن است که گیرندگان پیام آن یا در مقام شکّ و تردید بودند و یا در مقام انکار، و بافت موقعیّتی ایجاب میکرد که با نوعی تأکید همراه باشد. البتّه آیاتی که در پی تثبیت پیامی در ذهن خواننده یا شنونده است نیز از این قاعده برکنار نیست. لذا میتوان گفت که بسیاری از ساختارهای زبان عربی با اینکه از بافت موقعیّتی آغازین خود فاصله گرفته، ولی همچنان سازوکار آن در بافت کلام برجای مانده است. این پژوهش میکوشد ضمن بررسی زبانشناختی کارکرد ابزارهای تأکید که به نقش همزمانی این نشانهها در ساختار جمله و مفهوم آن توجّه دارد، سازوکار آن را شناسایی کند و معادلهای آن را در زبان فارسی واکاوی نماید. سپس کاربرد آن را در زبان امروزین عربی بررسی کند. برای آنکه این موضوع عینیتر و کاربردیتر دنبال شود، کاربرد این ابزارها را در کتاب الأیّام نوشته طه حسین به عنوان نویسندهای پایبند سنّت و مقدّمه للشّعر العربی اثر أدونیس به عنوان نویسندهای معاصر کنکاش نماید. سپس معادلهای آن را از ترجمه این دو کتاب که به دست توانای دو مترجم چیرهدست، یعنی حسین خدیو جم و کاظم برگنیسی، به نثر روان فارسی برگردانده شده است، بررسی کند. این دو نویسنده از نویسندگان و ادیبان مطرح دوره معاصر هستند و نثر آنان به عنوان نثر معیار مورد قبول همه صاحبنظران است و این دو اثر از آن روی انتخاب شدهاند که سِیر تحوّل و دگرگونیهایی که در ساختار زبان عربی در دوره معاصر رخ داده است، در گفتمان زبانی و ادبی این دو کتاب، و منحصراً در نشانههای تأکید واکاوی شود.
۱ـ پرسشهای پژوهش
پژوهش حاضر مبتنی بر پرسشهای ذیل است:
ـ نشانههای تأکید چیست و در زبان عربی معاصر چه کارکردی دارند؟
ـ نشانههای تأکید به کار رفته در کتاب الأیّام و مقدّمه للشّعر العربی چگونه در زبان فارسی معادلیابی شدهاند؟
۲ـ پیشینه پژوهش
کارکرد تأکید و چگونگی معادلیابی آن یکی از مباحث مهمّ ترجمه به شمار میآید. از این رو، آشنایی با ابزارهای تأکید در زبان عربی و معادلیابی آن در زبان فارسی مهم مینماید. به همین دلیل، این موضوع مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا، پژوهشهایی نیز انجام شده که به نمونههایی از آنها اشاره میشود. آذرتاش آذرنوش (۱۳۶۷) در مقالهای با عنوان «قید در دستور زبان عربی»، نخست قید را معنی و آنگاه برخی مباحث نحوی را ذیل آن ذکر کرده است. وی در این مقاله برخی از اسلوبهای تأکید مانند: «أَنّ»، «إِنَّما»، «مفعول مطلق تأکیدی» و «قَد تأکیدی» را قید نامیده است. مینا جیگاره (۱۳۸۳) در مقالهای با عنوان «اسلوبهای تأکید در زبان قرآن»، روشهای تأکید در زبان قرآن را از نگاه علم بلاغت بررسی میکند که بیشتر مشتمل بر مباحث تأکید در اسناد و مسندٌإِلیه است. محمّدباقر حسینی (۱۳۹۰) در مقالهای با عنوان «صُوَر بلاغی و اسلوبهای تأکید در آیات قرآن کریم» با استناد به آیات قرآنی، وجوه تأکید، مثل اطناب، تکرار و تفسیر را واکاوی میکند و جنبههای بلاغی آن را از دیدگاه بزرگان علم بلاغت مورد بررسی و تحلیل قرار میدهد. همچنین، نجّاریان (۱۳۹۲) مقالهای با عنوان «شیوههای تأکید در فارسی و عربی» جنبههای تأکید در دو زبان فارسی و عربی را با یکدیگر مقایسه میکند. چنانکه مشاهده میشود، پژوهشهای انجام شده در این زمینه منحصر به کاربرد ابزارهای تأکید در قرآن است و بیشتر رویکرد بلاغی دارد. پژوهش حاضر نگاهی زبانشناختی به موضوع تأکید دارد و کارکرد آن را در زبان امروزین عربی و معادلیابی آن را در زبان فارسی واکاوی میکند.
۳ـ مفهوم تأکید در زبان عربی و فارسی
تأکید یا توکید در لغت به مفهوم محکم کردن و استوار ساختن است. کاربرد نحوی آن نیز منحصر در دو نوع لفظی و معنوی است که برای تثبیت مفهوم متبوع یا برای فراگیر بودن حکم است که شامل همه اجزای پیش از خود میشود (ر.ک؛ جرجانی، ۲۰۰۳م.، ج ۱: ۵۰). فاضلی در کتاب شیوههای بیان قرآن کریم معتقد است که «تأکید عبارت است از تثبیت و تمکین یک معنا و مفهوم در ذهن مخاطب و تقویت و تعمیق آن، برای رفع هر گونه شکّ و تردید و ابهام نسبت به آن معنا و مفهوم مورد نظر، با بهرهگیری از ادوات و اسلوبهای خاصّ بیانی» (فاضلی، ۱۳۸۲: ۵۵۳). فرشیدورد در فصل سوم از کتاب درباره ادبیّات و نقد ادبی، تأکید را این گونه تعریف میکند:
«تأکید آن است که سخنی را اعمّ از کلمه یا جمله یا گروه، با وسایل دستوری یا معنایی به منظورهای بلاغی مورد توجّه قرار دهیم و به آن شدّت، یا کمال و یا روشنی بخشیم. تأکید گاهی برای کلمه و جمله، و گاهی نیز برای جملهواره و گروه است» (فرشیدورد، ۱۳۶۳: ۳۹۹).
در ادامه، وی کاربرد تأکید را به موارد عام و خاص تقسیم میکند که در موارد عام، به کاربرد بلاغی و در کاربرد خاص، به کاربرد دستوری آن در زبان فارسی اشاره میکند (ر.ک؛ همان: ۳۹۹ـ۴۲۵).
از آنجا که این جستار در پی بررسی نشانههای تأکید در زبان عربی و معادلیابی آن در زبان فارسی است، لذا مبنای پژوهش را بررسی این نشانهها در زبان عربی قرار دادهایم و به منظور نظمبخشی در سازماندهی محتوای مقاله و امکان مقایسه میان آنها به بررسی این نشانهها در قالب سه دسته ابزار، حرف و اسلوب میپردازیم.
۳ـ۱) ابزار تأکید
منظور از ابزار، آن دسته از کلماتی است که کارکرد تأکیدی آنها غالب بر کارکردهای دیگر آن است.
