نظریه اسکوپوس در ترجمه
نظریه اسکوپوس (Skopos Theory) توسط ورمیر ارائه شد.
اسکوپوس، لغتی یونانی است به معنی «هدف» (aim) یا «مراد» (purpose)، و در دهه ۱۹۷۰ هانس. ی. ورمیر آن را به مثابه اصطلاحی برای مقصود و مراد ترجمه و عمل ترجمه، ارائه نمود. مهمترین اثر مکتوب در مورد نظریه اسکوپوس کتابی است با عنوان «شالوده نظریه عام ترجمه» که ورمیر آن را به اتفاق خانم کاتارینا رایس (رایس و ورمیر، ۱۹۸۴) نوشت. اگرچه نظریه اسکوپوس مقدم بر نظریه عمل ترجمانی خانم هولز مانتاری است، میتوان آن را بخشی از همان نظریه دانست، زیرا عمل ترجمانی را مورد بحث قرار میدهد که مبتنی بر متن مبداء است و باید مورد گفتگو قرار بگیرد و آنگاه انجام شود و دارای هدف و نتیجه است (ورمیر، ۲۲۱: ۲۰۰۰/ ۱۹۸۹) نظریه اسکوپوس مخصوصا معطوف به مقصود و هدف ترجمه است که روش ترجمه کردن را تعیین میکند و بنابراین باید تدابیری اتخاذ کرد تا نتیجهای عملا مناسب و مطلوب به دست اید. نتیجه مذکور، همان متن مقصد است که ورمیر آن را ترجمه غرض مدار (translatum) مینامد. بنابراین، در نظریه اسکوپوس دانستن این که چرا متن مبداء بایستی ترجمه شود و نقش متن مقصد چیست؟ مسائل مهم و ضروری برای مترجم هستند.
همان طور که از عنوان کتاب رایس و ورمیر در ۱۹۸۴ برمیآید آنان نظریه عام ترجمه کلیه متون را هدف بحث خود قرار دادهاند. بخش اول این کتاب، توضیحیمفصل از نظریه اسکوپوس ورمیر به دست میدهد، و بخش دوم با عنوان «نظریههای خاص» الگوی نوع متن نقشمند رایس را بر این نظریه عام منطبق میسازد. فشردگی مطالب ما را بر آن داشته تا تنها بر «قواعد» زیربنایی اولیه مذکور تأکید کنیم (رایس و ورمیر، ۱۱۹: ۱۹۸۴).
قواعد یاد شده عبارتند از:
۱- ترجمه غرض مدار (یا متن مقصد) به وسیله اسکوپوس یا «مراد» آن تعیین می شود.
۲- متن مقصد در واقع اطلاعاتدهی (informationsangebot) در فرهنگ مقصد است و زبان مقصد مربوط به اطلاعات دهی فرهنگ و زبان مبداء میباشد.
۳- متن مقصد اطلاعات دهی را ب شکل کاملا برگشت پذیری (reversible) آغاز نمیکند.
۴- متن مقصد باید ذاتاً منسجم باشد.
۵- متن مقصد باید با مبداء هماهنگ باشد.
۶- پنج قاعده فوق با نظم سلسله مراتبی قرار گرفتهاند و قاعده اسکوپوس بر آنها تسلط و برتری دارد.
در اینجا کمی توضیح لازم است. قاعده ۲ از آن جهت مهم است که متن مبداء و مقصد را به ترتیب در بافتهای فرهنگی و زبانیشان به هم ارتباط میدهد. مترجم بار دیگر (همان طور که در مورد نظریه هولز مانتاری صادق بود) در فرآیند ارتباط میان فرهنگی و پدید آوردن «ترجمه غرض مدار» نقش آفرین اصلی است. برگشت ناپذیری در قاعده ۳ حکایت از آن دارد که نقش «ترجمه غرض مدار» در فرهنگ مقصد خودش، لزوما همانند نقش آن در فرهنگ مبداء نیست. قواعد ۴ و ۵ به «قواعد» عام اسکوپوس اشاره دارند مبنی بر این که چگونه نتیجه مطلوب عمل و انتقال اطلاعات باید مورد قضاوت قرار گیرد. یعنی قاعده انسجام کنشی (coherence) به انسجام کنشی درون متن اتصال داده شده و قاعده وفاداری (fidelity) به انسجام کنشی بین متنی (intertextual) با متن مبداء اتصال داده شده است.
