متحرک سازی ، انیمیشن ( Animation )
فرایند فیلم برداری قاب به قاب از تصاویر ، طرح ها ، عروسک ها یا حتی موجودات زنده که در آن هر قاب نسبت به قاب قبلی ، تغییری جزئی و پیش رونده را به نمایش می گذارد. اگر این قاب ها با سرعت استاندارد 24 قاب در ثانیه ، روی پرده به نمایش در آیند ، متحرک و جاندار به نظر می رسند.
همچنین ببینید : انیمیشن
متحرک سازی با پاک سازی ( Scratch – Off Animation )
نوعی متحرک سازی که در آن نوشته ها یا اشیا از ناکجا ظاهر می شود. از این روش به ویژه در عنوان بندی استفاده می شود. در این روش ، ابتدا اثر مورد نظر روی یک طلق و با رنگ محلول در آب ، آماده می شود ، سپس طلق ، زیر دوربین و به طور سر و ته قرار می گیرد. پس از آنکه چند قاب اول از کل اثر فیلم برداری شد ، دوربین از حرکت می ایستد ، بخشی از طلق شسته شده و محو می شود و مجددا چند قاب فیلم می گیرند و این فرایند را تکرار می کنند تا تمام اثر پاک شود.
مجموعه ها ( Series )
مجموعه ای از فیلم های بلند داستانی ، که هر یک قصه مستقلی دارد ، اما در آنها شخصیت یا شخصیت های اصلی یکسانی حضور دارند و خط کلی قصه و ماجراهای تمام آنها نیز از حال و هوای یکسانی برخوردار است.
این فیلم ها بر اساس الگوهایی که امتحان موفقیت خود را به خوبی پس داده اند ، بنا می شوند و معمولا استودیویی آنها را می سازد که نمونه های قبلی را ساخته ، زیرا تولیدش برای آنها سریع تر و ارزان تر تمام می شود. ساخت اینگونه مجموعه ها از دهه اول تاریخ سینما شروع شده است. از جمله این مجموعه ها می توان به جنگ های ستاره ای ( Star Wars ) ساخته جرج لوکاس ، ایندیانا جونز (Indiana Jones ) ساخته استیون اسپیلبرگ و … اشاره کرد.
محصول مشترک ( Co-Production )
فیلمی که به طور مشترک توسط فیلم سازان دو یا چند کشور ساخته می شود. در این حالت معمولا هزینه تولید هم بین کشورهای سازنده تقسیم می شود.
لوکیشن ، محل فیلم برداری ( Location )
هر مکانی جز استودیو ، که بخشی از فیلم یا تمام آن در آنجا می گذرد. چنین جایی ، مکانی واقعی است و در استودیو ساخته نمی شود ، البته ممکن است دکوری ساخته شود و به آن مکان افزوده شود.
مک گافین ( Macguffin )
واژه ابداعی آلفرد هیچکاک که به تمهیداتی در قصه اطلاق می شد که سبب تداوم ماجرا می شوند و شخصیت ها به آن توجه خاصی نشان می دهند. مک گافین در واقع بهانه ای است برای خلق هیجان و تاثیرات ویژه آن. خود هیچکاک معمولا به عنوان نمونه از نقشه های مخفی یا اوراق ربوده شده ، نام می برد که همه شخصیت های فیلم به دنبال آن هستند.
محو تدریجی( Fade )
روشی تدریجی برای ختم یا شروح صحنه ای که معمولا به عنوان وسیله انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر به کار می رود و به این ترتیب تصویری به تدریج محو می شود و تصویری دیگری جای آن را می گیرد. هر دوی این محو و آشکار شدن تدریجی ، مشخص کننده بروز شکافی در ماجرا ، زمان یا مکان است و تماشاگر برای مدت بسیار کوتاهی با پرده ای پوشیده از یک رنگ مواجه می شود. این رنگ خود دال بر یک مفهوم است. مثلا محو به سیاهی تمهیدی است برای نشان دادن گذر زمان و محو به سفیدی هم معمولا برای نشان دادن از هوش رفتن شخصیت به کار می آید.
عمل محو شدن تدریجی یا فید ، دو حالت دارد :
1- اگر یک تصویر به تدریج در یک رنگ محو شود ، می گوییم فید اوت ( Fade Out ) انجام شده.
2- اگر تصویری از یک صفحه رنگی به تدریج ظاهر شود ، می گوییم فید این ( Fade In ) انجام شده است.
این دو تمهید ممکن است به صورت پیوسته یا جداگانه مورد استفاده قرار گیرند.
مگافون ( Megaphone )
مگافون همان وسیله بزرگ و قیفی شکلی است که فیلم سازان ، به ویژه در دوران صامت به دست می گرفتند و برای اینکه صدایشان جهت و شدت پیدا کند و همه آن را بشنوند ، در داخل آن فریاد می زدند.