۳ـ۱ـ۱) «إِنَّ» و «أَنَّ»
«إِنَّ» از پرکابردترین ابزارهای تأکید است. پیشینه کاربرد این کلمه به متون جاهلی میرسد، گرچه کاربرد آن در چکامههای هفتگانه جاهلی اندک است. امّا در همان موارد اندک نیز با «واو» در آغاز یا «لام» در بخش پایانی جمله همراه است. البتّه کاربرد آن، چه بهتنهایی، چه با «لام»، در قرآن بسامد بسیار بالایی دارد و برعکس، کاربرد آن با «واو» در قرآن بسیار اندک است. تا به امروز، «إِنَّ» در بافت زبان عربی کاربرد فراوان داشته است و دارد. البتّه بیشتر برای استحکام بافت کلام بوده است و تا حدود زیادی مفهوم تأکیدی خود را از دست داده است. آذرنوش معتقد است:
«إِنَّ را فراوان در آغاز جملههای عربی میبینیم. امروز دیگر نباید آن را به تقلید از قدما (مثلاً مانند ترجمه تفسیر طبری) به اصطلاحاتی چون هرآینه، همانا، بهدرستی که…ترجمه کرد؛ زیرا معنای تأکیدی آن اینک تا حدودی از بین رفته است و یا حتّی در زبان کهن هم همیشه معنای تأکید نداشته است و گویی «إِنَّ» در آغاز جمله پیشدرآمدی است بر کلام فصیح و زیبا» (آذرنوش، ۱۳۶۶، ج ۱: ۶۸).
زرکوب نیز مینویسد: «باید توجّه داشت که إِنَّ در اوّل کلام غالباً برای شروع صحبت است، نه برای تأکید. اصولاً زمانی میتوان آن را در معنای تأکیدی گرفت که در مقام احتجاج برآمده باشد و بخواهد مطلبی را ثابت کند» (زرکوب، ۱۳۷۳: ۹۰).
به نظر میرسد که کاربرد «إِنّ» بهتنهایی در متنهای امروزین فاقد مفهوم تأکید، ولی همراه با «لام»، مفهوم تأکیدی داشته باشد.
بررسیهای انجام شده در کتاب الأیّام نشان میدهد که کاربرد «إِنَّ» بهتنهایی در این کتاب به چشم نمیخورد، ولی همراه «لامِ» تأکید کاربرد فراوانی دارد. همچنین، به نظر میرسد اگر بخواهیم هر دو این نشانه را در فارسی معادلیابی کنیم، اندکی از شیوایی و رسایی کلام فارسی کاسته شود و چنانچه بخواهیم برای آن معادلی در نظر بگیریم، یعنی همان شیوهای که مترجم الأیّام در پیش گرفته است، باید از معادلیابی جداگانه «إِنَّ» و «لام» پرهیز کرد و برای آن دو، یک معادل در نظر گرفت:
¦ «وَ إِنِّی لأَسمع له القرآن مرّه فی کُلّ أسبوع» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۶۱).
r «و هفتهای یک بار تمام قرآن را پیش من میخواند و من بادقّت گوش میکنم» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۴۶).
البتّه نباید از نظر دور داشت که این مترجم در بسیاری از موارد برای آن معادلی در فارسی در نظر نگرفته است.
¦ «إِنَّک یا ابْنَتیلَساذجه سلیمه القلب طیّبه النّفس» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج۱: ۱۴۵).
r «دخترم! تو اکنون در مرحله سادگی و پاکدلی و خوشطینتی قرار داری» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۹۶).
البتّه با دقّت در مفهوم جمله میتوان دریافت بدون ترجمه نشانههای تأکید نیز پیام جمله به مخاطب منتقل میشود. هیچ گاه یک گویشور فارسیزبان برای بیان چنین مفهومی، از نشانههای تأکید در فارسی استفاده نمیکند، بلکه با نحوه بیان و نوع ادای جمله آن را به مخاطب منتقل میکند.
مترجم کتاب مقدّمه للشّعر نیز همین شیوه را در پیش گرفته و با اینکه کاربرد «إِنّ» در این کتاب پربسامد است، ولی مترجم هیچ معادلی برای آن در نظر نگرفته است. لذا چنین به نظر میرسد که این اسلوب دیگر معنای تأکیدی خود را از دست داده باشد.
¦ «إِنَّ التّکرار هو إستخدام الزّمن استخداماً ینقذ الزّمن کما یعبر کیرکیغارد» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۳۰).
r «تکرار، کاربرد زمان است، به شیوهای که ـ به گفتۀ کییرکهگارد ـ زمان را نجات دهد» (برگنیسی،۱۳۹۱: ۳۸).
¦ «إِنَّ السُّخریّه فی الشّعر العربی تحلّ إحیانا محلّ التّراجیدیا» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۴۰).
r «طنز در شعر عربی، گاه در جای تراژدی مینشیند» (برگنیسی،۱۳۹۱: ۴۸).
در باب «أَنّ» نیز باید یادآور شد که این ابزار در زبان امروزین عربی، تنها به عنوان عامل ارتباطدهنده بخشهای مختلف جمله به کار میرود و به هیچ وجه کارکرد تأکیدی ندارد.
۳ـ۱ـ۲) «إِنَّمَا» و «أَنَّمَا»
یکی دیگر از ادوات تأکید، «انَّما» است و «هرگاه گوینده انجام هر کاری را به استثنای یک کار، نفی میکند، از «انَّما» استفاده مینماید. معادلِ انَّمَا در فارسی عبارت است از: منحصراً، تنها، فقط و الفاظ مشابه» (معروف، ۱۳۸۹: ۲۷۴). گاهی نیز «إِنَّمَا» زمانی در جمله به کار میرود که مخاطب در مفهوم جمله تردید داشته باشد؛ به عبارت دیگر، مخاطب درباره موضوعی مشخّص تردید دارد که در این صورت، «بیتردید» ترجمه میشود (ر.ک؛ اصغری، ۱۳۸۶: ۲۹). البتّه «إِنَّمَا گاهی در اثنای کلام، به معنای بلکه است» (زرکوب، ۱۳۷۳: ۱۶۵). صاحب الأَیَّام نیز بهوفور از این شیوه (که «إِنَّما» در اثنای کلام واقع شود،) استفاده کرده است؛ مانند:
¦ «إِنَّمَا کان یخلو إلی نَفْسه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج۱: ۱۲۰).
r «او تنها با خویشتن خلوت میکرد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۸۳).
¦ «کان لا یغنّی بصوته و لسانه وحدهما و إِنَّما یغنّی برأسه و بدنه أیضاً» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۳۲).
r «تنها با زبان و صدا آواز نمیخواند، بلکه تمام وجود خود را برای انجام این مقصود به کار میانداخت» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۳۵).
أدونیس «إِنَّما» را بهتنهایی و یا در ابتدای کلام به کارنبرده، بلکه همراه واو (وَ إِنَّمَا) و یک جمله منفی مقدّم بر این اسلوب (جمله منفی+ وَ إِنَّما) استعمال کرده است. در چنین ساختاری، «إِنَّمَا» به معنای «بلکه» است و از این روی، مترجم نباید برای انتقال آن از ادوات تأکید استفاده کند که برگنیسی نیز تا حدود زیادی در ترجمه خود به این نکته توجّه کرده است:
¦ «فنحن لا نتعرف عَلَی شیء جدید، وَ إِنَّمَا نکرّر بشکل آخر معرفتنا للشّیء ذاته أو لشیء واحد بثیاب مختلفه» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۲۸).
r «ما با چیز تازه آشنا نمیشویم، بلکه شناخت خود را از یک چیز تکرار میکنیم؛ چیز واحد در جامههای گوناگون» (برگنیسی،۱۳۹۱: ۳۵).
¦«لیس الشّعر شکلاً أو مصطلحاً یفرض مِنَ الخارج وَ إِنَّما هو فی المقام الأوّل حاله داخلیّه فی ذات الشّاعر فی دخیلائه» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۳۷).
r «شعر، صورت یا قراردادی نیست که از بیرون تحمیل شده باشد، بلکه پیش از هر چیزی، حالتی درونی در نهاد شاعر و در ژرفنای اوست» (برگنیسی،۱۳۹۱: ۱۵۷).