قاعده انسجام کنشی بیانگر آن است که متن مقصد باید تفسیرپذیر باشد همان گونه که با موقعیت مخاطبانش در متن مقصد هماهنگ است (رایس و ورمیر، ۱۱۳: ۱۹۸۴) به بیان دیگر، متن مقصد باید به طریقی ترجمه شده باشد که برای پیامگیران (مخاطبانش)، با توجه به دانش و موقیت آنان،واضح و روشن باشد.
قاعده وفاداری صرفاً بیانگر آن است که میان ترجمه غرض مدار و متن مبداء یا خصوصا بین موارد زیر، باید انسجام کنشی وجود داشته باشد:
اطلاعات متن مبداء که مترجم دریافت کرده،
تفسیر مترجم که این اطلاعات را میسازد،
اطلاعاتی که برای مخاطبان متن مقصد رمزبندی میشوند.
با وجود این، نظام سلسله مراتبی این قواعد به معنی آن است که انسجام کنشی بین متنی (قاعده ۵) اهمیت کمتری نسبت به انسجام کنشی درون متنی (قاعده ۴) دارد که به نوبه خود پایینتر از اسکوپوس (قاعده ۱) قرار گرفته است. این «کم ارزش شمردن» (یا به زغم ورمیر، «عزل») شأن و مرتبه متن مبداء واقعیتی فراگیر هم در نظریه اکوپوس و هم در نظریه عمل ترجمانی محسوب میشود.
مزیت مهم نظریه اسکوپوس آن است که این امکان را فراهم میسازد تا همان متن بر حسب «مراد» متن مقصد، و نیز بر حسب سفارش مشتری به مترجم، به شیوهها و روشهای مختلفی ترجمه شود.
«آنچه اسکوپوس قید میکند آن است که فرد باید آگاهانه مدام بنا بر اصل توجه به متن مقصد، دست به ترجمه بزند. این نظریه نمیگوید که چه چیزی اصل است، بلکه تکلیف این مسئله باید در هر مورد خاص به طور جداگانه مشخص شود.»
(ورمیر، ۲۲۸: ۲۰۰۰/ ۱۹۸۹)
بنابراین، با استفاده از مثال خود ورمیر، بدیهی است برای رفع ابهام موجود در وصیتنامهای که به زبان فرانسه نوشته شده، باید آن را برای وکیل دعاوی خارجی به طور تحت اللفظی ترجمه کرد و پانوشت یا تفریظی به وصیتنامه مذکور افزود. از سوی دیگر، اگر همین وصیتنامه در یک داستان نقل شود، مترجم شاید ترجیح دهد ابهامی اندکی متفاوت در داستان وجود داته باشد که در زبان مقصد بدون نیاز به پانوشت رسمی، قابل فهم میباشد و موجب وقفه در خواندن وصیتنامه نمیگردد.
برای آن که عمل ترجمانی در موارد خاص نیز مناسب باشد، اسکوپوس باید در سفارش مشتری با صراحت یا به طور ضمنی بیان شود. ورمیر سفارشی را مرکب از ۱) هدف و ۲) شرایطی که تحت ان باید به هدف رسید (شامل موعد مقرر و حق الترجمه) میداند که هر دو آنها باید میان مشتری و مترجم، مورد مذاکره قرار گیرند. بدین ترتیب، مترجم در مقام کارشناس، میتواند ه ارباب رجوع/ مشتری مذکور عملی بودن هدف را پیشنهاد کند. ماهیت متن مقصد را «اساسا سفارش یا اسکوپوس آن تعیین میکند» (ورمیر، ۲۳۰:۲۰۰۰/ ۱۹۸۹) و بسندگی (Adaquatheit) به مثابه مقیاس عمل ترجمانی، تعادل را تحتالشعاع قرار میدهد. در کتاب ریاس و ورمیر (۱۳۹: ۱۹۸۴) بسندگی در واقع روابط میان متن مبداء و متن مقصد را نتیجه مشاهده اسکوپوس در فرآیند ترجمه، توصیف میکند. به بیان دیگر، اگر متن مقصد اسکوپوس را تحقق ببخشد که سفارش کار، خطوط کلی آن را ترسیم کرده است، اسکوپوس مذکور از جنبه نقش و ارتباط خود کاملا رضایتخبش و بسنده خواهد بود. تعادل در چنین موقعیتی تا حد ثبات نقش میان متن مبداء و متن مقصد کاهش مییابد (که در این موارد، نقش هم در متن مبداء و هم در متن مقصد یکسان است). با وجود این، ثبات نقش، یک استثناء تلقی می شود.