ملودرام ( Melodrama )
نوعی نمایش یا فیلم که در اصل ، ساده و احساسی اند و بیشتر با درگیر کردن احساس تماشاگر سر و کار دارند تا با درگیر کردن ذهن او. در ملودرام ، مسائل اخلاقی به تقابل خیر و شر محدود می شود و شخصیت ها عمدتا یا خوبند و یا بد. در این نمایش ها فضایل خوب ستوده می شوند و با پیروزی یا موفقیت شخصیت خوب ماجرا ، معمولا به خوبی و خوشی ، همه چیز به پایان می رسد.
در سال های آغازین تاریخ سینما و با ریشه دار شدن فیلم های بلند روایی ، ملودرام ها بسیار پر طرفدار بودند.
موج نو ( New Wave )
جنبشی در سینمای فرانسه که از اواخر دهه 1950 شروع شد و در 1962 به اوج خود رسید. این جنبش خواستار ابداع موضوعی و تکنیک ها و روش های فیلم سازی بود. این جنبش از سوی گروهی از جوانان سینما دوست فرانسوی آغاز شد که عمده آنها ، فعالیت های سینمایی خود را با تحلیل و بررسی سینما و فیلم ها و نوشتن نقد به ویژه در نشریه کایه دو سینما آغاز کرده بودند. این جنبش از طرفی به دلیل برخورد با سینمای سنتی و فوق العاده احساسات گرای فرانسه و از طرف دیگر به دلیل گرایش آنها به نوعی سینمای شخصی ، شکل گرفت.
برخی از ویژگی های فیلم های این جنبش از این قرار است :
برخوردی معمولی و عموما فاقد احساسات گرایی نسبت به شخصیت ها ، طرح قصه ای باز و رئالیستی ، استفاده از دوربین ها و وسایل سبک و قابل حمل برای فیلم برداری ، تاکید روی فیلم برداری در مکان های واقعی ، رعایت ایجاز و سادگی و استفاده کم از دیالوگ و … .
از چهره های شاخص این جنبش می توان به ژان لوک گدار ( Jean – Luc Godard ) ، فرانسوا تروفو ( Francois Truffaut ) و کلود شابرول ( Claude Chabrol ) اشاره کرد.
موسیقی متن ، موسیقی پس زمینه ( Background Music )
آهنگی که با ماجرای فیلم همراهی می کند ، اما از منبع درون فیلم تامین نمی شود. این موسیقی در ذهن تماشاگر ، حس تداوم بصری می آفریند و همچنین کیفیت احساسی صحنه ها را تشدید می کند. در دوران صامت ، آهنگ های کلاسیک یا آثار محبوب آهنگ سازان بزرگ را هم زمان با نمایش فیلم پخش می کردند و حتی گاهی یک ارکستر بزرگ و کامل با فیلم ، همراهی می کردند. در سینمای ناطق معمولا از یک آهنگ ساز می خواهند که برای فیلم و متناسب با حال و هوای آن آهنگی ویژه بسازد. امروزه گاهی از موسیقی های پر طرفدار نیز به عنوان موسیقی متن استفاده می شود.
موسیقی مضمونی ، تصنیف مضمونی ( Theme Music ، Theme Song )
موسیقی مضمونی : ملودی یا قطعه ای موسیقی که در سراسر فیلم به دفعات شنیده می شود و القاگر حس خاصی است. برخی فیلم ها حتی ، موسیقی مضمونی خاصی برای هر شخصیت دارند.
تصنیف مضمونی : تصنیفی که در شروع ، لحظات حساس یا در طی فیلم به دفعات خوانده می شود و عملا جزئی از فیلم به حساب می آید.
میان برش ( Intercut )
نشان دادن ماجراهایی که در دو نقطه مختلف اتفاق می افتند ، به صورت متناوب ، در حالی که این ماجراها درواقع یک صحنه واحد هستند و ارتباط کاملی با هم دارند. این تمهید بر خلاف تدوین موازی ، صحنه ای یگانه را می آفریند ، نه اینکه دو ماجرای مختلف در دو نقطه جریان داشته باشند. برای مثال نماهایی که به تناوب از دو نفری که پشت تلفن هستند و با هم گفت و گو می کنند ، نشان داده می شود. یا تصویر زنی که مضطربانه در انتظار رسیدن فرزندش است و فرزندش که سراسیمه به سوی خانه روان است.
میان نما (Insert Shot )
نمایی از یک شیء که جداگانه فیلم برداری شده و سپس در مرحله تدوین به صحنه مورد نظر اظافه می شود. این شیء می تواند بخشی از صحنه باشد یا نباشد. نمونه ای از شیء موجود در صحنه ، ساعتی است که به دیوار صحنه آویزان شده و زمانی را نشان می دهد. نمونه ای از شیء که در صحنه نیست ، برجی است که بر فراز آن ساعتی نصب شده و زمان را نشان می دهد.
میدان دید ( Field Of View )
مساحت دایره ای جلوی دوربین که در میدان دید قابل قبول عدسی دوربین قرار دارد و به صورت میدانی مستطیلی روی قاب تصویر ضبط می شود. اندازه میدان به دوعامل بستگی دارد ، یکی فاصله کانونی عدسی دوربین و دیگری فاصله میان دوربین و سوژه.
منبع:
رشد