۳ـ۱ـ۳) نون تأکید
نون تأکید به دو صورت مشدّد (ثقیله) و ساکن (خفیفه) به کار میرود و به مفهوم دو یا سه بار تکرار شدن (کردن) فعل است. این ابزار تأکید در زبان امروزین عربی کاربرد کمتری نسبت به ابزارهای تأکید دیگر دارد. کاربرد نون ساکن از نون مشدّد نیز کمتر است. معادل این نون در زبان فارسی قید تأکید است. البتّه معادل واژگانی این دو نون در فارسی چندان از یکدیگر متمایز نشده است و غالباً از الفاظ زیر در ترجمه هر دو استفاده میشود: «البتّه، حتماً، به طور حتم، قطعاً، به طور قطع، مؤکّداً، یقیناً و کلماتی که دلالت در تأکید دارند» (معروف، ۱۳۸۹: ۲۷۱).
لازم به ذکر است که به سبب تفاوت بافت دو زبان (عربی و فارسی)، انتقال دقیق این نوع اسلوب امکانپذیر نیست، امّا مترجم الأیّام در ترجمه خود، اصلاً به این اسلوب توجّه نکرده است و افعال را بدون تأکید ترجمه کرده است؛ مثل:
¦ «فتقسم لتتلونّ عَلَی العریف ستّه اجزاء مِنَ القرآن فی کلّ یوم مِن أیّام العمل و لتکوننّ هذه التّلاوه اوّل ما تأتی به حین تصل إلی الکتاب» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۴۶).
r «پس سوگند میخوری که در هر روز از روزهای درس، شش جزء از قرآن را نزد خلیفه بخوانی و این نخستین تکلیفی باشد که به محض رسیدن به مکتب انجام میدهی؟!» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۴۲).
¦ «فرض الصّبیّ عَلَی نفْسِه لیصلِّیَنّ الخمس فی کلّ یوم مرّتین: مرهً لنَفْسِه و مرّهً لأخیه، و لیصومنّ مِنَ السَّنَهِ شَهْرَین: شهراً لنَفْسِه و شهراً لأخیه و لیکتمنّ ذلک عَن أهله جمیعاً، و لیجعلنّ ذلک عهداً بینه و بین الله خاصّهً» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۱۳۶).
r «بر خود حتم کرد که نمازهای پنجگانه را در هر روز دو نوبت بگزارد: یک نوبت برای خود، یک نوبت برای برادر؛ و در هر سال، دو ماه روزه بگیرد: یک ماه برای خود و یک ماه برای برادر. کودک این اعمال را از تمام افراد خانواده پنهان میداشت. این پیمانی بود که تنها میان او و خدای او بسته شده بود» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۹۰).
«نون تأکید» در کتاب مقدّمه للشّعر العربی مشاهده نشد.
۳ـ۲) حروف تأکید
منظور از حروف، آن دسته از نشانههای تأکید است که ممکن است در یک بافت به مفهوم تأکید به کار رود و در بافت دیگر، بیانگر مفهومی دیگر باشد.
۳ـ۲ـ۱) «أَلاَ» و «أَمَّا»ی استفتاحیّه
«أَلاَ» و «أَمَّا»ی استفتاحیّه مفهوم تأکید را میرساند و «مقصود اصلی گوینده از عنوان ساختن چنین حروفی، آن است که شنونده به طور جدّی و مؤکّد به مضمون کلام التفات کند» (نجّاریان و جوادی نیک، ۱۳۹۲: ۱۱). در زبان فارسی، حروف استفتاحیّه نداریم، بلکه معادل این حروف، همان شبهجملههای تحذیر و تنبیه (مانند: مبادا، ای امان، زنهار، هان و غیره) هستند که جنبه تأکیدی دارند (ر.ک؛ انوری و گیوی، ۱۳۸۲: ۲۴۲).
¦ «الصّخره لذلک أَفضل مِن أَفضل النّاس: أَلاَ سُحْقاً للحیاه و لا بُورِکَ فی کلِّ ما هو حیّ» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۶۲).
r «از این رو، سنگ از بهترین مردمان بهتر است. پس نابود باد زندگی! و ملعون باد هر که و هر چه زنده است!» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۷۰).
برگنیسی در ترجمه خود، برای «أَلاَ» معادلی در نظر نگرفته است!
۳ـ۲ـ۲) حرف قَدْ
قد از حروفی است که هم بر سَرِ فعل ماضی و هم بر سَرِ فعل مضارع میآید، امّا «اگر پیش از فعل ماضی بیاید، فعل را تأکید میکند و معادل آن در فارسی، ماضی نقلی است و همراهی قد با فعل ماضی میتواند بیانگر قانون یا حکمی قطعی باشد» (ناظمیان، ۱۳۸۱: ۸۴). امّا صاحب النّحو الوافی معتقد است: «قَدْ معنای ماضی را به حال نزدیک میکند؛ به عبارت دیگر، هرگاه قَدْ را بر سَرِ ماضی آوردیم، آن فعل دیگر در معنای گذشته نزدیک است، نه گذشته دور» (حسن، ۱۹۶۶م.، ج ۱: ۵۱). امّا آذرنوش معتقد است: «قَدْ گاهی (و غالباً و شاید در زبان عربی معاصر) هیچ معنای خاصّی ندارد و تنها آغاز و پیشدرآمدی فصیح و ادبی است برای سخن» (آذرنوش، ۱۳۶۶، ج ۱: ۹۰). در این صورت، دیگر نباید در زبان فارسی معادلی را برای آن جستجو کرد. مترجم الأیّام نیز از هر دو شیوه مذکور استفاده کرده است:
¦ «قَدْ انصرف صاحباه عَنِ الأَزْهر أیضاً» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۳: ۹).
r «دو دوستش نیز از الأزهر کناره گرفتند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۲۳۵).
¦ «یزعم فیه أنَّه قَدْ درس فی الأزهر سَنَتَین قبلَ أَنْ یبلغ السِّنَّ القانونیّه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج۲: ۱۸۳).
r «وانمود میکند که جوان دو سال پیش از آنکه به سنّ قانونی برسد، در الأزهر مشغول تحصیل شده است» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۲۲۵).
أدونیس در کتاب خود، «قَدْ» را با واو همراه میکند: «وَ قَدْ». مترجم نیز افعال ماضی همراه با «قَدْ» را بدون تأکید معادلیابی کرده است:
¦ «وَ قَدْ وصل الشّکل الشّعری عند البعض بنتیجه التّکرار و استخدام الکلمات آلیا إلی حاله مِنَ الثّبات صارمعها نظاما» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۹۴).
r «صورت شعری بر اثر تکرار و کاربرد ماشینوار واژهها، نزد برخی شاعران به چنان حالتی از ایستایی رسید که به نظام بدل شد» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۱۱۶).
¦ «کان الوصف قبل أَبیتمام تحدیداً حسیساً للواقع، لکنّه صار معه خلقاً جدیداً للعالم. و قَدْ ظهر عند شعراء کثیرین بعده، أبرزهم الشّریف الرّضی» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۴۶).
r «پیش از ابوتمّام، وصف، تعریف حسگرایانۀ واقعیّت بود، امّا او وصف را به بازآفرینی جهان تبدیل کرد. این دگرگونی، پس از وی در بسیاری از شاعران پدیدار شد. در میان اینان، شریف رضی از همه برجستهتر است» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۵۳).