۵٫۳٫۱٫ بحث راجع به نظریه اسکوپوس
نورد (۲۲- ۱۰۹: ۱۹۹۷) و شافنر (۸- ۲۳۷: ۱۹۹۷) به شرح برخی انتقادات راجع به نظریه اسکوپوس میپردازند که سایر صاحبنظران مطرح کردهاند. انتقادات مذکور به شرح زیر هستند:
۱- آنچه ظاهراً نظریه «عام» تلقی میشود، در حیقت فقط برای متون غیرادبی معتبر است. متون ادبی، متونی تلقی میشوند که مراد و مقصود خاصی ندارند نیز از سبکی بسیار پیچیده برخوردارند.
۲- رویکرد نوع متن رایس، و نظریه اسکوپوس ورمیر به پدیدههای نقشمند متفاوتی توجه دارند و نمیتوان آنها را یکجا جمع نمود.
۳- نظریه اسکوپوس نه به ماهمیت زبانی متن مبداء توجه کافی دارد و نه به بازآفرینی مشخصههای ریزسطح در متن مقصد. حتی اگر اسکوپوس به قدر کافی تحقق یابد، باز هم این امکان وجود دارد که این مقصود در سطح سبک یا سطح معنی در برخی از قطعات متن، ناکافی و نارسا باشد.
دیگر انتقادات امکانپذیر شبیه به انتقاداتی هستند که بر خانم هولز مانتاری وارد شده، یعنی اینکه یک زبان صنفی مانند «ترجمه غرضمدار» کمتر به نظریه ترجمه میپردازند که در آن، اصطلاحات قابل استفاده وجود دارند، و دیگر این که توجه به مسائل و تفاوتهای فرهنگی زمانی باید بسیار حیاتی و ضروری باشد که در هر حال بخواهیم مشخص کنیم که چگونه میتوانیم به اسکوپوس دست یابیم.
ورمیر (۲۲۴: ۲۰۰۰/ ۱۹۸۹) با تأکید بر این موضوع که اهداف، مقاصد، نقشها، و مفاهیم را به اعمال (ترجمه) «نسبت» میدهند، به اولین نکته فوق پاسخ میدهد. بنابراین، شاعری ممکن است هدف یا اهدافی از ماحصل «ترجمه غرضمدار» (شعر) منتشر شده خود داشته باشد و امتیاز مالکیت اثرش را حفظ کند تا از چاپ دوباره آن در آمدی عاید او گردد. چنین فردی همچنین ممکن است قصد کند چیزی را فقط محض وجود خود آن چیز (هنر برای هنر) بیافریند.
در انتقاد دوم، دو نکته وجود دارد، اولاً نوع متن مبداء تا چه حد روش ترجمه کردن را تعیین میکند و ثانیا منط ارتباط میان نوع متن مبداء و اسکوپوس ترجمه چیست (با بخش ۵٫۱ مقایسه کنید). انتقاد سوم را خصوصا خانم کریستیان نورد، نقشگرای (functionalist) دیگر، با الگوی تحلیل متن ترجمه مدار خود، مطرح نمود.
همچنین بخوانید:
نظریه اسکوپوس
نظریه اسکوپوس در ترجمه