۳ـ۲ـ۳) کلاّ
«کلاّ» برای نفی قاطعانه به کار میرود و نشان میدهد که گوینده به هیج وجه نمیخواهد پیام فرستنده را بپذیرد. در واقع، «کلاّ» نوعی ردّ با شدّت را بیان میکند که مفید تأکید است (ر.ک؛ جیگاره، ۱۳۸۳: ۷). به نظر میرسد که بهترین معادل برای آن، حرف نفی «نه» با قید «هرگز» باشد، ولی مترجم الأیّام آن را با عبارت «هرگز این طور نیست»، معادلیابی کرده است.
¦ «امّا حمله القرآن فقالوا: کلاّ! لَقَدْ کادت تقع الکارثه لولا أَن لطف الله بالرّضع و الحوامل و البهائم، و سمع لدعاء الدّاعین، و تضرّع المتضرّعین» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۱۰۹).
r «قاریان و پیروان قرآن گفتند: هرگز اینطور نیست! اگر خداوند بر کودکان شیرخوار و زنان باردار و حیوانات زبانبسته و نیایش نیایشگران و زاری پوزشخواهان ترحّم نمیکرد، حتماً این بلا نازل میشد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۷۶).
۳ـ۲ـ۴) لام ابتدا
لام ابتدا چون بر سَرِ خبرِ «إِنَّ» درآید، «مزحلقه» نامیده میشود. این لام، مضمون جمله را تأکید میکند و مضارع را به حال اختصاص میدهد (ر.ک؛ دقر، ۱۳۸۱: ۳۹۶).
¦ «و إِنَّه لیبکی مخلصاً و إِنَّهم لَیبکون مخلصین و یشیعونه باکین إلی باب المسجد» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۱۳۶).
r «استاد با اخلاص اشک میریزد. شاگردان نیز از سَرِ درد اشک ریختند و استاد را با چشم گریان تا در مسجد بدرقه کردند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۹۴).
۳ـ۲ـ۵) لام جحود
آوردن این لام بر سَرِ خبرِ «کَانَ» منفی، «برای تأکید نفی است» (هاشمی، ۱۹۹۸م.: ۶۳). در ترجمه آن میتوان از کلماتی مانند «هرگز»، «اصلاً» و غیره استفاده کرد. معنای تأکیدی این لام در ترجمه الأَیّام به چشم نمیخورد:
¦ «فلم یکن شیءٌ مِن هذه الأحادیث لَیحسن ظنّه بأولئک أو هولاء» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج۲: ۱۳۱).
r «در میان این سخنان، نکتهای که اندکی بر خوشبینی کودک نسبت به آن دوستان بیفزاید، وجود نداشت» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۹۰).
در کتاب مقدّمه للشّعر، جملهای که در آن این نشانهها به کار رفته باشد، به چشم نمیخورد.
۳ـ۲ـ۶) لام موطّئه قَسَم
این لام غالباً بر حرف شرط «إِنَّ» درمیآید تا دلالت کند که جواب پس از آن مبتنی بر قَسَمِ پیش از آن است، نه بر شرط.
¦ «أنا أقسم: لئن ظهر أنّه لا یحفظ القرآن لأحلقنّ لِحیتی هذه و لأصبحنّ معرّه الفقهاء فی هذا البلد» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج۱: ۴۳).
r «به خدا سوگند که اگر قرآن را حفظ نباشد، ریش خود را خواهم زد تا در این شهر، مسخره فقیهان گردم!» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۴۱).
أدونیس نیز از لام موطّئه استفاده کرده است، ولی مترجم در برخی موارد ترجمه کرده است و در برخی دیگر، انتقال نداده است:
¦ «و لئن کانت الکلمه فی شعر الطبع شراره أو موجه أو حرکه عاصفه تتواکب مع غیرها فی هدیر کالنّهر، فإِنّ الکلمه فی الشّعر المصنوع دمیه أو حصاه مزوّقه ملساء ترتب مع غیرها فی نسق کالعقد أو الحلیه» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۷۱).
r «اگر واژه را در شعرِ زادۀ طبع، به شراره، یا خیزاب، یا وزش تندباد ماننده کنیم که چون به واژههای دیگر بپیوندد، بسان رودی خروشان به جریان درمیآید، آنگاه واژه در شعر مصنوع به عروسک یا مهرهای زینتی خواهد مانست که مشتی از آن در هیئت گردنبندی و زیوری به رشته کشیده باشند» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۸۹).
¦ «و لئن کان الفارس یبکی علی عدوّه، بعد أَن یقتلَه، و یقتله کذلک بقسوهٍ من لا یبالی فلم یکن یقتل شخصا أعزل، أو مستلسماً أو طالباً العون» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۷).
r «شهسوار بر کشتۀ دشمن میگرید؛ دشمنی که خود او را با سنگدلی و بیهیچ پروایی کشته است، امّا چه باک؟ او که دست به خون مردی بیسلاح یا تسلیمشده یا فریادخواه نیالوده است!» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۲۳).
۳ـ۲ـ۷) لَنْ
«لَنْ» که بر سَرِ فعل مضارع درمیآید، علاوه بر منفی کردن، معنای تأکیدی نیز به آن میدهد. در زبان فارسی، قید «هرگز» دقیقاً همین کارکرد را دارد و معادل مناسبی برای «لَنْ» است؛ مانند:
¦ «فَلَنْ یعود إلیه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۶۳).
r «دیگر هرگز به آنجا باز نخواهد گشت» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۵۲).
¦ «و لَنْ یتمّ وصف الرّبع و تصویر البیئه الّتی عاش فیها الصّبیّ لأوّل عهده بالقاهره» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۸۷).
r «تعریف آن محلّ و ترسیم اجتماعی که کودک در آغاز ورودش به شهر قاهره در میان آن زندگی میکرد، هرگز تمام و تکمیل نمیشود» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۶۰).
۳ـ۳) اسلوبهای تأکید
منظور از اسلوب، آن دسته از نشانههای تأکید است که معمولاً سیاق یا بافت کلام را تحت تأثیر قرار میدهند.
۳ـ۳ـ۱) استفهام انکاری
از جمله اسلوبهای تأکید، استفهام انکاری است. این اسلوب همواره در جملههای منفی به کار میرود. فرشیدورد معتقد است: «استفهام انکاری تأکیدش بسیار بیشتر از نفی است. بنابراین، یکی از راههای مؤثّر تأکید، جمله منفی آن است که آن را به صورت استفهام انکاری بیاوریم» (فرشیدورد، ۱۳۶۳: ۴۲۴). از آنجا که استفهام انکاری در زبان فارسی هم وجود دارد، لذا تأکید را تنها با ترجمه معنایی هم میتوان انتقال داد و نیازی به تأویل جمله به صورت مثبت نیست.
¦ «ألَمْ یَکُن قد علّم قبل صاحبنا أَربعه مِن إِخوَته؟» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۳۳).
r «مگر همین آخوند، پیش از دوست ما، چهار نفر از برادرانش را تعلیم نداده بود؟» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۳۶).
¦ «أَلَیْس یزعم لِنَفْسه و للنّاس أنّه یخترق حجب الغیب؟» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج۱: ۹۸).
r «مگر صوفی ادّعا نمیکند که او میتواند برای خود و مردم پردههای غیب را بدرد؟» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۷۱).
¦ «لماذا لایتوقّ الانسان إلی الموت الفعلی؟ لماذا یعیش رهیماً؟» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۶۲).
r «چرا انسان آرزومند مرگ واقعی نیست؟ چرا از سَرِ وَهْم زندگی میکند؟» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۷۰).
¦ «کیف یصحّ للشّاعر أن یتّبع طریقه غیره فی وصف ما رآه، لیصفه بدوره و هو لم یره؟» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۴۳).
r «شاعر چگونه میتواند از سبک دیگران در وصف دیدههای خود دنبالهروی کند و همانها را، نادیده، وصف کند؟!» (برگنیسی،۱۳۹۱: ۵۰).
۳ـ۳ـ۲) أَمَّا
«أَمَّا» از حروف شرطیّه است. با وجود این، چون در بافت جمله تغییر ایجاد میکند، باید آن را از اسلوبهای تأکید به شمار آورد. عبدالغنی دقر در این باب میگوید: «أَمَّا حرفی است که پیوسته معنی شرط و تأکید در آن وجود دارد» (دقر، ۱۳۸۱: ۷۹). صاحب مغنیاللّبیب میگوید: «کمتر نحودانی را دیدم که أَمَّا را حرف تأکید بداند، جز زمخشری که در این باره به تفصیل سخن گفته است». سپس به نقل از وی مینویسد: «اگر بخواهی جمله زَیْدٌ ذَاهِبٌ را تأکید کنی و بگویی که زید حتما میرود، آن را با أَمَّا و فَ همراه میکنی و میگویی: أَمَّا زَیْدٌ فَذَاهِبٌ» (ر.ک؛ ابنهشام، ۱۴۰۶ق.، ج ۱: ۸۲). این اسلوب به همان شکل وارد زبان فارسی شده است و در آغاز جملهها به کار میرود و نیازی به معادلیابی آن نیست. خدیوجم گاهی «أَمَّا»ی شرطیّه را ترجمه کرده است و گاهی نیز آن را ترجمه نکرده، ولی برگنیسی در برگردان فارسی به آن توجّه داشته است؛ مانند:
¦ «وَ أَمَّا الجماعه فأغْرَقَتْ فِی الضّحک و أَمَّا الصَّبیّ فأغرق فی الرّضا عَن نَفْسه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۱۳۰).
r دیگران سخت به خنده افتادند و کودک از این پیروزی شادمان بود» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۹۰).
¦ «وَ أَمَّا هذا الشّیخ الآخر فقد کان رقیق الدّین» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۱۳۲).
r «امّا آن شیخ دیگر مردی بیعقیده است» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۹۱).
¦ «أَمّا الفلسفه فتتضمّن أکثر مِنَ التّأمّل» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۶۴).
r «امّا فلسفه از تأمّل فراتر میرود» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۷۲).
¦ «أَمَّا المجتمعات ذات الثّقافه المیته فتتنکّر للإصاله و ترفض کُلّ شاعر یتمیّز بلغه أصیله جدیده و دفعه روحیّه جدیده» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۰۲).
r «امّا جامعههای مردهفرهنگ، به اصالت روی خوش نشان نمیدهند و شاعری که زبان اصیل و نو و جوشش روحی نو داشته باشد، نمیپذیرند» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۱۲۴).
۳ـ۳ـ۳) تأکید معنوی
تأکید معنوی اصطلاحی است که در دانش نحو به کار میرود و مقصود از آن، کاربرد کلماتی چون «نَفْس: خود»، «عین: خود»، «کُل: هر، همه»، «جمیع: همه، کُل»، «کِلاَ (کِلْتَا): هر دو» و «ذات: همان، خود» است که برای تأکید واژه و امثال آنها میتوان روی کلمه تأکید کرد؛ مثل:
¦ «أخذ اللّقمه بِکِلْتَا یَدَیه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۱۹).
r «لقمه را با هر دو دست گرفت» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۲۹).
¦ «لأَنَّه أضحک منه إِخْوَته جمیعاً» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۶۲).
r «زیرا با شنیدن این جمله، تمام برادرانش به خنده افتادند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۵۰).
¦ «فَهِیَ لا تَنَحدّ فی نقد الظّواهر و العادات و الأخلاق و إِنَّما تشکّ فی الإنسان ذاته و النّظام العام الّذی یسیّر العالم» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۴۰).
r «این طنز، تنها به نقد ظواهر و عادات و اخلاق بسنده نمیکند، بلکه به خود انسان، به نظام کلّی گردش کار جهان شک میکند» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۴۸).
¦ «إِنَّ فِی العالم نعمه و رحمه و لطفاً و مهمّهً هذه کلّها أَن تخلقَ فِی الأشیاء طاقه العطاء» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۵۴).
r «در جهان، برکت، رحمت و لطف هست و کار این همه آن است که در اشیاء توانایی دَهِش بیافرینند» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۶۲).
۳ـ۳ـ۴) تقدیم ما حقّه التّأخیر
ارکان جمله، در هر زبانی بر اساس اصول دستور زبانی خاصّی نگاشته میشود. در صورتی که جمله بر اساس همین قواعد دستوری نوشته شده باشد، در ترجمه رعایت این تقدیم و تأخیرها لزومی ندارد؛ چراکه منجر به تحتاللّفظی شدن آن میگردد. امّا اگر در ارکان جمله به سبب اصول بلاغی، تقدیم و تأخیر رخ داده باشد، مترجم موظّف است نخست وجه بلاغی را تشخیص دهد و آنگاه بر اساس همین وجه، شیوههای انتقال آن به زبان مقصد را بیابد (ر.ک؛ فاتحینژاد، ۱۳۸۰: ۳۳). البتّه در بیشتر موارد، برای انتقال این اسلوب میتوان عبارات «تنها و فقط» را قبل از جزءِ مقدّم آورد. خدیوجم در ترجمه الأیّام، این اسلوب را در نظر نگرفته است؛ برای مثال:
¦ «کان مِنَ الْعَسیر إقناعه بأنّه أصغر مِن أَن یحمل العمه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۳۸).
r «پذیرفتن این حقیقت برایش دشوار بود که او کوچکتر از آن است که بتواند سنگینی عمامه را تحمّل کند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۳۸).
¦ «فَلَنْ أَسْتطیع أَنْ أَقرأ و فیکم هذا الوقح» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۱۳۷).
r «تا هنگامی که این بیشرم در میان شما باشد، من درس نمیدهم!» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۹۵).
¦ «بالفروسیّه یرفع الشّاعر الجاهلی العالم إلی مستوی الکلّ أو لا شیء الإنتصار أو الموت و بالحبّ یرفعه إلی مستوی الفرح الکیانی الکلّی الأسمی» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۹).
r «شاعر جاهلی جهان را از رهگذر شهسواری به سطح همه یا هیچ، پیروزی یا مرگ برمیکشد و از رهگذر عشق، به سطح شادی والای فراگیر جوشیده از هستی» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۲۶).
¦ «فَفِی لحظهِ لقائه مع حبیبته یتجسّد الزّمان کلّه» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۲۳).
r «چراکه برای او تمامی زمان در لحظۀ دیدار با دلدار تجسّم مییابد» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۳۰).
۳ـ۳ـ۵) تکرار
اسلوب تکرار ملموسترین شیوه تأکید است. فرشیدورد آن را از کلّیترین و مهمترین طرق تأکید میداند که «در نحو عربی، آن را تأکید لفظی میگویند و میتوان آن را به کلمات مرکّب، جمله و جملهواره هم تعمیم داد» (فرشیدورد، ۱۳۶۳: ۳۹۹). یکی از فوائد تکرار، جلوگیری از توهّم و اشتباه است (ر.ک؛ همان: ۴۰۱). این اسلوب از اسالیب مشترک بین زبان عربی و فارسی به شمار میآید. لذا مترجم میتواند با ترجمه تحتاللّفظی تأکید به کار رفته را به زبان مقصد انتقال دهد. مترجم الأَیّام نیز برای معادلیابی اسلوب تکرار از شیوه ترجمه تحتاللّفظی (تکرار لفظ) بهره جسته است:
¦ «فکان یقطع هذه الأبیات بهذه الکلمه الّتی یعبّر بها الناس عَنِ الإستحسان: الله، الله» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۷۵).
r «سخن کودک را ـ در هنگامی که اشعار الفیه را برایش میخواند ـ پیوسته با کلمات «الله، الله» قطع میکرد، همان کلماتی که عربها به جای احسنت و آفرین به کار میبرند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۵۸).
¦ «أخذ لونک یتغیّر قلیلاً قلیلاً» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۱۴۷).
r «اندکاندک رنگ چهرهات دگرگون شد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۹۷).
¦ «إِنَّه یتحسّر لکونه إِنساناً یعیش سجّین موته الّذی یتقطّر نقطه نقطه» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۶۲).
r «او از آن افسوس میخورد که در زندانِ مرگ خویش زندگی میکند؛ مرگی که قطرهقطره فرومیچکد» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۷۰).
۳ـ۳ـ۶) جمله اسمیّه
اگر هدف متکلّم خبر دادن صِرف باشد، آوردن جمله فعلیّه کافی است، ولی اگر مراد تأکید آن هم باشد، میتواند از جمله اسمیّه (به عنوان یکی از راههای تأکید) استفاده نماید (ر.ک؛ هاشمی، ۱۹۹۸م.: ۶۲). امّا در زبان فارسی، آوردن جمله به صورت اسمیّه، تأکیدی ندارد. از این رو، مترجم باید با استفاده از کلماتی چون «قطعاً»، «فقط»، «به طور یقین»، «حتماً» و غیره، تأکید جملههای اسمیّه را منتقل نماید. امّا در ترجمه الأیّام این امر رعایت نشده است؛ به عنوان نمونه:
¦ «هو واثقٌ بأَنَّه قَدْ حفظ القرآن» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۳۹).
r «اطمینان داشت که قرآن را از بَر دارد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۳۹).
¦ «ولکنّ الفتی أحسّ شیئاً آخر زادَ به إِنحرافاً عن الأزهر و إِنصرافاً عَن شیوخه و طلاّبه» (حسین، ۱۹۷۸، ج ۲: ۱۴۶).
r «جوان چیز دیگری احساس کرد که بر اثر آن تصمیم گرفت از الأزهر و شیوخ و طلاّب آن کناره گیرد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۲۰۱).
برگنیسی نیز جملههای اسمیّه را به صورت مؤکّد ترجمه نکرده است:
¦ «القبولُ فرحُ بالأصل و النّبع و التّساؤلُ قلق علیهما» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۳۷).
r «پذیرش، شادی داشتن اصل و سرچشمه است و پرسش، اضطراب این دو را داشتن» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۴۵).
¦ «الله فی التّصوّر الإسلامی التّقلیدی نقطهٌ ثابتهٌ، متعالیهٌ، منفصلهٌ عن الإنسان» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۳۱).
r «خدا در برداشت سنّتی اسلامی، نقطهای ثابت و متعالی و جدا از انسان است» (برگنیسی،۱۳۹۱: ۱۵۲)
۳ـ۳ـ۷) حال مؤکّد
این اسلوب، ویژه زبان عربی است و «در زبان فارسی، این نوع حال، معادل قید کیفیّت است که جنبه تأکیدی ندارد» (نجّاریان و جوادی نیک، ۱۳۹۲: ۷). امّا خسرو فرشیدورد آن را معادل «قید تأکید» میداند (ر.ک؛ فرشیدورد، ۱۳۶۳: ۳۰۹). در کتاب طه حسین و أدونیس، برای حال مؤکّده شاهدی یافت نشد.
۳ـ۳ـ۸) ضمیر شأن (قصّه)
این ضمیر به قصد تأکید و مهم جلوه دادن امری و یا عظمت بخشیدن به آن، در آغاز جملات عربی ذکر میشود. در ترجمه این ضمیر، میتوان از عبارتنهایی چون «شأن و منزلت چنین است»، «قصّه چنین است»، «مطلب چنین است»، «حقیقت امر (در واقع،) چنین است» استفاده کرد (ر.ک؛ معروف، ۱۳۸۹: ۱۱۳). اصغری هم به یکی دیگر از راههای ترجمه ضمیر شأن اشاره میکند و میگوید:
«راه دیگر ترجمه ضمیر شأن این است که مفهوم عظمت و شکوه را به زبان مقصد منتقل کنیم و این بسیار به ذوق و طبع مترجم بستگی دارد. باید در نظر داشت که در فارسی، قالب خاصّی برای انتقال این مفهوم وجود ندارد و ممکن است در مسیر انتقال مفهوم عظمت و شکوه، مفهوم انحصار نیز با آن خلط شود و این میتواند یکی از محدودیّتهای زبان فارسی تلقّی شود» (اصغری، ۱۳۸۶: ۲۸).
از آنجا که این اسلوب مخصوص زبان عربی است، با دقّت در ترجمه میتوان دریافت که مترجم الأیّام موفّق به انتقال آن نشده است:
¦ «عَلَی أنه لَم یلبث أَنْ فهم کلمه الجامعه هذه فهماً مقارباً و عرف أَنّها مدرسهٌ لا کالمدارس» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۳: ۴).
r «به هر حال، دیری نپایید که تا اندازهای از فهم کلمه دانشگاه باخبر شد. دانست که آنجا مدرسه است، ولی نه مانند دیگر مدارس» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۲۳۰).
۳ـ۳ـ۹) ضمیر فصل
ضمیر فصل یکی از اسلوبهای تأکید به شمار میآید. نظر شارح مختصرالمعانی در این باب آن است که «معنای تأکیدی ضمیر فصل آشکارا در جایی مشخّص میشود که خبر با صفت به هیچ وجه مشتبه نمیگردد» (تفتازانی، ۱۴۰۹ق.: ۹۳). برای ترجمه این نوع ضمیر، میتوان از الفاظی مانند «تنها»، «همان» و «همین و بس» استفاده کرد. خدیوجم در بیشتر موارد، ضمیر فصل را ترجمه کرده، امّا گاهی نیز بیتوجّه به آن، جمله را به فارسی برگردانده است؛ مانند نمونههای زیر:
¦ «هؤلاء هُمُ العلماء» (حسین، ۱۹۷۸، ج ۱: ۸۴).
r «علمای شهر همین سه تن بودند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۶۳).
¦ «ولکنّ لوناً مِنَ الرُّشوهِ خاصّاً کان یعجبه و یفتنه و شجّعه عَلَی أَنْ یهمل واجبه أشنع إهمال، و هذا اللَّون هُوَ القصص و الحکایات و الکتب» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۵۴).
r «ولی از انواع رشوهها تنها نوعی خاص برایش خوشایند بود و چنان او را میفریفت که یکباره تمام وظایف خود را نادیده میگرفت. این رشوهها عبارت بود از: افسانه، داستان و کتاب» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۴۷).
¦ «کان صاحبه یقول له: هذه هِیَ المفارقهُ الأربعه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۱۳).
r «راهنمای او میگفت: اینجا چهارراه است» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۱۱).
أدونیس نیز بهوفور از ضمیر فصل استفاده کرده، ولی برگنیسی جز در موارد خیلی اندک، موفّق به ترجمه این اسلوب نشده است:
¦ «الصّحراء هنا هی الخارج» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۵).
r «در اینجا، جهان خارج، صحراست و بس» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۲۱).
¦ «یبدو لی الشّعر العربی، طیله النّصف الأوّل مِن هذا القرن، فی صُوَر ثَلاث: الصُّورَهُ الأَولیَْ هِیَ التّقلید و السّلفیه» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۷۷).
r «به نظر من، شعر عربی در نیمۀ نخست سدۀ کنونی، به سه صورت نمودار شده است: صورت نخست، سنّتی و نیاکانی است» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۱۰۰).
۳ـ۳ـ۱۰) قَسَم
از آنجا که این اسلوب از اسلوبهای مشترک بین زبان عربی و فارسی است، با ترجمه لفظ به لفظ، مفهوم تأکیدی آن منتقل میشود که مترجم الأیّام نیز از همین روش استفاده کرده است؛ برای مثال:
¦ «أقسمُ بالله ثلاثاً ما نسیه و لا أقرأته» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۴۶).
r «سه مرتبه به خدا سوگند میخورم که نه او فراموش کرده بود و نه من دوباره یادش دادم» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۴۲).
¦ «قال الرّجلّ: فوَالله خطوتُ خُطوات حتّی سمعتُ أُمِّی تُنادینی» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۵۹).
r «پدرم میگفت: به خدا سوگند! چند قدمی پیش نرفته بودم که شنیدم مادرم مرا صدا میزد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۷۰).
۳ـ۳ـ۱۱) «لا»ی نفی جنس
لای نفی جنس در بر دارنده معنای تأکید است. جیگاره میگوید: «آوردن لای نفی جنس بر مسندٌإلیه به سبب نفی کامل یک امر از کلّ افراد یک جنس، خود نوعی تأکید را میرساند» (جیگاره، ۱۳۸۳: ۶۳). بهتر است در ترجمه این نوع «لا»، تأکید آن را نیز بیاوریم و از آنجا که در این ساختار، بر جنبه منفی بودن جمله تأکید میگردد، بایسته است کلمه هیچ یا اصلاً در جمله فارسی آورده شود، ولی خدیوجم به این نکته توجّه ندارد و مفهوم تأکید را معادلیابی نمیکند؛ مثل:
¦ «لا حاجهَ إِلی المصباح فیما یظنّ المبصرون» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۳۸).
r «دیگران که چشم داشتند، فکر میکردند که او نیازی به چراغ ندارد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۲۸).
¦ «إِنَّ قَراءهَ الدَّلائل عبثٌ لاَ غناء فیه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۲: ۱۲۳).
r «خواندن این کتاب بیفایده است» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۱۸۵).
أدونیس نیز از اسلوبِ «لای نفی جنس» بهره برده، ولی مترجم به معنای تأکیدی آن عنایت نورزیده است:
¦ «تنمو ذاته فی وحده مزدوجه: لاَ صله لها بما تتأمّله» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۴).
r «خود او در تنهای دوگانهای برمیبالد: با موضوع تأمّل خویش ـ جهان خارج ـ پیوندی ندارد» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۲۰).
¦ «فالقصیده حدث أو مجیء و الشّعر تأسیس باللّغه و الرّؤیا: تأسیس عالم و اتّجاه لا عهدَ لنا بهما مِن قبل» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۰۲).
r «شعر، بنیاد نهادن است؛ به یاری زبان و رؤیا، جهانی و جهتی بنیاد مینهد که پیشتر نمیشناختیم» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۱۲۴).
۳ـ۳ـ۱۲) مفعول مطلق تأکیدی
مفعول مطلق تأکیدی به منزله تکرار دوباره فعل است. مؤلّف النّحو الوافی میگوید: «غرض از آوردن مفعول مطلق تأکیدی، تأکید لفظی عامل پیش از خود و یا زیاد کردن قوّت آن میباشد» (حسن، ۱۹۶۶م.، ج ۲: ۱۹۶).
«این گونه قید، خاصّ زبان عربی است. به همین سبب، نمیتوانیم آن را لفظ به لفظ به فارسی برگردانیم. از این رو، در ترجمه آن، گاه با مشکل مواجه میشویم. ترجمههایی نظیر «زد او را زدنی» که گاه به تقلید از ترجمههای تصنّعی و متکلّف کهن صورت میگیرد، به کلّی از روح زبان فارسی بیگانه است. مترجم فارسی بهتر است هنگامی که با چنین قیدهایی برخورد میکند، از تکرار مصدر بپرهیزد و یا ترکیب کلمات عربی را رها کند و به دنبال جملهای فارسی بگردد که معنای کلام را میرساند» (آذرنوش، ۱۳۶۷، ج ۲: ۵۶).
فاتحینژاد میگوید: «در ترجمه مفعول مطلق تأکیدی، میتوان از قیدهایی مانند: بسیار، سخت، خیلی و غیره استفاده کرد» (فاتحینژاد، ۱۳۸۰: ۱۳۵).
خدیو جم نیز برای ترجمه مفعول مطلق تأکیدی، در بیشتر موارد از قید استفاده کرده است و از ترجمه تحتاللّفظی خودداری نموده است؛ برای مثال:
¦ «جذبَتْه مِن إحدی یدیه حتّی انتهَتْ بِه إِلی زاویهٍ مِن زوایا المطبخ فألقتْهُ فیهَا إلقاءً» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۶۰).
r «دست کودک را گرفت و کشانکشان به درون آشپزخانه برد. با خشم در گوشهای بر زمینش افکند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۴۹).
¦ «کان الشّیوخ یرتّلونها ترتیلاً، و کان الذّاکرون یحرّکون أجسامهم علی هذا التّرتیل، ینحنون و یستقیمون کأنّما یرقّصهم هؤلاء الشّیوخ ترقیصاً» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۹۱ـ۹۲).
r «پیران این قصیده را با آهنگ خاص زمزمه میکردند. اهل حلقه ذکر بدنهای خود را همراه این آهنگ به حرکت درمیآوردند و خَم و راست میشدند. چنان مینمود که گروه پیران وظیفه دارند با این کلمات، حاضران را با شیوه خاص به رقص وادارند» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۶۸).
۳ـ۳ـ۱۳) نفی+ إلاّ
اصل وضع این اسلوب، برای حصر است، امّا چون هر حصری معنای تأکید را نیز شامل میشود. پس معنای تأکیدی هم در این اسلوب نهفته است. عبّاس حسن در این باب میگوید: «حصر، مفید تخصیص است. هرچند که عدّهای تأکید را از تخصیص جدا میکنند، امّا چون به معنا دقّت شود، یقیناً نوعی تأکید از این تخصیص احساس میگردد» (حسن، ۱۹۶۶م.، ج ۱: ۲۲۱). فاتحینژاد میگوید: «بهتر است برای ترجمه ساختار قصر، جمله را به صورت مثبت و مؤکّد ترجمه کنیم. بدین منظور میتوانیم از ابزارهای حصر در زبان فارسی مانند فقط و تنها استفاده کنیم» (فاتحینژاد، ۱۳۸۰: ۱۶۹). امّا گاهی نیز میتوان با استفاده از صفت مبهم «هیچ»، معنای تأکیدی جمله را در این اسلوب بیان کرد. خدیوجم در بیشتر موارد به ترجمه تحتاللّفظی این اسلوب بسنده نموده است؛ مانند:
¦ «لا ینجو المارّ منهما إلاّ بعد عناء و مشقّه» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۱۴).
r «هیچ رهگذری نمیتوانست بدون رنج و زحمت از آنجا بگذرد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۲۶).
¦ «لم یکن یعمّر بیته الکبیر إلاّ هذه الفتاه و جدّه لها قد تجاوزت الخمسین» (حسین، ۱۹۷۸م.، ج ۱: ۱۱۶).
r «در خانه او، جز این دختر و مادربزرگ دختر که عمرش از پنجاه سال افزون شده بود، کسی دیگر زندگی نمیکرد» (خدیوجم، ۱۳۶۳: ۸۰).
برای انتقال این اسلوب، برگنیسی برخی جملات را به صورت مثبت و مؤکّد و برخی دیگر را به صورت تحتاللّفظی ترجمه کرده است:
¦ «و حین یتّضح للإنسان انفصاله عن الأشیاء حوله، یتّضح له نقصه و بالتّالی، تعطشه لکمال لا یتحقّق إلاّ فی الخارج» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۴).
r «هنگامی که آدمی به جدایی خود از اشیای پیرامون پی میبرد، نقص خود و در نتیجه، عطش خود را به کمال درمییابد؛ کمالی که تنها در جهان خارج تحقّق تواند یافت» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۲۰).
¦ «الإنسان واقع أکثر مِنَ الواقع و لیس واقعه الیومی إلاّ عُتبه للدّخول إلی واقعه الممکن» (أدونیس، ۱۹۸۶م.: ۱۱۹).
r «انسان واقعیّتی است فراتر از واقعیّت. واقعیّت روزانۀ انسان هیچ نیست، مگر آستانۀ ورود به واقعیّت ممکن او» (برگنیسی، ۱۳۹۱: ۱۴۰).
نتیجهگیری
زبان مجموعهای از نشانههاست که انسانها برای پیامرسانی از آن بهره میبرند. برای آنکه این پیامها میان فرستنده و گیرنده بهراحتی انتقال یابد، باید همکاری میان آنان برقرار گردد. برای آنکه پیام بتواند آشکارا به گیرنده انتقال یابد، در برخی از موارد، با نشانههایی همراه است. دستهای از این نشانهها در زبان عربی و فارسی با عنوان «توکید» یا «تأکید» شناخته میشود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که طه حسین در کتاب الأیّام کوشیده است تا همه نشانههای تأکید را به کار ببرد، ولی أدونیس در کتاب مقدّمه للشّعر العربی تنها به کاربرد بخشی از آنها بسنده میکند. لذا نشانههای تأکید، از جمله «قَسَم»، «مفعول مطلق تأکیدی»، «ضمیر شأن و قصّه»، «نون ساکن و مشدّد تأکید»، «لام جحود»، «کلاّ» و «حال مؤکّد» در آن دیده نمیشود.
فراوانی کاربرد برخی از نشانههای تأکید، مانند «إِنَّ» نشان میدهد کارکرد تأکیدی آنها در زبان امروزین عربی کمرنگ شده است و گویی بیشتر برای تقویت و استحکام بافت کلام به کار میروند. برخی از حروف تأکید نیز مانند «قَدْ» بیشتر در تعیین زمان فعل نقشآفرینی میکنند. دسته دیگر از آنها نیز کاربرد بسیار کمی در متون معاصر دارند؛ مانند «ن» ساکن (خفیفه) و مشدّد (ثقلیه) تأکید، ولی اسلوبهای تأکید همچنان نقش تأکیدی خود را در سطح جمله ایفا میکنند.
بررسی معادلیابی نشانههای تأکید در ترجمه دو کتاب مذکور نشان میدهد که همه این نشانهها در فارسی، با اینکه معادل دارند، ولی مترجمان آنها را معادلیابی نکردهاند. این نکته در ترجمه ابزار و حروف تأکید قابل مشاهده است. این در حالی است که اسلوبهای تأکید بهراحتی در زبان فارسی معادلیابی شدهاند.
مراجع
آذرنوش، آذرتاش. (۱۳۶۶). آموزش زبان عربی ۱٫ تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
ـــــــــــــــــــــــ . (۱۳۶۷). آموزش زبان عربی ۲٫ تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
ابنمنظور، محمّدبن مکرّم. (۱۴۱۴ق.). لسانالعرب. بیروت: دار صادر.
أدونیس، علی احمد سعید. (۱۹۸۶م.). مقدّمه للشّعر العربی. چ ۵٫ بیروت: دارالفکر.
ابنهشام الأنصاری، جمالالدین. (۱۴۰۶ق.).مغنیاللّبیب عَن کتب الأعاریب. چ ۵٫ قم: مکتبه سیّدالشّهداء.
اصغری، جواد. (۱۳۸۶). رهیافتی نو بر ترجمه از زبان عربی. چ ۱٫ تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی.
انوری، حسن و حسن احمدی گیوی. (۱۳۸۲). دستور زبان فارسی ۲٫ چ ۲۲٫ تهران: میلاد نور.
برگنیسی، کاظم. (۱۳۹۱). پیشدرآمدی بر شعر عربی. چ ۱٫ تهران: نشر نی.
التّفتازانی، سعدالدّین. (۱۴۰۹م.). مختصرالمعانی. تحقیق عبدالحمید محمّد محییالدّین. قم: سیّد الشّهداء.
جرجانی، سیّد شریف علیّبن محمّد. (۲۰۰۳م.). کتاب التّعریفات. چ ۱٫ بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
جیگاره، مینا. (۱۳۸۳). «اسلوبهای تأکید در زبان قرآن». فصلنامه علمیـ پژوهشی دانشگاه الزّهراء(س). ش ۵۲٫ صص ۵۵ـ۷۳٫
حسن، عبّاس. (۱۹۶۶م.). النّحو الوافی. قاهره: دارالمعارف.
حسین، طه. (۱۹۷۸م.). الأیّام. بیروت: دارالمعارف.
خدیوجم، سیّد حسین. (۱۳۶۳). آن روزها. چ ۴٫ تهران: انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
دقر، عبدالغنی. (۱۳۸۱). معجمالنّحو: فرهنگ عربیـ فارسی. ترجمه فاطمه مدرّسی. ارومیّه: دانشگاه ارومیّه.
زرکوب، منصوره. (۱۳۷۳). روش نوین فنّ ترجمه. چ ۱٫ اصفهان: انتشارات مانی.
صفوی، کورش. (۱۳۹۰). از زبانشناسی به ادبیّات. چ ۳٫ تهران: سوره مهر.
صلحجو، علی. (۱۳۸۸). گفتمان و ترجمه. چ ۳٫ تهران: نشر مرکز.
فاتحینژاد، عنایتالله و سیّدبابک فرزانه. (۱۳۸۰). درآمدی بر مبانی ترجمه. تهران: مؤسّسه فرهنگی انتشاراتی آیه.
فاضلی، محمّد. (۱۳۸۲). شیوههای بیان قرآن کریم. چ ۱٫ مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
فرشیدورد، خسرو. (۱۳۶۳). درباره ادبیّات و نقد ادبی. ج ۲٫ چ ۱٫ تهران: امیرکبیر.
معروف، یحیی. (۱۳۸۹). فنّ ترجمه. چ ۱٫ تهران: سمت.
ناظمیان، رضا. (۱۳۸۱). روشهایی در ترجمه از عربی به فارسی. تهران: سمت.
نجّاریان، محمّدرضا و آمنه جوادی نیک. (۱۳۹۲). «شیوههای تأکید در فارسی و عربی». نشریّۀ دانشکده ادبیّات شهید باهنر کرمان. ش ۳۴٫ صص۳۵۳ـ۳۷۶٫
هاشمی، احمد. (۱۹۹۸م.). جواهرالبلاغه فی المعانی و البیان و البدیع. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
یاکوبسن، رومن. (۱۳۸۸). زبانشناسی و شعرشناسی. ترجمه کوروش صفوی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
نقش سیاستهای حوزۀ زنان در انتخاب آثار ادبی فمینیستی برای ترجمه به زبان فارسی
بازتاب پیامدهای استبداد در شعر احمد مطر